نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
معمولا والدين در تربيت فرزندان خودمرتكب اشتباهات مشتركي ميشوند. اين گونه خطاهاي تربيتي والدين را ميتوان در طرحي ساده طبقهبندي كرد.
الگوي تربيتي بيمحبتي و سختگيري اكثر علايم عصبي كه روزانه در افراد مشاهده ميكنيم، از طريق اين الگو به وجود ميآيد. نگراني، تنش، اضطراب، افسردگي و در نهايت خودكشي، خصوصيات عاطفي و هيجانياي هستند كه به واسطه اين الگوي تربيتي ايجاد ميشوند. كودكاني كه براساس اين الگو تربيت ميشوند، معمولا به ترسهاي غيرمنطقي مانند ترس از حيوانات، تاريكي، آسيبديدگي، موفق نشدن و... مبتلا ميشوند. اين ترسها با سرزنش هر چه بيشتر والدين، بيشتر آشكار ميشوند.
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
والديني هم كه مطابق با اين الگو با فرزندان خود رفتار ميكنند، مقررات شديد و سختي را وضع ميكنند كه موجب ميشود در نهايت ميان آنها و فرزندانشان روابط ارباب و رعيتي ايجاد شود. با ادامه اين روند، جهان در نزد كودك به دو بخش حقارت و برتري تقسيم ميشود كه در انتهاي بخش حقارت، خود كودك و در انتهاي ديگر والدينش قرار ميگيرند. والدين در اين الگو كودك را به دليل ناتوانيهايش سرزنش ميكنند اما به او اجازه چون و چرا داده نميشود. هر خطايي كه از كودك سر بزند، فورا با او برخورد ميشود و اين سرزنشها و برخوردهاي مداوم باعث ميشود در ذهن كودك تصور ضعيفي از خودش به وجود آيد و اعتماد به نفسش كاهش يابد و رفتارش بدتر شود و موجب ميشود به زودي باور كند آنچه درباره او تصور ميكنند، حقيقت محض است.
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
الگوي تربيتي محبت و عدم قاطعيت
امروزه كودكان بسياري را ميبينيم كه از زير بار مسووليت شانه خالي ميكنند، پرتوقع هستند و احساس ميكنند همه دنيا به آنها بدهكارند. اين گونه كودكان با مشكلاتي چون بيحوصلگي، نارضايتي از زندگي و درك اين نكته كه از استعدادهاي خود به نحو مطلوب استفاده نكردهاند، دست به گريباناند.
آنها درماندگي و ناتواني خود را درك ميكنند اما از اعتماد به نفس لازم براي رفع اين نقايص برخوردار نيستند، بنابراين تنها كاري كه از دست آنها برميآيد، درخواست و تقاضاي بيشتر از والدينشان است.
اين الگوي تربيتي، كودكاني لوس، ضعيفالنفس، وابسته و از لحاظ عاطفي نيز كودك صفت تربيت ميكند. از كودكي كه با مهرباني و ملاحظه بيش از حدي با او رفتار ميشود، اجازه هر كاري دارد و تقاضاي كمي از او ميشود و محدوديتي برايش نيست، نميتوان انتظارات زيادي داشت.
رايجترين اشتباهي كه والدين در اين الگوي تربيتي مرتكب ميشوند، اين است كه اعتقاد دارند كودكان نبايد ناكام و ناراحت شوند. بايد كودك را وادار كرد تا با سعي و تلاش خود به اهدافش دست يابد و نبايد هر چيزي را كه ميخواهد در اختيارش قرار داد. در غير اين صورت، او هرگز نخواهد آموخت كه بدون ديگران و به تنهايي از عهده كارهاي خود برميآيد.
كودكي كه به دليل رفتار بيش از حد محبتآميز والدينش صبر و تحمل در برابر ناملايمات و سختيها را نياموخته است، در بزرگسالي با مشكلات فراواني رو به رو خواهد شد. ممكن است قوانين اجتماعي را زير پا بگذارد يا ناديده بگيرد اما درك نكند كه قانون، همچون والدينش بخشش ندارد و از اشتباهاتش چشمپوشي نخواهد كرد. اين گونه افراد در زندگي زناشويي و اجتماعي نيز انتظار دارند همه تابع هوسهاي آنان باشند و هنگامي كه خواستههاي آنها برآورده نميشود، خشمگين، آزرده خاطر، پرخاشگر و برآشفته ميشوند. ديدگاههاي ديگران هيچ اهميتي ندارد و تنها آرا و نظريات خودشان ارزشمند است. چنين افرادي با همسر و همكاران خود مشكلات بسياري خواهند داشت.
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
الگوي تربيتي بيمحبتي و عدم قاطعيت
اين الگو بسيار شبيه الگوي قبلي اما به مراتب مخربتر و ويرانگرتر از آن است. در الگوي قبلي، ارائه محبت و پذيرش از جانب والدين، مطلوب و دلپسند بود، هر چند كه به طريق مناسب و منطقي صورت نميگرفت.
اما در اين الگو، آن محبت و صميميت نيز وجود ندارد. در اين الگوي تربيتي اعتقاد بر اين است كه كودك به عمد بدرفتاري ميكند و اگر بخواهد ميتواند به سادگي در كارهايش موفق شود. اين واقعيت كه كودك پس از اينكه مورد سرزنش قرار گرفت، سعي نميكند رفتار خود را بهتر كند، براي والدين دليلي بر ناسپاسي و بيارزشي ذاتي اوست، بنابراين رفتار خوب زماني از كودك سر ميزند كه بخواهد هديه و پاداشي دريافت كند و با خشنود كردن والدينش جايزهاي بگيرد. كودك در چنين شرايطي دچار سردرگمي ميشود، چرا كه اگر بدرفتاري كند، طرد ميشود اما اگر بدرفتاري نكند، مورد تشويق والدينش قرار نميگيرد. او همواره در خور سرزنش است، اعم از اينكه كار ناشايستي از او سر بزند يا خير.
در چنين شرايط آشفتهاي، راهي براي كسب موفقيت وجود ندارد. در نتيجه كودك خشمگين و رنجيده خاطر ميشود. در اين زمان احساسات خصمانه خويش را يا در خود ميريزد و يا به نزديكان خود و به طور كلي به اجتماع منتقل ميكند. قاطعيت نداشتن والدين در اين الگو، يكي از دلايلي است كه موجب ميشود كودكان آشوبگرانه عمل كنند. بيشتر رفتارهاي ضد اجتماعي كه امروزه شاهد آن هستيم، ناشي از اين الگوي تربيتي است. در رفتارهايي از قبيل مصرف مشروبات الكلي، دزديهاي كوچك، تشكيل گروههاي ولگرد و تبهكار و ... ميتوان ردپاي اين الگوي تربيتي را مشاهده كرد. اگر عوارض اين الگوي تربيتي در دوره جواني و نوجواني اصلاح نشود، در بزرگسالي موجب بروز انواع ديگري از رفتارهاي ضد اجتماعي خواهد شد.
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
الگوي تربيتي محبت و قاطعيت
والديني كه از اين الگو پيروي ميكنند، معتقدند كه نبايد درباره رفتارهاي كودك سخن بگويند، يعني هميشه بر رفتار كودك تاكيد دارند و هرگز كودك يا شخصيتش را مخاطب قرار نميدهند. مثلا به كودك ميگويند <پسرم، من دوست ندارم كه تو با خواهر و برادرت با تندي صحبت كني> و هرگز به او نميگويند: من تو را دوست ندارم، زيرا با تندي صحبت ميكني.>
اين گونه والدين به ذات نيك همه انسانها و ارزش وجودي آنها ايمان دارند و معتقدند كه اگر به نيكي و خوبي بها داده شود، شكوفا خواهد شد. اين گونه والدين ميدانند كه زندگي سرشار از مشكلات و ناكامي است و هيچ كودكي نميتواند اين ناملايمات را تحمل كند، مگر آنكه والدين او را براي مقابله با اين ناملايمات آماده كنند.
آنها اعتقاد دارند كه رفتارهاي اشتباه كودكان براي رسيدن به بلوغ فكري و مقابله با مشكلات دوران بزرگسالي ضروري است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون كوچكترين خشونت و فشاري به آنها ميآموزند كه با ارزشترين هديه در زندگي، خود نظمي است؛ چرا كه تمامي نعمات اين جهان <مثلا ثروت> به تدريج از بين ميروند، مگر آنكه با نظم و ترتيب و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار بگيرند.
به همين دليل اينگونه والدين بيآنكه خشن باشند، قاطع و جدي هستند و فقط كودك خود را به دليل اينكه بياموزد تا رفتارهاي خود را اصلاح كند، تنبيه ميكنند، نه به اين علت كه مستحق تنبيه بوده است. در اين الگوي تربيتي، كودك هرگز طرد نميشود و فراتر از رفتارهاي ناشايستي كه از او سر ميزند، مورد توجه واقع ميشود و در همين حال جنبههاي مثبت او نيز در نظر گرفته ميشود. در انتقاد از كودك و تنبيه او به ندرت خشونت به خرج ميدهند و همواره انصاف را رعايت ميكنند.
آنها بيش از آنكه تنبيه كنند، از كودك تعريف و تمجيد ميكنند و ميدانند كه آنچه به طور مداوم به كودك ميگويند، در ذهن او نقش خواهد بست. در نتيجه تواناييها و جنبههاي مثبت كودك را گوشزد ميكنند.غ
الگوهای تربیتی
براساس شيوه تربيت كودكان ميتوان چهار الگوي تربيتي را تشخيص داد:
1) الگوي تربيتي مبتني بر بيمحبتي و سختگيري
2) الگوي تربيتي مبتني بر محبت و عدم قاطعيت
3) الگوي تربيتي مبتني بر بيمحبتي و عدم قاطعيت
4) الگوي تربيتي مبتني بر محبت و قاطعيت
تحقيقات و بررسيها حاكي از آن است كه در شكلگيري خصوصيات تربيتي كودك، الگوي تربيتي حاكم بر خانواده سهم به سزايي دارد. بنابراين لازم است كه هر يك از اين الگوها به طور جداگانه مورد بررسي قرار گيرند.
منبع: كتاب <موفقيت در تربيت فرزندان
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
ممنون لردحامد گرامي
مطالب خوبي بود.
درقسمت مشاوره خانواده هم مقاله (مقالاتي) هست باعنوان "انواع خانواده ها از نظر تربيت كودك "
http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 124
که بي ارتباط با اين مقاله نبود. دسته بندي اون به شکل زير هست:
به طور خلاصه از نظر نحوه تربيت كود ك و بطور كلي نحوه اداره سيستم خانواده مي توان 4 نوع خانواده را :مشخص كنيم كه عبارتند از
الف - خانواده خشك و سخت گير ( والدين سخت گير و مستبد )
ب - خانواده سهل گير و آسان گير
ج - خانواده گسسته ( خانواده پريشان )
د - خانواده دمكرات ( خانواده سالم )
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
ممنون:104:
خیلی عالی بود واقعا" باید در تربیت فرزند خیلی دقت کرد هر رفتار ما بر او تاثیر میگذارد
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
با اجازه آقاي لرد . حامد
اين متن هم با موضوعي كه شما قرار داده ايد بي ارتباط نيست.
"با ابراز محبت بي مورد به فرزندان شاهزاده هاي لوس و بي مسووليت تربيت نكنيد "
دو فرزند جين روي صندلي بالا و پايين مي پريدند ، اسباب بازي ها را از دست بچه هاي ديگر مي قاپيدند و در مطب شلوغ مي كردند . جين با ناراحتي ايستاده بود و نمي دانست آيا آنها را به حال خودشان رها كند يا از آنها بخواهد درست رفتار كنند .
بهترين چيزي كه جين مي خواست اين بود كه فرزندانش عزت نفس خوبي داشته باشند . او همواره از فرزندانش تعريف و تمجيد مي كرد ؛ اما هنگامي كه مي ديد آنها بدرفتاري مي كنند ، نمي خواست به آنها “ نه ” بگويد و تحمل مي كرد . مي ترسيد با ايستادگي در برابر آنها به عزت نفس فرزندانش آسيب برساند ؛ اما او در نهان آرزو مي كرد ، زماني فرا برسد كه فرزندانش بدون سرزنش و تنبيه ، خوشرفتار باشند .
زخم زبان و تنبيه بدني به نگرش بچه ها آسيب ميي رساند ؛ اما بعكس محدوديت هاي معقول و مناسب سن كودك واقعا عزت نفس را در او پديد مي آورد . روزي كه كودك بداند چگونه در شرايط مختلف وجودش را اداره كند ، حس مي كند شايسته و با لياقت است و مي تواد ورزش را با موفقيت بگذراند .
جين بايد بداند برخورد قاطعانه ، اما محترمانه با فرزندانش ، عشق و علاقه اش را نشان مي دهد . جينن و شما مي توانيد با رعايت ، تعادل حساس بين بيان عشق بدون شرط ، حمايت از مهارت هاي رشدي كودك و توقع انتظار رفتار پسنديده ، عشق و محدوديت را همزمان برقرار كنيد .
علاقه خود را به فرزندان نشان دهيد
هر روز با ابراز محبت به تك تك فرزندان اجازه دهيد آنها بدانند دوستشان داريد، تا بدين وسيله عزت نفس در ايشان رشد يابد . شما مي توانيد با كلمات ، با دراغوش گرفتن و با مشاركت در فعاليتي كه فرزندتان به آن علاقه دارد ، عشق و محبت خود را بيان كنيد .
براي كودك خود وقت بگذاريد و با او به گفتگو بنشينيد ؛ اما سعي كنيد مكالمات شما بدون پند و نصيحت باشد و اين بدان معناست كه شما احساسات كودك خود را بپذيريد ، چه او ببه خاطر از دست دادن عروسكيي غمگين باشد يا به دليل دعوت نشدن به تولد دوستش ناراحت باشد . يا به علت اينن كه تكاليفش را كاما نكرده و از ديدن تلويزيون محروم شده و عصباني باشد .
“ زمان ” و “ توجهي ” كه به فرزندان خود اختصاص ميدهيد ،علاقه شما را ثابت مي كند ؛ چرا كه زا اين طريق چيزي كه داريد يعني “ پذيرش ” خود ررا به آنها تقدييم مي كنيد . با وجود اين اگر دائم به فرزندان خود بگوييد چقدر عزيز و با ارزشمند اما كوچكترين علاقه به رشد مهارت هاي آنها نداشته باشيد ، شاهزاده هايي لوس و بي مسووليت تربيت يم كنيد .
به رشد مهارت هاي آنها كمك كنيد
والدين با توجه مستمر به رشد مهارت هاي فرزندانشان از آموزش هاي ساده تا مهارت هاي پيچيده تر ، مي تواند عزت نفس را در آنها پديد آورند .
همان وطر كه توانايي فرزندتان رشد ميكند ، شناخت انگيزه هاي او نيز از اهميت خاصي برخوردار است . همچنين شناخت و صصحبت درباره توانايي فرزندتان نيز ضروري است . هنگامي كه براي اولين بار نامش را مي نويسد و يا هر تلاشي كه لياقت او را نشان دهد ، بهتر مهارت او را تقويت كنيد . به جاي اين كه در تعريف و تمجيد كودك زياده گويي كنيم ( چقدر فوق العاده اي ! شاهكار كردي ) بهتر است بصراحت آنچه را انجام داده توصيف كنيد : ( ديدم از مادر بزرگ به خاطر هديه اش تشكر كردي ، اين كارت مودبانه بود ) ، ( متوجه شدم كيك خودت را با برادرت تقسيم كردي ، اين كارت محبت آميز بود ) ، ( مي دانستم برايت سخت اسست اتاقت را مرتب كني ، اما اين مار را كردي . حالا بيا با هم برويم سينما ) به كودكام اجازه دهيد ،آشكارا بفهمند چه انتظاراتي از آنها داريد ، مانند “ الان وقت آن است كه اسباب باري هايت را جمع كني و در قفسه بگذاري . بيا با هم اين كار را انجام دهيم .” وقتي كارتان تمام شد ، به او بگوييد : “ از كمك شما متشكرم ”
به كودكان بياموزيد هر رفتاري پيامدهايي دارد
اگر بچه هاي جين اصولا شلوغ كار و بدرفتار هستند ، او بايد قبل از اين كه به جايي بروند به بچه ها بگويد كه چه انتظاري از آنها دارد . “ وقتي به خانه مادر بزرگ مي ريوم ، يادتان باشد روي مبلها بالا و پايين نپريد و شلوغ كاري نكنيد و اگر بچه ههاي ديگري آنجا بودند بايد همه با هم از اسباب بازي ها استفاده كنيد .”
جين مي تواند ژبا ارائه پيامد رفتار كودكگان به آنها ،مجركي ايجاد كند تا مشوق رفتار پسنديده باشد ؛ مانند “ اگر وقتي به مهماني رفتيم شلوغ كاري كرديد و با بچه هاي ديگر به خاطر اسباب بازي دعوا راه انداختيد فورا به خانه بر مي گرديم . اگر ببينيم در خانه مادر بزرگ بالاو پايين نپريديد و در بازي به بچه هاي ديگر صبر كرديد تا نوبت به شما برسد ، پس وقتي به خانه برگشتيم فيلمي كه دوست داريد برايتان مي گذارم ببينيد ” .
در اين هنگام باز هم بچه ها به بدرفتاري ادامه دادند ، جين بايد ميهماني را ترك كند و بچه ها را به خانه برگرداند و نيازي نيست آنجا بماند و از خجالت سرخ شود .
او ميي تواند با يك عذر خواهي از ميزبان خداحافظي كند و بگويد “ به نظر مي آيد بچه هاي من امروز قابل كنترل نيستند ، متاسفم بايد برويم از دعوت شما ممنونم ” . از اين طريق جين مي تواند شرايط را بخوبي و باوقار اداره كند و نيازي به عصبانيت و پرخاشگري نيست . با خارج شدن از ميهماني بهاعتماد به نفس بچه ها لطمه مهمي نمي خورد . بعد از ان جين سخت تلاش كرد كه عشق بدون شرط خود را به فرزندانش بيان كند و نيز توانايي هاي رشدي آنها را تقويت كند . شما نيز مانند جين مي توانيد با تمرين روشهاي بالا عصبانيت خود را كنترل و اين خويشتنداري را به فرزندان دلبند خود منتقل كنيد . آنها نيز مي توانند خويشتنداري و عزت نفس را با هم به دست بياورند .
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
چگونه با كودكان صحبت كنيم تا حرفمان را گوش كنند ؟
دكتر : تي .بري برازلتون
ماهنامه : كانون خانواده
ترجمه : فريده خرمي
«چگونه فرزندم را وادار به گوش دادن كنم ؟» اين سئوالي است كه اغلب از والدين مي شنوم . بسته به سن و سطح رشد كودك اين كار ممكن است سخت تر يا آسان تر باشد. اما اين موضوع به نوع صحبت شما با او هم بستگي دارد. شما ممكن است به طور مداوم و با اصرار زياد در حال آموزش ، تصحيح ، نصحيت ، كمك يا انتقاد باشيد. از آنجا كه استقلال ، هدف اصلي يك كودك است ، مقاومت او در برابر «آنچه به او گفته مي شود » طبيعي و قابل درك است .
با اين وجود ، سخت ترين كار براي يك پدر يا مادر علاقه مند ، ساكت ماندن است . همان طور كه من در مورد دخترم و دو فرزند او – يك پسر 8 ساله و يك دختر 5 ساله – كه با ما زندگي مي كنند ، مشاهده كرده ام . آنها بچه هاي بسيار خوبي هستند و دختر من در تربيت آنها فوق العاده موفق بوده است . اما او بيش از حد لزوم به دنبال آنهاست . او تقريبا در مورد هر كاري كه آنها انجام مي دهند ، نظر مي دهد . شايد او سعي دارد كه آنها مزاحمتي براي ما (پدر بزرگ و مادر بزرگشان ) ايجاد نكنند، اما زماني كه او سومين دستورش را صادر مي كند ، پلك هاي بچه هايش پائين مي افتند، بدنشان شق و رق مي شود و سرهايشان به سمت ديگري مي چرخد. آنها يا خودشان را از دستورات او دور نگه مي دارند يا كاري كاملا بر عكس آن انجام مي دهند. او مي گويد: «مواظب باش !» يا «ليوانت را از رو ميز مي اندازي !» و پس از لحظه اي ، «جيرينگ » ، ليوان روي زمين است .
گرچه انتقاد آسان است ، اما در اين مورد من مطمئنم كه دستوراتي كه كمتر تكرار مي شوند و بين آنها فاصله زيادي وجود دارد ، بسيار موثرتر از آنهايي است كه مسلسل وار شليك مي شوند.
صحبت با لحن مادرانه
بچه ها به طور طبيعي مخالف گوش دادن نيستند ؛ در واقع ، يك نوزاد ، يك سري صداها با زير و بم خاص را ترجيح مي دهد و به آنها عكس العمل نشان مي دهد . اگر من با او لحن آرام مردانه صحبت كنم ، ممكن است توجه كند ، شايد هم توجهي نكند ؛ اما هر نوزادي به سمت صداي مادرش برمي گردد . اين موضوع ، شايد به اين دليل باشد كه او نسبت به صداي مادرش ، در رحم ، شرطي شده است ، اما ما هم چنين مي دانيم كه نوزاد انسان ، به طور ذاتي صداهاي زنانه را ترجيح مي دهد . اين صداي زير مادرانه ، همان صدايي است كه همه ما در موقع صحبت با نوزادان و بچه هاي كوچك به كار مي بريم . آن چه اين «صداي خاص » به يك بچه مي گويد ، اين است : «حالا ، من دارم فقط با تو صحبت مي كنم .» با اين كار، ما احتمال شنيده شدن را افزايش مي دهيم . زيرا بچه كوچك مي داند كه اين صداي «او» است . صداي انسان ، وقتي زير و بم مناسبي داشته باشد ، وسيله قدرتمندي براي ارتباط با فرزندان ماست . ما بايد بدانيم چگونه از آن استفاده كنيم و چه موقع آن را به كار نبريم.
بسياري از والدين از دستورات ، براي ادمه ارتباط با بچه هاي خود استفاده مي كنند. مشكل اين جاست كه زماني كه واقعا مهم است كه او عكس العمل نشان دهد – تو خيابون ندو!- تاثير كم رنگ تمام دستورات ديگر باعث مي شود كه احتمال گوش دادن او كم شود.
وادار كردن بچه ها به گوش دادن
حالت توجه يك كودك آهنگين است . يعني بين زمان هايي كه او در خودش فرو مي رود (نت پائين ) و مواقعي كه حواسش با دقت كافي متوجه ماست (نت بالا) ، هماهنگي وجود دارد . محققين با استفاده از نوار مغزي (g.e.e) نشان داده اند كه مغز كودكان در تمام طول روز يك چرخه را – بالا و سپس پائين براي بازسازي – طي مي كند. يكي از دلايل بي توجهي پي در پي آنها به توصيه هاي والدين همين است . پس اگر مي خواهيد كودك شما به آن چه مي گوئيد ، توجه كند ، اين نكته را به خاطر بسپاريد : يك دستور، وقتي با سكوت محاصره شد ه باشد ، بسيار قدرتمند تر است . به عبارت ديگر ، به كودك «گير » ندهيد.
نكته ديگري كه در تحقيق ام به آن دست يافته ام ، اين است كه كودك از شكست ناشي از اشتباه كردن و امتحان راه حل هاي مختلف ، بسيار بيشتر از زماني كه تحت نظارت يا راه گشايي مستقيم بزرگسال قرار دارد ، ياد مي گيرد . وقتي كه او تلاش مي كند و با آزمون و خطا به سمت هدفش مي رود ، موفقت نهايي هم به خود او تعلق دارد : " من انجامش دادم ! خودم انجامش دادم !»
سنين «سخت شنيدن »
دوره هايي در تكامل يك كودك وجود دارد كه او نمي تواند به حرف پدر يا مادرش ، هر چقدر هم كه آنها خوب با او صحبت كنند ، گوش كند و آن زمان هايي است كه انگيزه هاي سبقت جويانه در آنها قوي تر از انگيزه هاي پدري يا مادري ماست.
نوپاها
براي كودك يك ساله اي كه در حال يادگيري ايستادن ، راه رفتن و جرأت كشف كردن است ، گوش دادن به اخطارهاي شما غير ممكن است .«مواظب باش، نزديك پله ها نرو!» تنها دروازه هايي در دو انتهاي پله ها مي توانند مانعي بر سر راه ميل قوي او براي فتح دنيايش ايجاد كنند . در دو سالگي غوغاي دروني بر سر انجام دادن يا ندادن كارها - «اين كار را بكنم يا نه ؟» - بدخلقي را به تنها راه حلي عملي براي كودك تبديل مي كند. با وجود ميل دروني ، شما نمي توانيد اين بدخلقي ها را كوتاه كنيد . كشمكش دروني كودك مهم تر از هر درخواست بيروني است . تنها تاكتيك مناسب براي شما اين است كه از او دور شويد تا بداند غرغر و بدخلقي اش ارزش شنيدن و ديدن ندارد؛ البته اين در شرايطي است كه تنها گذاشتن او بي خطر باشد . سپس ، وقتي كه آرام گرفت ، مي توانيد بغلش كنيد و به او بگوئيد : «خيلي سخت است كه آدم دو نظر مختلف داشته باشد و نتواند تصميم بگيرد كه واقعا چه مي خواهد.»
سنين قبل از دبستان
وقتي كودك چهار يا پنج ساله است ، شكايت معمول مادرها اين است : «گوشش بدهكار حرف هاي من نيست، انگار اصلا آنجا نيستم ، اما وقتي پدرش مي آيد ، طوري رفتار مي كند كه انگار يك پادشاه حرف مي زند !» فرويد اين مسئله را «كشمكس اديپ» مي نامد. من آن را «صرفه جويي » مي نامم. كودك دارد تمام آن چه را كه مي تواند در مورد پدرش و اينكه چطور مي تواند محبت او را جلب كند ، مي آموزد . ماه بعد او به سمت مادرش برمي گردد و آموختن همه چيز را در مورد او آغاز مي كند . يك بار ديگر فرايند هاي رشد كودك ، در هدايت رفتار او ، قوي تر از هر چيزي هستند كه از جانب پدر يا مادر مي آيد . سعي كنيد صبور باشيد. به زودي به سمت شما بر مي گردد.
قبل از ده سالگي
كشمكش هاي دروني ديگري با مهارت هاي شنيداري يك كودك 9 يا ده ساله به مداخله مي پردازند . سردرد، دل درد و ترس از رقتن به مدرسه ، اغلب نشانه هاي ظاهري همين تعارض هستند . وقتي كه كودكي مضطرب به من اعتماد مي كند ، چنين مي گويد :«من مي دانم كه قرار است با سكس، خشونت و مواد مخدر روبرو شوم و من حتي نمي دانم كه آنها چه هستند.»
آماده باشيد كه به حرف هاي كودك خود در مورد ترس هايش كه او احتمالا در زمان و مكاني مناسب با شما در ميان خواهد گذاشت ، گوش دهيد . يك قرار هفتگي با او بگذاريد كه در آن هر دوي شما تجربه هاي جالبتان را با هم در ميان بگذاريد . همان طور كه به هم نزديك مي شويد ، او رازها و دل نگراني هايش را با شما مطرح مي كند. همه ما مي خواهيم همه مسائل را براي فرزندمان حل كنيم تا آنها را از استرس و نگراني نجات دهيم ، اما اين موارد الزاما «قابل حل » نيستند . بهترين و سخت ترين كاري كه مي توانيد انجام دهيد ، اين است كه گوش دهيد.
نوجوانان
پس از پايان هر جدال لفظي خشمناك در زندگي هر بزرگسالي احتمال بروز آن وجود دارد ، گوش دادن جاي زيادي ندارد. تلاش يك نوجوان براي استقلال ، آن چنان قدرتمند است كه مانع او براي شنيدن مي شود . به جاي نشان دادن چنين عكس العمل هايي ، با او با صداي آرام صحبت كنيد : «عزيزم ، متاسفانه ، توي خانه ما وضع اينجوريه ، شايد دوستانت نيمه شب به رختخواب بروند ، اما اينجا ساعت يازده شب وقت خاموشيه . اگه نمي توني خودت رو با هاش هماهنگ كني ، شايد بتوانيم معامله اي بكنيم ، امتيازاتي را كه ما در اوقات ديگه به تو مي دهيم ، نخواهي داشت »
احتمال اين كه صداي ارام شما راهي از ميان لحظات پر التهاب پيدا كند، بي اندازه زياد است و اعتماد به نفس شما در برابر او از دست نمي رود . يك صداي آرام هميشه قدرتمند نر از يك صداي بلند است . (اگر پيام شما مثبت باشد ، او بهتر به حرفتان گوش مي دهد.)
شيرين كردن پيام
من روش ديگري پيدا كرده ام كه در مورد نوجوانان كارآيي خوبي دارد . در واقع ، در مورد كودكان در هر سني كارآيي دارد و آن اين است كه به جاي يك پيام انتقادي ، با يك پيام تعارف آميز آغاز كنيد . مثلا مي توانيد بگوييد : «من واقعا به تو افتخار مي كنم ، با وجود اينكه تو بدون اجازه من با ماشينم رانندگي كرده اي ، آنقدر صادق و روراست هستي كه بيايي و با من در موردش صحبت كني . حالا من مي توانم نظر تو را در اين مورد بشنوم و تو هم مي تواني نظر مرا بشنوي، با وجود اين كه بايد براي برداشتن ماشين تو را توبيخ كنم ، حداقل فرصت داشته ايم تا نظرات همديگر را بشنويم . آفرين !»
پس هر زمان كه مي خواهيد فرزندتان واقعا به حرف شما گوش بدهد ، سعي كنيد با يك رويكرد مثبت مراحل كارتان را پيش ببريد . اين كار آساني نيست اما براي هر دوي شما دستاوردهايي به همراه خواهد داشت.
چه بگوييم و چه نگوييم
1-وظيفه پسر شما اين است كه آشغال ها را بيرون بگذارد ، اما كارش را نيمه كاره رها مي كند ؛ نگوئيد: «هيچوقت نمي تواني كاري رو كه شروع كردي تموم كني ؟ بلكه بگوئيد :«من مي دانم كه اين كار بزرگي است و بعضي وقت ها از آن خسته مي شوي ، به من بگو كدام قسمت آن را مي خواهي انجام دهي و من خودم ترتيب بقيه را مي دهم .» زماني كه او موفق به انجام سهم خودش از كار مي شود و اين موفقيت او از جانب ديگران تاييد مي شود ، او مشتاق خواهد شد كه سهم بيشتري را به عهده بگيرد. برداشتن قدم هاي كوچك تر به او كمك مي كند تا احساس لياقت داشته باشد.
2-اگر فرزندان شما سر شام با بي اشتهايي غذا مي خورند و با غذايشان بازي مي كنند ، نگوئيد:«بايد بشقابت رو تميز كني يا خبري از دسر نيست . » بلكه بگوئيد :«شما دو تا دوست داريد كه به من در درست كردن شام كمك كنيد ؟ شايد بتونيد سبزيجاتي رو كه با مرغ ميشه خورد انتخاب كنيد.» سپس در مورد غذا خوردن آنها سكوت كنيد . آنها انقدر به «غذاي خودشان » افتخار مي كنند كه به زودي مشكل برطرف خواهد شد.
3-اطاق دخترتان در وضعيتي است كه انگار يك گردباد در آن روي داده است . نگوئيد :«اطاقتو تميز كن » من از زندگي توي خوكدوني متنفرم » بلكه بگوئيد : «روي ميز تحريرت رو خيلي خوب تميز كردي. دوست داري كمكت كنم كه كف زمين رو هم تميز كني ؟ تو مي توني هر كاري دوست داري يا اطاقت بكني، اما اگر مرتبش كني، مي توني راحت تر توش حركت كني .»
4-پسر شما نمره ضعيف دگري مي گيرد . نگوئيد : « ما توقع نمره بهتر از اين از تو داريم .» بلكه بگوئيد : «من مي دونم اين نمره اي نيست كه تو مي خواستي ، تو انرژي زيادي براي مطالعه گذاشتي و من متاسفم كه تو احساس دلسردي مي كني ، مي خواي كه من شبها توي درس هات بهت كمك كنم ؟ »
RE: نقش محبت و قاطعيت در تربيت فرزندان
خواهش دارم ، اختیار دارید .
مطالب بسیار خوب شما موضوع را تکمیل تر کرد .