ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
سلام به همگی
من خیلی نگرانم آخه قرار همسرم چند ماه بره ماموریت خارج از ایران و من هم شاید نتونم اصلاً بهش سر بزنم، من آدم مستقلی هستم ولی همسرم و خیلی دوست دارم وقتی کنار من هست احساس ارامش و شادی میکنم...
3 ساله ازدواج کردم، دفعه پیش که چند ماه به اجبار نبود افسرده شده بودم، اصلاً بی قراری نمی کنم و بهش فشار نمیارم ولی از تجریه مجددش وحشت دارم...
ما بچه نداریم، من اصلا عادت به تنها زندگی کردن ندارم، اون دفعه هم همش خونه پدرم بودم و فقط چند شب موندم خونه خودم، الان کار نمی کنم ولی برنامه دارم که برم سر کار...
تو این موقعیت چیکار کنم؟
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
خب شما که بیکاری پاشو باهاش برو خب
نمیشه؟
پس خودتو سرگرم کن آبجی گلم
سعی کن در نبودش فیلم ببینی
سریال سوژه (person of interest) رو هر روز یه قسمتش رو ببین تا شوهرت بیاد!
واللا!
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
رنيا عزيز
خيلي خوبه كه خودت به اين نتيجه رسيدي كه بايد بري سر كار . اين يعني تصميم گرفتي اوقات بيكاري تو كمتر كني . تو زندگي مشترك ممكنه بارها اتفاق بيوفته كه مجبور باشي براي مدتي تنها زندگي كني پس بايد مقاوم تر باشي . دليلي براي افسردگي و وحشت نيست . فقط يه مدت دوريه كه با صبر و حوصله شما بزودي تموم ميشه .
اشكالي نداره اگه تو اين مدت تنهايي به خانواده ات هم سر بزني ولي اينكارو به خاطر فرار از تنهايي يا ترس انجام نده . تو مي توني كلي براي خودت برنامه ريزي كني و از وقتي كه داري نهايت استفاده رو ببري .
كلاسهاي مختلف ثبت نام كن . وقتي رو براي ورزش كردن اختصاص بده كه خيلي براي روح و جسمت خوبه . ايده رفتن به سر كار هم خيلي خوبه . ديگه وقتي براي افسردگي و وحشت پيدا نمي كني دوست خوب . :72:
موفق باشي .
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
دوست گلم
اگر رفتی سر کار که چه بهتر اگر نه حتما سر خودتو گرم کن. بیا اینجا ،خیلی چیزا هست که از اینجا میتونیم یاد بگیریم.
کلاسای مختلف برو از این فرصت استفاده کن. به شوهرت هم زیاد از دلتنگیات نگو تا خودش مشتاقت بشه.
حتما چیزای جدید یاد بگیر که وقت برگشتش خوشحالش کنه
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
سلام دوست خوبم
زندگی مشترک یعنی درک مشترک از همدیگه
شما به جای این همه بی تابی و بی قراری و مختل کردن ارامش و اسایش همسرت بهتره به فکر درک ایشون باشی.
با وجود فشارهای و استرسهایی که روشه و نگرانی هایی که در باره شما ..دلتنگی شما..مشکلات خارج...ماموریتش...تحمل غربت...و .... داره شما به جای اینکه با دلی قرص و محکم روانه اش کنی داره توی دلش رو هم خالی میکنی...
خودت رو بذار جای زنایی که شوهراشون مثلا راننده ترانزیت هستند و ممکنه در سال فقط 6 ماه خونه باشن .اونم نه مقطعی..همیشه
ناراحتیت رو از رفتنش نشون بده اما نه طوری که ذهن و روحیه اون رو هم بهم بریزی...
الانم دیگه ماشالله تکنولوژی داره بیداد میکنه
تلفن...اینترنت...وبکم....
مثل یه دختر بچه نازک نارنجی رفتار نکن که دارن عروسکش رو ازش میگیرن و اون پا میکوبه
مثل یه زن برخورد کن...مهربان و در عین حال محکم استوار و همراه همسر در سختی ها و راحتی ها
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
دوستای خوبم سلام
مرسی از توجهتون، بچه ها من الان کلاس می رم، ورزش هم می کنم، 8سال سابقه کار تو رشته عمران دارم...مدت کمی که کار نمی کنم...
دلم برای همسرم تنگ می شه، نگرانش می شم، تازه بخاطر همین کارها و کلاسایی که هست نمی تونم برم...
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
یه بار توی همین سایت سر یه موضوعی فکر کنم خانم دلجو دلتنگ بود که بهم گفت:
قرص صبر بخور
حالا من میخوام این حرفو به تو بگم .به هر حال این مدت هم مثل همه روزای زندگی تمام میشه و لحظه شیرین وصال سر میرسه
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
سلام
الان نزدیک 2هفته میشه که همسرم رفته ماموریت، من حال متغیری دارم، سعی می کنم خودم رو فعال نگه دارم و زیاد به نبودش فکر نکنم...
2روز پیش درست روز قبل از تولدم زنگ زد حرف بزنیم یه مشکل کاری براش پیش اومده بود، میگه نمی دونم چرا همش بدمیارم شاید بخاطر تو، از وقتی تو اومدی تو زندگی من همش اتفاقات ناجور میفته برام، من خیلی ناراحت شدم، دلم و شکست ولی بعد معذرت خواست و گفت همین اتفاقات رو اگه من همراهش نبودم نمی تونست مدیریت کنه...
راستش مادرش موقع ازدواج ما استخاره کرده بود خوب نیامده بود، حالا هر اتفاقی میفته حتی چبزای کوچیک مثل اینکه در یکی از اتاقا وقتی پنجره باز بود قفل مشکل داشت بسته شد، مجبور شدیم بیاریم درستش کنن، حتی اون و هم از بدبیاری من دونست...
من خیلی دوستش دارم، ولی حالا فکر می کنم من و رها کرده رفته، می دونم اینطور نیست و هر مساله ای برای من پیش میاد سعی میکنه یه راه حل پیدا کنه و واقعاً کمک می کنه، ولی دیشب انواع فکرهای ناراحت کننده به ذهنم هجوم اورد، که من نمی تونم ای مدت شاید 6ماه رو دوام بیارم، باید طلاق بگیرم و نتونستم بخوابم...
من چیزی بهش نگفتم، چون اون مشکلات خودش داره و من نمی خوام به مشکلاتش اضافه کنم ولی اون هر وقت مشکلی پیش میاد تلویحاً من مقصر می دونه، متاسفانه خانوادگی کمی خرافاتی هستن، از چشم زخم می ترسن، مثلاً بخاطر همین من ساده ترین چیزها رو به خانواده خودم نمی گم نکنه همسرم چشم بخوره...
خودشون هم با فامیل همسرم همینطور هستن البته، همسرم روحیه کاملاً منطقی داره ولی خوب با حرفهای مادرش به هر حال تحت تاثیر قرار می گیره، من خیلی ناراحتم همش فکر طلاق میاد تو ذهنم، من الان پیش خانواده خودم هستم ولی نمی تونم این همه مدت دوام بیارم...
شبها انبوهی از افکار منفی ازارم میده، مرسی از همراهیتون...
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
دوسته خوبم سلام
اين خيلي خوبه كه به همسرتون علاقه داريد ،ازتون ميخوام فكرهاي منفي از ذهنتون بيرون كنيد و اصلا بهش فكر نكنيد چون تفكر منفي خيلي زود نشون ميده و شما بايد باهاش مبارزه كنيد مثبت فكر كنيد به آينده به همسرتون /به وقتي كه اومد ايران به بچه فكر كنيد و مطمئن باشيد كه حتما برميگرده ؛اگر تونستيد به مسافرت يا تورهاي 1 يا 2 روزه بريد كه فكرش از ذهنتون بيرن بره اصلا هم فكره طلاق نكنيد اين طور كه معلومه شما زندگي آرومي داريد و همديگرو دوست داريد (((مثبت انديش باشيد و خودتونو عادت بديد به كلمات مثبت)))
RE: ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
سلام رنیا جان
اول از همه بهت بگم که چشم زخم خرافات نیست و در قران هم امده...
دوست خوبم..مگه زندگی بچه بازیه؟!مگه میشه به همین راحتی حرف طلاق رو زد!؟
اخه چرا با این تفکر داری زندگی میکنی؟!
مسلمه با این تفکر زندگی کردن اوضاع شما رو بهتر که نمیکنه هیچ بدتر هم میکنه.
چند سالته؟
فکر میکنم مهارتهایی رو باید در رابطه با زندگی مشترک یاد بگیری...
یه چیزی رو صادقانه بهت بگم....اگر با این طرز تفکر پیش بری شک نکن که به همین زودیا کارت به جدایی و طلاق میرسه.
اخه اینا هم شد دلیل برای فکر کردن به طلاق؟
چون به چشم اعتقاد دارن؟
چون ممکنه برخی مواقع تحت تاثیر حرفهای مادرش قرار بگیره!؟
الان همسرت برای تفریح و گردش نرفته که.رفته تا بتونه زندگی بهتری رو برای شما مهیا کنه.
الان همسرت رو همراهی نکنی و درکش نکنی دیگه کی میخوای کمکش کنی؟!
هنر زن اینه که در سختی های زندگی همسرش رو یاری کنه.
خواهش میکنم کمی پخته تر عمل کن و فکر طلاق رو از ذهنت کاملا بیرون کن.
ضمنا شما نیمتونی 6 ماه دوری همسرتو تحمل کنی..اون وقت میخوای ازش جدا بشی..!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟