شما را به خدا کمکم کنید؟

سلام
من و ؟ 4 ساله که با هم آشنا شدیم و به هم علاقه داریم می خواهیم با هم ازدواج کنیم ولی پدرش مخالفه من نه میخواهم به کسی بی حرمتی بشه یعنی نمی خوام ؟ مجبور کنم تنها بیاد خواستگاری چون خانواده اونم برام مهم هستن نه می تونم از ؟ جدا شم نه امکان ادامه راه به این شکل و دارم خیلی درمانده شدم کم کم اعصاب و روان و آرامش و همه چی رو دارم از دست میدم از فکر و خیال زیاد به مرز جنون رسیدم و هیچ چی بهم آرامش نمیده کمکم کنید...........

سلام
منم همچین مشکلی داشتم اون موقع ها هم فکر می کردم بعد از جدایی یا دیوونه میشم یا می میرم ولی هیچ اتفاقی نیفتاد والان دارم زندگیمو می کنم اولش خیلی سخت بود ولی حالا که فکر می کنم حرص وجوشام مسخره بود ایشالله که درست میشه ولی اگرم نشد خودتو اذیت نکن بعداً به این روزا می خندی بشین با خدا دردودل کن آرومت می کنه

من میفهمم چی میگی چون منو همسرم هم برای به هم رسیدن 5 سال زحمت کشیدیم و خون دل خوردیم . منم داشتم دیوونه میشدم .ولی بالاخره به هم رسیدیم والان 3 ماهه که زندگی عاشقونمون شروع شده
بیشتر از خودتون بگو
چند سالتونه؟
پدرش چرا مخالفه؟ نظر خونوادت چیه؟
چه جوری با هم اشنا شدین و ایا کاملا اخلاقشو می شناسی ؟

عزيزم ممكنه بيشتر در مورد مشكلت توضيح بدي

سلام ندا جون
آروم باش و بيشتر توضيح بده ببينيم چيكار مي تونيم بكنيم

:323:

مینا خانم گل سلام
خوش آمدی :72:

عزیزم این تاپیک خیلی وقته پیگیری نشده:72: