دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
سلام به همه
بچه ها من و شوهرم 1 سال نامزدیم و از هم دور هم هستیم تو دوتا شهر مختلفیم.مشکلم اینه که شوهرم دلش برام تنگ نمیشه اکه 2 هفته هم باهام حرف نزنه عین خیالش نیست و به راحتی سرشو با کار یا دوستش یا هرچیزی که بتونه گرمم یکنه و فراموش میکنه.اصلا به من وابستگی نداره.حتی برای دیدنم هم به زور من میاد.اینم بگم ما با عشق شدیدی باهم ازدواج [size=large]کردیم و 2/3 سال باهم بودیم و با وجودیکه مشکلات زیادی داشتیم همو نتونستیم فراموش کنیم اما الان اون خیلی ریلکس و بی خیاله.روزی یه بار زنگ میزنه اونم انگار از رو وظیفه هر روز سر ساعت مشخص مثل ماشین کوک شده! اگرم ازش ناراحت شم مثلا چند روز قهر کنم بیخیال میشه میذاره میره!!نمیاد بگه چته بیا حل کنیم یا حداقل بخواد زودتر تموم شه میذاره میره میگه خودت بیا[/size]
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
"ما با عشق شدیدی باهم ازدواج کردیم و 2/3 سال باهم بودیم"
عزیزم میشه در مورد این جمله ات برامون توضیح بدی که شما چه جوری و در حد چه رابطه ای با هم بودید؛ توی این سال ها؟
و دوم اینکه بخاطر چی الان شما و همسرتون از هم دور هستید؟آیا دلیل خاصی داره؟
همسرتون چند سالشه؟ قراره مراسم ازدواج تون برای کی هست؟
شما چقدر به همسرتون زنگ می زنید و نوع رفتار خودتون به چه شکل هست؟
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
از اول هم اینطوری بود؟؟؟یا الان این طوریه؟؟
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
"ما با عشق شدیدی باهم ازدواج کردیم و 2/3 سال باهم بودیم"
عزیزم میشه در مورد این جمله ات برامون توضیح بدی که شما چه جوری و در حد چه رابطه ای با هم بودید؛ توی این سال ها؟
و دوم اینکه بخاطر چی الان شما و همسرتون از هم دور هستید؟آیا دلیل خاصی داره؟
همسرتون چند سالشه؟ قراره مراسم ازدواج تون برای کی هست؟
شما چقدر به همسرتون زنگ می زنید و نوع رفتار خودتون به چه شکل هست؟
rabetammoon dar hade ashnai baraye ezd bude ama asheghe ham budim ,baham ashna mishodim birun miraftim gahy be khatere didane man az daneshgaho kelasash mizad mioomad,
inke alan durim vase ine ke shoharam pezeshke alan tu tarheshe ama mikhad bad az tarhesham tu un shahr bemoone inam yejurai baese moshkelemone chon man nemikham dur az khanevadam zendegy konam
32 saleshe
harruz be ham zang mizanim ama yejuri adat shode
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مادلین
از اول هم اینطوری بود؟؟؟یا الان این طوریه؟؟
نه اولا اینجوری نبود...از بعد از عقدمون یهو انگار خیالش راحت شد ول کرد
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
با سلام
طبق قوانین تایپ غیر فارسی(انگلیسی)ممنوع است،و چنین ارسالهای حذف میشوند.
در ارسال بعدی خود متن فارسی پست اول را برای ما قرار دهید تا متن فارسی را جایگزین کنیم در غیر اینصورت ،این پست حذف خواهد شد
جهت تبدیل متن فنگلیسی به فارسی به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.hamdardi.net/thread-1350-post-12039.html#pid12039
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
با سلام. وقتی که با هم هستین چطوریه رابطتون؟ تا حالا عنوان نکردن که از موضوعی ناراضی باشن؟ شما سعی می کنین جذابیت های لازم رو داشته باشین براشون؟
وقتی که با هم هستین باید بهش خوش بگذره که دلش بخواد همیشه باهاتون باشه و دلش زودزود تنگ شه.
اصلا اینکه دلش تنگ نمیشه رو از کجا میدونین؟ شاید این برداشت شماست..
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط میثاق
با سلام. وقتی که با هم هستین چطوریه رابطتون؟ تا حالا عنوان نکردن که از موضوعی ناراضی باشن؟ شما سعی می کنین جذابیت های لازم رو داشته باشین براشون؟
وقتی که با هم هستین باید بهش خوش بگذره که دلش بخواد همیشه باهاتون باشه و دلش زودزود تنگ شه.
اصلا اینکه دلش تنگ نمیشه رو از کجا میدونین؟ شاید این برداشت شماست..
خوب آره ما با هم مشکلاتی داریم که شدیدا هم روز به روز داره بیشتر میشه اون اصلا قبول نداره که ممکنه اشتباه کنه!
منو بچه فرض میکنه و یه جورایی شده کارش خیلی مهم شده انقدر که دیگه جای منو گرفته میگم که وقتی مشکلی داریم ول میکنه میره دنبال کارشو سرشو گرم میکنه حتی در حالی که من اینجا ناراحت باشم براش مهم نیست که دعوامون طول بکشه با خیال راحت میره تا من کوتاه بیام من تو این زمانا از طریق مادرم حالشو میپرسم وقتی مادرم زنگ میزنه صداشو گوش میکنم با شور و حرارت از کارشو اتفاقای روزمرش حرف میزنه هیچ حسی از ناراحتی توش نیست.یا میگم هیچوقت نمیشه خودش بگه میخوام بیام خونه بببینمت همیشه از 2 هفته قبل از تعطیلیا من باید حرص بخورمو به بهانه های مختلف بکشونمش بیاد اینجا پیش ما در صورتی که همین آقا برادرش شرایطش مثل ماست اما تو اولین تعطیلی اینجا پیش خانومشه وقتی هم بهش میگم و مثال میزنم میگه اون بدبخته!!زن ذلیله!عقلانی فکر نمیکنه!
هیچوقت نشونه ای از دلتنگی نداره...حتی نمیخواد تنها باشیم!همین چندروز تعطیلی گفتم بریم مسافرت نیومد.میگه:"باشه اگه تو بخوای میریم حالا"ولی خودش هیچ شور و میلی نداره.لب ساحل گفتم بیا بریم قدم بزنیم کل فامیلو صدا کرد که باهامون بیان منم بهانه آوردم نرفتم(میخواستم دو تایی تنها 4قدم راه بریم)بعدم اون با بقیه رفت من نشستم پیش مامانش:302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
"ما با عشق شدیدی باهم ازدواج کردیم و 2/3 سال باهم بودیم"
عزیزم میشه در مورد این جمله ات برامون توضیح بدی که شما چه جوری و در حد چه رابطه ای با هم بودید؛ توی این سال ها؟
و دوم اینکه بخاطر چی الان شما و همسرتون از هم دور هستید؟آیا دلیل خاصی داره؟
همسرتون چند سالشه؟ قراره مراسم ازدواج تون برای کی هست؟
شما چقدر به همسرتون زنگ می زنید و نوع رفتار خودتون به چه شکل هست؟
رابطه از اشنایی برای ازدواج شروع شد و به عشق رسید و با مخالفتهای خانوادش با هم ازدواج کردیم واسه راضی کردن اونا تلاش میکرد تا به من برسه اما حالا برعکس شده الان خانوادش بیشتر هوامو دارن تا خودش!!
دلیل دوریمون اینه که همسرم پزشکه رفته واسه طرحش .یه مشکلم همینه میگه میخواد اونجا بمونه حتی تا بعد از طرح که باعث اختلافمونم هست من نمیخوام تو غربت زندگی کنم.
32 سالشه...ازدواجمون معلوم نیس به خاطر همون شهر دور رفتن من دوست دارم عقب بندازم ولی 1 سال بیشتر فکرنکنم صبرکنه اخه منم الان دانشجوی فوقم گفتم تا کنکور دکترا صبرکنه (اینم یه داستان دیگمونه)
هر روز به هم زنگ میزنیم اما سطحی شده زنگامون فرمالیته شده می دونین چی میگم؟از رو دلتنگی نیس چون اگه 2 هفته هم زنگ نزنه فرقی براش نداره
رفتار من چه شکلیه گنگه...خوب من به خاطر این کمبودهایی که از شوهرم حس میکنم کمی عصبی شدم با اینکه خیلی شاد و احساسی بودم اما دارم تبدیل به یه دختر عصبی میشم تو 24 سالگی موهام داره سفید میشه
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
عزیز من میدونم از نظر احساسی چقدر تحت فشاری ولی شما داری میبینی که با کلنجار رفتن با ایشون و جروبحث کردن نتیجه ای جز اعصاب خوردی نگرفتی
بهتره روشت رو عوض کنی. کمی از ایشون فاصله بگیر و به درس و فعالیت های خودت برس و از خودت یه دختر وابسته نساز و در نظرش قوی جلوه کن
من حس می کنم ایشون جز افرادی هستن که برای رسیدن به اهدافشون تمام انرژیشون رو روی اون موضوع میذارن. و الان هم نوبت درسشون و کارشونه
هرچقدر به ایشون فشار بیشتر بیاری نتیجه عکس میده ، از این به بعد تمرکزت و وابستگیتون رو نسبت به ایشون کمتر کنید و به خودتون برسید و فقط جلوی ایشون شاد باشید.
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
عزیز من میدونم از نظر احساسی چقدر تحت فشاری ولی شما داری میبینی که با کلنجار رفتن با ایشون و جروبحث کردن نتیجه ای جز اعصاب خوردی نگرفتی
بهتره روشت رو عوض کنی. کمی از ایشون فاصله بگیر و به درس و فعالیت های خودت برس و از خودت یه دختر وابسته نساز و در نظرش قوی جلوه کن
من حس می کنم ایشون جز افرادی هستن که برای رسیدن به اهدافشون تمام انرژیشون رو روی اون موضوع میذارن. و الان هم نوبت درسشون و کارشونه
هرچقدر به ایشون فشار بیشتر بیاری نتیجه عکس میده ، از این به بعد تمرکزت و وابستگیتون رو نسبت به ایشون کمتر کنید و به خودتون برسید و فقط جلوی ایشون شاد باشید.
اتفاقا میدونم این روش جواب میده اما تا حالا نتونستم عملیش کنم چون مدام حرص و جوش میخورم و نگرانم.یه جوری شده که اون فکر میکنه من بیشتر دوسش دارم تا اون منو.باعث شده به خاطر من هیچکاری نکنه
RE: دل شوهرم برایم تنگ نمی شود
عزیز دلم منم تقریبا مشکل شما رو دارم . ولی به نوع دیگش چون ما عروسی کردیم .
امیدوارم که مشاور ها راهنمایی های خوبی کنن .