بعد 5 سال زندگی و فرصت دادن برای تغییر باز با دروغ زندگی می کند
مدت 10 سال هست که همسرم رو میشناسم ما 5 سال بود که دوست بودیم و 4سال نامزدی داشتیم و تیر ماه امسال سالگرد اینه که رفتیم خونمون.تو این مدت همه کار کردم واسه زندگیم اما حالا فهمیدم همه چیز رو دروغ گفته همه چیز رو.5 سال تموم همه کار کردم دوست داشتنم رو ثابت کردم همیشه بخشیدمش اشتباهاتش رو دیدم اما همیشه اعتماد کردم همش خودم رو گول زدم که شاید نمی خواست ولی حالا میبینم ازم سواستفاده کرده 5 سال هی فرصت دادم اما امروز میبینم عین خیالشم نیست دارم از اینکه هی این احساسم رو قوی تر میکنه که من اشتباه کردم و این ناباوری داره نفسم رو میگیره.دارم از نفس میوفتم از اینکه براش مهم نیست که چه ضربه هایی با دروغ هاش به من به احساس من به عشق من و به زندگی من میزنه و در نهایت پررویی فقط میگه ببخش من اشتباه کردم و انتظار داره من همه چیز رو فراموش کنم حتی فرصت نمیده تا با خودم خلوت کنم.هزاران بار قول داده همه چیز رو درست کنه و من باورش کردم اما هیچ وقت درست نشد به کوچیکترین قول هاش هم عمل نکرد من تا امروز باورش کردم اما حالا میبینم اون اصلا من رو دوست نداره چون هیچکار نکرد واسه خاطرم باورم نمیشه دوسم داره چون همش تو حرف بود.هنوزم دارم میمیرم براش اما هیچ بهونه ای نذاشته تا خودم رو هم گول بزنم تا بمونم باهاش.چیکار کنم.نه میتونم باهاش بمونم نه میتونم برم ؟
RE: دارم میمیرم مگه من چیکار کرده بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
دوست عزیزم من چه طور تک تک دروغ های 5 سال رو اینجا عنوان کنم اون وقت من باید روز ها و سالها بشینم جزئیات و بگم وقتی میگم دروغ وقتی میگم اخر خط هستم یعنی از کوچکترین حرفها تا بزرگترین تصمیمات به من دروغ گفته و چیزی که نمینونم قبول کنم اینه که من که پا به پاش هر جا گفت رفتم من که هر کاری خواست مثل کوه پشتش وایستادم و هر چیزی رو گفت باور کرذم من که 1 بارم دروغ نگفتم؟چرا به من دروغ گفت؟مثال میزنم 1 دونه:از اولین روز در مورد در امدش سوال نکردم همش فکر کردم اگه پول داشته باشه بهم میده تا اسفند ماه 50 تومان بیشتر نداد 2 ماه هم هست هیچی نداده.همش میگفتم شاید نداره بهم میگفت 400 تومان میدن 5 روز پیش فهمیدم 1.5 میلیون پول گرفته و 1 ریالش رو نِیاورده خونه من که هیچ وفت چیزی نخواستم میپرسم چی شدن؟حساب الکی جور میکنه که همش دروغه.بدون اینکه به من بگه سکه های جم شده سر عقدمون رو میبره میده به بایاش و یه ماشین کارکرده میاره میپرسم تو که بی اطلاع من اینکار رو کردی فدای سرت اما سندش کو؟میگه وقت نکردم 4ماه همش اینارو میگه.و من حق ندارم اعتراض کنم.از هیچ کارش خبر ندارم و از اطرافیانم میشنوم یا خودم کشف میکنم.چه جوری بمونم؟
RE: دارم میمیرم مگه من چیکار کرده بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
شما 5سال باهم دوست بودید .
4 سال باهم نامزد بودید .
چطور در این 9 سال نتونستی بشناسیش. یک بار دروغ دوبار دروغ بل آخره تو این مدت طولانی نتونستی سر از کاراش دربیاری .
واقعا عجیبه. انگاری شما دراین مدت سرتون رو مثل کچک کردین زیره برف .فقط فکرتون این بود بیاد خواستگاریت.
اصلا به حرفهاش به رفتاراش به اخلاقش توجه نمیکردی. میدونید نامزدی برای شناخت بیشتره.
شما ازاین فرستهای طلایی نتونستید استفاده کنید.
آدمهارو میشه در عرض چندما شناخت .شما باخودت چیکار کردی دوست عزیز.
.شما چندسالتونه .
آقا چندسالشونه.
در دوران دوستیتون رابطه های داشتید که یه جورای زبونتون کوتاه بوده نتونستید از رفتارهاش دل بکنی؟؟؟؟؟؟
RE: دارم میمیرم مگه من چیکار کرده بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
نسیم جان لازم نیست همه ی جزئیات زندگیت رو بگی ولی بهتره اصل مشکلتو واضح تر بگی
درکت میکنم الان اصلا تو وضعییت روحی مناسبی نیستی بهتره کمی آروم تر باشی ...............
چه دلیلی داره که شوهرت بهت دروغ میگه؟
در چه مواردی دروغ میگه؟
RE: دارم میمیرم مگه من چیکار کرده بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
کبوتر عزیز من 24 سال دارم و همسرم 25 سال.من خوب شناختم همسرم رو و 5 سال اول بهترین مردی بود که میشناختم بعد یه ازدواج عاشقانه همه این دروغ ها شروع شد تو تک تک حرفاش مچش رو میگرفتم ولی همیشه گریه میکرد و میگفت اشتباه کردم یه فرصت دیگه بهم بده.منم چون عاشقش بودم هر بار بخشیدمش راست میگی من اشتباه کردم هر بار برای زندگیم تلاش کردم؟راهنمایی ات خیلی کارساز بود الان یه مشکلم به مشکلاتم اضافه شد و عذاب وجدانم گرفتم.فقط گفته باشم اونروز پیش خانواده اش اعتراف کرد من به دروغ گفتن عادت کردم و اونا هم تایید کردن من تازه فهمیدم دروغگو چییا میتونه بگه در ضمن همیشه جرو بحثم این بود که حرفات با هم نمی خونن من بیکار نشستم که شما بگی مثل کبک سرم رو کردم زیر برف.من فقط فکر میکردم لازمه زندگی اینه اعتماد کنم.و تنها ایرادم این بود هر بار باورش کردم.مشکل اینه تک تک دروغ هاش رو که میگفتم و قبول میکرد من باور کردم که اشتباهش رو فهمیده می خواد عوض بشه.
RE: دارم میمیرم مگه من چیکار کرده بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
دوست عزیز نسیم جان
عنوانتو مناسب کن مثلا بزار 10 سال دروغ (همین جا بگو مدیرا عوض میکنن)
در ضمن اینکه آرامش خودتو حفظ کن
10 سال کم عمری نیست
همسرت حتما خصوصیات خیلی خوبی داره که تا به حال کنارش موندی
پس آرووم باش و مشکلتو پی گیری کن ان شالله که حل میشه
موفق باشی
RE: بعد 5 سال زندگی و فرصت دادن برای تغییر باز با دروغ زندگی می کند
نسیم جان
شاید این دروغاش ریشه روحی داره
شرط ادامه زندگی باهاش رو مراجعه به یه روانشناس حاذق بذار
دروغگویی میتونه علت زیادی داشته باشه
افرادی که دروغ میگن معمولا اونچیزی که میخوان نبودن و نیستن و با دروغ میخوان خودشونو اونطور که میخوان جلوه بدن
حتی حدیثی داریم از رسول کرم که میفرمیند دروغگو دروغ نمیگوید مگر به سبب حقارتی که در خود حس میکند
علت دیگه میتونه ترس باشه.شده تا به حال همسرت چیزی بگه و شما به خاطر اون موضوع ایشون رو کوچیک کرده باشی؟یا به قول خودمون ضایعش کرده باشی؟
شاید همسرت نیاز به تایید از سمت شما داشته و این حس در ایشون ارضا نشده
در هنگام دروغ گويي بايد زمينه را طوري فراهم کني که در اثر دروغ گفتن بازخورد مثبت نداشته باشد بازخورد هاي مثبت شما و باور کردن حرف هايش و رسيدن به خواسته اش باعث تکرار اين عمل در او مي شود
.صداقت او را زياد تشويق کن
http://oxygen.blogsky.com/1390/04/01/post-101/
این مطلب رو هم بخون
RE: بعد 5 سال زندگی و فرصت دادن برای تغییر باز با دروغ زندگی می کند
مریم عزیزم ممنونم حرفات یه کم ارومم کرد من دقیقا همین موضوع داغونم کرده و اینه که من که حر کاری خواسته انجام بده مثل کوه پشتش وایستادم چرا به من دروغ گفت.دقیقا این دروغ ها ریشه در گذشته اش داره و پدرش عامل اصلی هست ولی میدونید من تو 5سال زندگی مشترک فقط واسه خاطر این موندم که برام مهربون بود و من فکر میکردم دوسم داره اما اون روز که پیش خانواده هامون صحبت میکردیم دیدم به جای اینکه بخواد زندگی اش رو نجات بده سنگ خانواده ای رو به سینه زد که هیچ کار نکردن و فقط وعده دادن.ده سوال دارم از همتون شاید من اشتباه فکر میکنم شما جواب بدید:شما جای من بودید خانواده همسرتون هیچ کار واستون نمی کرد و همسرتون مدام اونا رو پیش شما بالا می برد و هی الکی می گفت عزیزم بابا ماشین میده/بابا میگفت ندارم وگرنه واسه ما ها کارای خیلی بزرگ می کرد.و بعد شما ببینید تو معدن پول هست طرف و الکی داره همسر من رو گول میزنه اعتراض نمی کردید؟با دلیل نمی گفتید اگه نداشت پس چرا اینکار و اون کار رو کرد؟من که هیچ وقت انتظار هیچ کاری رو نداشتم این همسرم بود که الکی وعده میداد.من فقط میگفتم اونا نمی خوان خرج کنن و میدیدم با نقشه دار و نداره ما رو داره میگیزه به بهانه های مختلف.الان میبینم نه هسرم مهربونه نه دوسم داره بعد 5 سال من هنوزم میخواستم راه حل هارو پیدا کنم ولی دیدم اون حرفایی که بین ما بود رو پیش میکشید و الکی طرف میگرفت درسته که من تونستم منطقی دونه به دونه حرفام رو ثابت کنم ولی هر وقت میدیدن کم مییارن می گفتن ما اصلا منظورمون این نبود اون نبود.والا دیروز تازه فهمیدم ما از نطر دیدگاه و طرز فکرمون خیلی تفاوت داریم و کلا وجدانی یات خود و خانوادش خیلی پایین هست.در حالی که واسه خانواده من و خودم فرقی نمیکنه طرف مقابلمون کی هست با حق و عدالت بر خورد میکنیم حتی اگه به ضررمون باشه.دیروز برگشتم به خونم اما همسرم با حرفهایی که ز برای همیشه دلم رو شکست و اونجا احساسم وعشقم رو دفن کرد.برگشتم فقط به خاطر پدر و مادرم چون نخواستم غصه بخورن.ولی من همه چیز رو کشتم تو دلم چون دیدم اون هیچ احساسی نداشت نسبت به من و این مدت هیچ کدوم از کارام رو که واسه خاطرش کرده بودم ندید.هیچ کاری رو ندید و اون چیز ها رو تهمت زدن به من که فکرشم نمیکردم و دنیام خراب شد.با خودم گفتم حیف من اشتباه کردم که این همه مدت عاشقانه پرستیدم و از هیچ کاری دریغ نکردم.برگشتم اما حس میکنم هیچ حسی بهش ندارم.چی کار کنم؟