چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
سلام
من زنی 27 ساله هستم که 5 سال پیش به خاطر بداخلاقی وبی بندوباری همسر سابقم از او جدا شدم. یک دختر 9 ساله دارم . تمام وقت و زندگیمو با دحترم می گذرونم ولی متاسفانه در محل کار(واقع در شهرستان) با مشکلات زیادی مواجه هستم همیشه باید اخم باشم جرات نمی کنم با کسی حرف بزنم فوری فکر بد میکنن.خسته شدم خسته شدم من ادم شاد وپرجنبو جوشی هستم ولی نمی تونم خودم باشم از حرف مردم می ترسم تورو خدا به من کمک کنین که چطوری باید رفتار کنم . تو این مدت 5 سال خواستگارایی داشتم ولی شرایط مطلوب منو نداشتن بعضی اوقات به اینجا میرسم که چشم بسته بدون فکر با یکی ازدواج کنم تا نگاهای سنگین مرد جماعتو روی خودم احساس نکنم کمکم کنید
RE: چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
توجه بیش از حد به حرف مردم و تلاش برای راضی نگه داشتن همه کار سختی است و اشتباه.
شما حد و مرزهای خودت را مشخص کن و در چارچوبی که قبول داری زندگی کن. لبخند بزن، راحت باش و شاد و سالم زندگی کن. بعد از یه مدت اونها هم از حرف بی خود زدن خسته می شن.
تا حالا دخترتون کوچیک بوده و کارتون سخت تر بوده. حالا که دیگه کم کم داره به سن نوجوانی نزدیک می شه می تنه یه دوست خوب هم براتون باشه.
امسال تابستون با هم یک کلاس ورزشی ثبت نام کنید. با هم برید شنا.
انشالله که به زودی با همسر خوب و باوفا و مهربانتون آشنا بشید. همین نزدیکیها و همین روزها پیداش می شه.:72:
RE: چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
سلام عزيزم
سخت نكير
خودت باش و كاري نداشته باش مردم جي ميكن
منم مثل شمام اما هيجوقت اين احساسو نداشتم
بخاطر دخترت اعتمادبنفستو بيشتر كن و يادت نره مطلقه بودن جرم نيست!حيف دخترته كه مادرش افسرده باشه
به كارهايي كه دوست داري برس و بيخيال مردم باش
مردمو ما تو ذهنمون ميسازيم
RE: چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
به هر حال دوست عزیز شما هم حق دارید همانطور که دوست دارید زندگی کنید و نباید حرف مردم براتون اهمیتی داشته باشد چون شما هم در اجتماع هستید و به خاطر فرزندتون همه سختی ها را به جان خریدید و فعلا باید خودت برای خودت و فرزندت تلاش کنی ...
نباید ترسی داشته باشی که دیگران چی فکر می کنند و چه طرز تفکری دارند شما کار خودت رو انجام بده و به طرز فکرهای انها بها نده ...
اگه اینها برات ترس باشه پس چجووری می خواهی ادامه بدی پس چجوری می خواهی تلاش کنی برای زندگیت ..
اگه چشم بسته یکی رو انتخاب کنی که احتمال داره عذابت بیشتر از این بشه پس به خاطر حرف دیگرون از چاله در نیا که بیفتی تو چاه ...
دوست عزیز همانطور که مانند یک شیر زن سختیها را به جان خریدی مانند یک مرد هم رفتار کن یعنی جرات داشته باش و حرف دیگران را ملاک قرار نده ....
RE: چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
سلام مادر مهربون
يه دنيا ترس معنا نداره.ترس از چي؟از اينده خودت؟دخترت؟حرف مردم؟....
ميخواي يه دنيا ترس هم من بندازم به جونت؟؟؟؟؟؟؟
چقدر منفي فكر ميكني؟خودت ميكي زني هستم پر جنب و جوش.نميگم واسه دخترت وقت نزار اتفاقا بخاطر اون به خودت و علايقت فكر كن
بخاطر اون شاد باش.اميد داشته باش.اون چه گناهي كرده كه مادري داره با يه دنيا ترس؟؟؟؟؟
فكر نميكني اينده اش با اين مادر چي ميشه؟ازين نميترسي كه تمام ترسهاتو بهش انتقال بدي؟
:81:
نگاه سنگين مرد جماعت يعني چي؟مگه چكار كردي كه نگاه ديگران واست سنگينه
همه مون اشتباه ميكنيم حالا تو جرات داشتي و ازين اشتباه خودتو كشيدي بيرون.بدون ترس.اين كه عاليه
چرا به خودت سخت ميگيري اينجوري ارامش نمياد سراغت
وقتتو پر كن.ورزش كن.دوستاي سالم واسه خودت بيدا كن.سرتو به كارهايي كه دوست داري گرم كن.با دخترت بگو و بخند.
برين بيش ادمايي كه دوستشون داريد.مثلا خونواده ات .مادرت و...باهاشون رفت وامد كن
بزن تو دل ترست
درمورد خواستگارهاتم عجله نكن.اتفاقا ازين بترس كه بخاطر حرف مردم اينده خودت و دخترتو تباه كني
اول خودتو اروم كن وقتي اروم شدي خواستگاراي خوب هم ميان ايشالا و اونوقت با ذهن باز انتخاب ميكني
بخدا حيف زندگيته.همه ادما مشكل دارن.حتا همونا كه ميگي نگاهشون سنگينه.به خودت فكر كن
موفق باشي
RE: چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
سلام
درک می کنم که در چه فضایی زندگی می کنی و ترس هایت را هم درک می کنم .
آنچه نیاز داری شکستن تابوی ترس هایت است .
بیا از خودت این سئوال را بکن و به آن جواب بده
چند درصد آدم های دورو بری که تو را زیر ذره بین گرفتن یا نگرفتن تو را به عنوان زنی نجیب - مادری مهربان - زنی با درایت و باشعور و با فهم و با سواد و..................قبول دارند و به تو چه امتیازی می دهند .
خوب ؟! امتیازت چند شد ؟ چند امتیاز آوردی ؟
حالا از خودت بپرس این آدمها چه کمکی به من کردن و چه چیزی رو در زندگی من تغییر دادن و کجای زندگی وقتی مشکل داشتی . وقتی گرفتار بودی و....................به دادت رسیده اند و دستت رو گرفتن و کاری کرده اند کارستان .چه قدم گارگشا و باشکوهی برات برداشتن ؟!
خوب ؟!نتیجه ؟!
حالا برو سراغ آن گروهی که از قضاوتشان می ترسی که مبادا فکر کنند تو زن نانجیبی هستی . مادر خوبی نیستی . با درایت و باشعور نیستی . با سواد نیستی و.........................
خوب ؟! نتیجه چند شد ؟
اینها گروه وقتی گرفتار بودی . وقتی مشکل داشتی . وقتی دلت از بار غم سنگینی می کرد و.....................برایت چیکار کردن ؟!
یادت بیاد که وقتی طلاق می گرفتی هم گروهی با تو و گروهی علیه تو بودند . این قاعده ی کلی طلاق است . هر کس به نوعی به خودش اجازه ی سخنوری می دهد و نظری می دهد . بعضی تائید می کنند و بعضی سرزنش و قضاوت و..............
حالا
این گروه تائید کننده و آن گروه سرزنش کننده را بذار تنگ دل هم . هیچ اتفاق بدی می بینی که نمی افتد . خودت هستی و خودت و مسائل و مشکلاتی که خودت باید حلشان کنی . حالا نفس راحت بکش . بدان که این زندگی . این لحظات ، همه و همه مال توست و تو صاحب آن هستی .بخند . شاد باش . از قضاوت ها نترس . از سرزنش شدن نترس . حتی از متهم شدن نترس .
خندیدن و خوشحالی ارزانترین چیزی است که به دلیل ترس داری گران می فروشی و آن را از خودت دریغ می کنی و سرکوبش می کنی . اینکار را نکن .
حتی اگر اخم هم که بکنی و نقاب غم و یا جدیت به صورتت بزنی مطمئن باش افرادی هستند که پشت سرت تو را قضاوت و نقد و سرزنش می کنند و برایت نسخه می پیچند و دستت می دهند و از کنار گود فرمان لنگش کن صادر می کنند . فرهنگ شریف فضولی و دخالت جزو فرهنگ ما ست . تغییر بده . تابو را بشکن .
خواهی دید اگر این قیود فکری و احساسی و عملی را بشکنی و با باورهای و نیازهای خودت زندگی کنی زندگی رنگ و بویی دیگر میابد . سیر چه خبر از حال گرسنه دارد . خودت را تا این حد محدود نکن که نیاز به خندیدن و شاد بودن تو را به وادی گرسنگی بکشاند . که قحطی زندگی با خود برکت و فراوانی نمی آورد .
RE: چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
[size=medium]سلام دوستای خوبم ممنون که راهنماییم کردین امیدوارم روزی برسه که یک زن جوان که با تحمل سختی های فراوان به این نتیجه رسیده که راهی به جز طلاق نداره بتونه بدون نگاه های هوس آلود و طمع کارانه بعضی از مردها زندگی کنه
مرسی[/size]
RE: چطور به عنوان یه زن مطلقه با ارامش زندگی کنم
میفهمم چی میگی... با تمام وجود
چاره چیه جز بی خیالی....