یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام دوستان عزیزم
یک سوال کوچیک دارم
من خیلی وقت ها حس می کنم در خطر باشم .قبلا این جوری نبودم
کلا همیشه یکمی ترسو بودم ولی نه این جوری.
الان خیلی اوقات حس می کنم در خطرم و برای دفاع از خودم یا فرار از خطر دو سه بار رفتارهای غیر منطقی از خودم نشون دادم که هم باعث خجالتم شده(چون بعدا متوجه شدم ترسم چقدر مسخره و بیجا بوده و اون آدم هیچ خطری برام نداشته ) و هم باعث نگرانیم...
نگرانی از اینکه ..خدایی نکرده دور از جونم ،دور از جون همه ،بیماری مثل ...حالا اسم نیارم بهتره ،کلا بیماری های روحی..
می خوام بدونم آیا این احساس رو باید جدی بگیرم؟یا باید حواسم رو ازش پرت کنم...!
یا باید حضورا به روان پزشک مراجعه کنم؟
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
سلام نازنین جان.خوبی؟؟
خیلی کلی و مبهم گفتی..واضح بگو دقیقا چیه مشکلت..مثال بزن
نقل قول:
اون آدم هیچ خطری برام نداشته
فقط در ارتباط با ادما اینجوری میشی..مرد و زن فرقی نداره یا فقط مردها..
اون رفتارهای غیر منطقی مثلا چی؟
کلا یه کم بیشتر توضیح بده.
موفق باشید
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
سلام نارنین جان
یکمی مساله را بزرگ کرده ای ان هم در ذهنت و خود را درگیر این مسائل ....
عزیزم سعی کن وقتی نسبت به این مسائل ذهنت را درگیر کردی ، فکرت را به چیز دیگری مشغول کنی و اصلا اصلا به این افکار بها نده تا جای خود را بزرگتر نکنند ....
من فکر می کنم مساله خاصی نیست و فقط باید درگیریهای ذهنی ات را کنترل کنی !
درسته که همیشه باید مراقب محیط و اطراف خود باشیم ولی نه انقدر که نسبت به همه چیز و همه کس شکاک باشیم ....
اگه گفتم شکاک به خاطر اینکه شما برای دفاع از خودتون اول به مساله ای شک می کنی که برات خطر داشته و بعد متوجه اشتباهت می شی پس مراقب باش به سمت بدبینی سوق داده نشوی !
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
سلام نازنین جان.خوبی؟؟
خیلی کلی و مبهم گفتی..واضح بگو دقیقا چیه مشکلت..مثال بزن
نقل قول:
اون آدم هیچ خطری برام نداشته
فقط در ارتباط با ادما اینجوری میشی..مرد و زن فرقی نداره یا فقط مردها..
اون رفتارهای غیر منطقی مثلا چی؟
کلا یه کم بیشتر توضیح بده.
موفق باشید
بهار عزیزم ممنون از جوابت
راست می گی یکمی مبهمه :(
فقط در رابطه با آدم ها یعنی در رابطه با مردهای جوون ...
مثلا بهاری ی بار داشتم با آژانس از جایی برمی گشتم با اینکه می دونستم اون آژانسه و مطمئنه ولی یهو تو ذهنم اومد که الان ممکنه به بیراهه بره ،بره سمت بیابون ..یا چاقو در بیاره
راننده از اول که من نشستم همش از آینه عقب رو نگاه می کرد یکی دوبار هم دست چپش رو برد زیر صندلی ،منم همه حواسم به اون و دستاش بود...و وقتی برد سمت زیر صندلی فکر کردم اون زیر اسلحه یا چاقو داره و می خواد در بیاره.
برای همین قبل اینکه به مقصدم برسم الکی به راننده گفتم نگهداره و باید پیاده شم و از اونجا با اتوبوس ی عالمه تو راه موندم تا برسم خونه.
یا دیروز داشتم می رفتم آموزشگاه با اسانسور باید می رفتم طبقه 5، آسان سور که طبقه دوم رسید ی پسره سوار شد ،من همش با خودم فکر می کردم الان اگر این منو خفه کنه هیچ کی خبر داره نمی شه ها ،یا ی کار کنه کلا هیچ کی نمی فهمه،نمی دونی چه حالی داشتم
تا اسانسور رسید به طبقه 5،پسره برگشت به من گفت بفرمایید،یعنی من اول برم،منم مثل دیوونه ها وقتی گفت بفرمایید از ترس تکون خوردم می دونی چه جوری می گم؟مثل وقتی که یه نفر یهو از پشت دیوار بپره جلوت بترسونه ادم رو،آدم ی جوری میشه ،اون جوری شدم.
حالا اینا در شرایطی بود که روز روشن بود این پسره هم از پسرای آموزشگاه بود اونجا نگهبانی داشت یعنی اصلا شرایط خطرناکی وجود نداشت...
الان کافیه یا بازم توضیح بدم؟ ی اتفاق بد دیگه هم افتاد که دیگه اون فکر کنم خیلی بد بود
اگر اینا کافی نباشه اونم می گم :302:
چشمک :46:سعی می کنم حواسم رو پرت کنم ولی می گن نکنه نشونه از ناراحتی روحی باشه و من با این نادیده گرفتن نشونه ها ،باعث وخیم تر شدن وضعیت روحیم بشم.
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین 1 عزیز
حتما باید جدی بگیرین چون دکترها امروزه میگن منشاء بیشتر بیماریهای جسمی ریشه ی روانی دارن.
جدیدا اتفاق خاصی توی زندگیتون نیفتاده؟تغییری در نحوه ی زندگیتون ایجاد نشده؟منظور از خطر چه نوع خطریه،خطر از حادثه خطر از اتفاقات طبیعی یا چیزهای دیگه؟قبلا در چه مواقعی همچین حسی داشتین؟
من فکر میکنم یک موردی که هنوز در کشور ما حل نشده همین بیماریهای روحیه مثلا اگه کسی این بیماریها رو داشته باشه هم خودش و هم بقیه فکر می کنن چه چیز عجیبیه و چقدر خطرناکه و یا اگه کسی پیش روانشناس بره میگن دیونه است!که این موضوع بیشتر از فقر اطلاعات افراده امروزه به این نوع بیماریها مثل هر بیماری دیگه ایی نگاه میشه.
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
سلام نازنين جان
من هم تو يه مقطع از زندگيم دقيقا با اين حس مواجه شدم(يكسال قبل)
من پياده از خونه نميزدم بيرون چون احساس ميكردم ممكنه كسي بيفته دنبالم و ...خودت تا اخرشو بخون
از اول تا اخر توي تاكسي حواسم به اين بود از اينه نگاهم ميكنن يانه و دقيقا همه مواردي كه گفتي و كلي مورد كه جاش نيست بگم(اين اخرا زده بود به سرم برم دفاع شخصي ياد بگيرم:163:)
دلايل اونروزا و و راه از بين رفتنشو در مورد خودم بهت ميگم شايد در مورد شما هم كمك كنه
احساس نا امني اگه خودت ذاتا اينجوري نبودي مطمينا به يه عامل بيروني بستگي داره,يه چيز يا اتفاق كه اعتماد بنفستو كم كرده,يا واست استرس زا بوده,يا يه موقعيت كه تو ذهنت ملكه شده مثلا همين همدردي اگه زياد بري تو بحر اتفاقاي منفيش چي ميشه؟؟
نميدونم تونستم منظورمو بهت برسونم يا نه
اول اون عامل رو پيدا كن,اگه يه اتفاق بوده يا يه ادم يا هر چيز اول اونو از خودت دور كن
شايد هم چيزي بوده كه خودتم نفهميدي اما ذهنتو خراب كرده و ترسوت كرده يه كم بهش فكر كن و پيداش كن مثلا در مورد من وابستگي به يه شخص خاص بود كه منفي بود و من حتا خودمم نفهميدم اما وقتي رفت اينجوري شدم
حس حمايتم هم رفت,به نظر من عاملو پيدا كن و خطش بزن
به ترست هم اصلا بها نده,مرور زمان اونو از بين ميبره,مطمين باش, روي ترست اصلا زوم نكن
تجربه بدتر از تورو داشتم اما به راحتي رفت ,فقط بزرگترش نكردم
موفق باشي
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
فکر می کنم همه ی آدمها ممکنه این چیزایی رو که گفتین تجربه کنن . شما خیلی حساس شدی . من خودمم یک زمانی وقتی سوار تاکسی می شدم گاهی فکر و خیال های مختلفی از سرم می گذشت ، مثل چیزی که شما گفتین اما در نمی رفتم هیچ وقت از ترس! یا گاهی فکر می کردم اگه زلزله بیاد چی میشه و هزارن چیز دیگه ... اما مسئله اینه که نباید آدم به این افکار بها بده ، احتیاط شرط عقله اما نمی شه که از ترس بلاهایی که ممکنه سرمون بیاد مدام بلرزیم و عذاب بکشیم،
نمی دونم شایدم نا خودگاه مطالبی توی روزنامه حوادث و یا اینترنت خوندین و این روتون اثر گذاشته ! منم خیلی اوقات که مقاله ای چیزی روی اینترنت می خونم شک می کنم که نکنه منم این مرض رو دارم ؟ مثلا نکنه من بیماری افسردگی - شیدایی دارم ؟ اینا بنظرم یک مقداریش می تونه طبیعی باشه و برای همه افراد وجود داره البته شاید مراجعه به مشاور و صحبت کردن از ترس هاتون هم بد نباشه
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین جان
دچار استرس شده ای ، اگرتداوم بیابد و همیشگی شود وسواس فکری میشه و اگر شدید شود فوبیا خواهد بود .
بهتره یک چکآپ خونی اول داشته باشی . گاه کمبود آهن زمینه ترس هست . اگر از نظر فیزیولوژی بررسی شد و مشکلی نبود نیاز هست به یک روانشناس مراجعه کنی تا ریشه یابی شود و پیشگیری از بالا رفتن سطح آن صورت گیرد .
.
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین جان خوب یادمه یه زمانی در جواب پست فکر کنم پاییزان بود که ترسیده بود مطلب قشنگی نوشتی...ارجاعت میدم به همون پستت.باید ببینیم اون موقعیتی که توش هستیم واقعا چقد خطر داره..من خودم یه زمانی مسیر دانشگاهم یه کم ناامن بود..یه چاقو گذاشته بودم تو کیفم..کاری بود که خیلیا انجام میدادن.دیگه گذاشتم بمونه تو کیفم حالا گاهی باهاش میوه پوست میگیرم.:)
مثلا تو اسانسور به خودت بگو مگه 5طبقه چقد طول میکشه،اصلا این اقا چرا باید منو خفه کنه؟چه فایده ای براش داره؟کار دیگه ای هم نمیتونه کنه چون اشناس..آبرو داره.
یادمه بچه که بودم و شبا از فکر دزد میترسیدم به خودم میگفتم حتما تو محلمون از ما پولدارتر پیدا میشه میره سراغ اون.:)
یا تو تاکسی شهر انقد شلوغه که واقعا اینجور جاها کسی نمیتونه کاری کنه.فقط جاهای واقعا خلوت و یا شبهاست که باید احتیاط کنیم.
البته با خصوصیاتی که ازخودت تعریف کردی فکر میکنم ظریف و قیافه مظلومی داشته باشی..سعی کن موقع راه رفتن با اعتماد به نفس باشی..جوری که طرف فکر کنه اگه کاری کنم این دختره حتما باهام بد برخورد میکنه.
هرروزصبح ایه الکرسی و صدقه فراموش نشه که خیلی موثره...
به گفته فرشته مهربون مراقب کم خونیت هم باش که انگار گفتی دکتر بهت گفته کم خونم هستی.
یکی دوبار که این افکار اومد سراغت به خودت بگو من تو این موقعیت میمونم هیچ اتفاقی هم نمیفته.دیگه هم بهش فکر نکن.
چندبار امتحان کنی موفق میشی.گمونم این مواقع باید ازتوقف فکر استفاده کرد و به خودمون یاداوری کنیم اونچه که روش خیلی تمرکز کنیم برامون پیش میاد..پس اگه برات پیش اومد بدون خودت با تمرکز روش باعث شدی اون اتفاق برات بیفته.
موفق باشید
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
این افکار بی جهت به سراغ شما می ان؟یا بعد از یک اتفاق این ترس تو شما ایجاد شده.
معمولا این نوع ترس وافکار منفی ریشه دریک اتفاق دارند.