بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام دوستای خوب و همیشگی من سال نو مبارک امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشید
اومدم که بازم باهاتون دردودل کنم خیلی غصه دارم راستش تو عید حالم بد شد رفتیم بیمارستان و خلاصه بعد از چند روز استراحت و رفت و اومد به بیمارستان و سونو گرافی گفتند جنین مرده و منو کورتاژ کردند خیلی حالم بد شد یادمه بعد از اینکه از اتاق عمل بیرون اومدم تو همون حالتی که داشتم بهوش میومدم خیلی گریه کردم و گفتم چرا بچم سقط شد خلاصه افسردگی خفیف گرفتم ولی با کمکها و همدلی همسرم و توصیه های پزشک تونستم بازم به حالت عادی برگردم البته غم از دست دادن بچم از یادم نرفته و نخواهد رفت ولی با غمش کنار اومدم هنوزم یه بچه نوزاد میبینم ناخوداگاه گریه میکنم شوهرم هم خیلی هنوز ناراحته.
حالا اومدم اینجا چون به دلداری و امیدواریتون نیاز دارم و یه مشکل دیگه اینکه نسبت به همسرم که هفته ای یبار میره بچشو میبینه خیلی خیلی حساس شدم حس میکنم اون بچه داره جای بچه منو میگیره یه حس خیلی بدی دارم البته قبلا هم من با این مسئله مشکل داشتم و کلا نسبت به دیدار همسرم با بجش آلرژی داشتم ولی الان این آلرژی خیلی بیشتر شده روزهایی که شوهرم میره دخترشو ببینه اینقدر خودمو میخورم و حرص میخورم که وقتی برمیگرده اصلا نمیتونم تحملش کنم حس میکنم با یه زن غریبه قرار داشته و قلبشو به یه زن دیگه داده چند شب پیش هم سر همین موضوع کلی جر و بحث کردیم البته طوری که حرمتها از بین نره و 2 روز هم با هم قهر بودیم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم علنا به همسرم گفتم از اینکه بچتو میبینی ناراحتم از اینکه نقش بچت داره تو زندگیت پررنگ میشه ناراحتم دلم میخواد تمام احساس و عشقت فقط به من متعلق باشه، هرچقدر هم دیگران منو راهنمایی میکنن که این کارم اشتباهه نمیتونم خودمو کنترل کنم الان دیگه همسرم فهمیده من نسبت به بچش آلرژی دازم البته خودش میدونه و میگه که میدونم این حرفها و کارهات از روی عشق زیادیه که به من داری والا ذاتا آدم مهربونی هستی ولی من دارم از درون داغون میشم خواهش میکنم راهنماییم کنید با حرفهای قشنگتون منو آروم کنید خودم دلم میخوا این حسو نداشته باشم
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام دوست عزیزم
خیلی ناراحت شدم بابت اتفاقی که برای بچه ات فتاد.شکر خدا سالمی..جوانی و بازم میتونی بچه دار یشی.
نمیدونم چقدر به مسائل مذهبی اعتقاد داری اما روایتی داریم که اگر بچه ای قبل زا به دنیا امدنش دچار این اتفاق بشه اون دنیا دم در بهشت منتظر پدر مادرشه.
نکته مهم دیگه اینکه خداروشکر کن که همسرت بچه میخواد و مقاومتی نمیکنه در مقابل این موضوع.مثل دوستمون که مشکل داشت و همسرش چون بچه داشته بدون که به ایشون بگه وازکتومی کرده...
همسرت با وجود اینکه بچه داره اما چون شما رو دوست داره میخواد بازم بچه داشته باشه.
دوست عزیزم
چرا زندگی رو به کام خودتو همسرت تلخ میکنی؟
چرا توقع داری که بچه اش رو دوست نداشته باشه؟
کمی خودخواه نیستی؟!(ببین خودت بچه ای که هنوز ندیدیش...بوسش نکردی..بغلش نکردی...چقدر دوستش داشتی و بابت رفتنش انقدر غصه خوردی...به همسرت حق نمیدی که پاره تنش رو دوست داشته باشه)
فکر نمیکنی اگر راحت از بچه اش دل بکنه به همون راحتی از شما و بچه مشترکتون هم میتونه دل بکنه؟
چرا یه دختر بچه رو رقیب خودت میبینی؟
مگه همسرت برای شما کم میذاره؟
تنها راه مبارزه با این آلرژی کنار امدن با این موضوعه.
ضمنا دست همیرت آتو نده دیگه !
اونوقت هربار بخواد یه جورایی حال شما رو بگیره میره سراغ دخترش !
شما باید در این مورد همسرتو کاملا درک کنی.و باید بدونی که همسرت پاره ای از تنش رو هر چند وقت یکبار باید ببینه
این هم نیازه خودشه و هم نیازه دخترش...
اگر خدایی نکرده این اتفاق برای تو میفتاد و همسر جدید شوهرت نمیذاشت شوهرت بیاد بچه اش رو ببینه چه حسی بهت دست میداد؟!
فکر کنم دلت میخواست دستت به اون زن خودخواه برسه تا کله اش رو بکنی !
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
منم از این جریان ناراحت شدم ولی همین که خودت سالمی شکر
سعی کن دوباره خودت رو تقویت کنی و زمان برای بچه دار شدن مجدد داری نسبت به دختر شوهرت هم حساس نشو بهر حال اون دختر معصوم هم نیاز به پدر و حمایت پدرش داره . و خدا رو شکر کن که شوهرت فردی معقول و منطقیه
موفق باشی
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
من هم ناراحت شدم به خاطر مشکلی که برای بچه ات پیش اومد...
ولی دوست خوبم ناراحت نباش شاید صلاحت در این بود که این بچه به دنیا نیاد ...پس از خدا به خاطر همه چی تشکر کن ...
ارام باش می دانم شاید برایت سخت باشد ولی وفتی به صلاح کار فکر کنی شاید آرام شوی.
ولی نسبت به فرزند همسرت باید مهربان باشی..
ببین عزیزم شما هر چقدر با محبت باشید او هم به شما محبت می کند ..تازه با عشق به فرزند همسرت باعث دو چندان شدن عشق همسرت به شما می شود...
پس یکمی ارامش خودت را حفظ کن و به این فکر کن که او هم بچه است و برای پدرو مادرش عزیز است و اگر شما هم او را دوست داشته باشید جای دور ی نمی رود چون در وافع او جگر گوشه همسرت است که خیلی دوستش داری!
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
ترانه عزيز
اول ايكه متاسفم كه اين اتفاق برات افتاد.
اما خانمي مگه جنس دوست داشتن شما و دخترش يك جوره كه شما آزرده ميشيد.
عشق پدر و دختر جاي خود و عشق زن و شوهر جاي خود. وقتي اينارو تو ذهنت حلاجي كني آرامش ميگيري.
خيلي خوبه كه اومدي تا با اين حس منفيات بجنگي و از بين ببريش.
آفرين.
در ضمن فقط يك تلنگره:
يادته چقدر اعصاب خودت را در دوران بارداري خرد كردي.
نتيجهاش ضعيفي تو براي نگهداري بچهات شد.
حالا هم غصه نخور
تمام توانت را بگذار براي بارداري بچه بعديت.
اما از قبل بايد هم از نظر جسمي و روحي خودت و همسرت را تقويت كني و آمادگي لازم را بدست بياريد.
تا بعد توي تصميمات مردد نباشي.
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
از همه دوستای خوبم ممنونم که منو راهنمایی میکنید من تو شرایط روحی بدی هستم ازتون خواهش میکنم باهام حرف بزنید یعنی برام بنویسید چون وقتی نوشته هاتونو میبینم خیلی آروم میشم
حق با شماست ولی کنترل حس حسادتم خیلی سخته شاید دلیللش اینه من تک فرزند بودم و از بچگی عادت کردم همه چیو فقط واسه خودم خواستم البته الان بهتر شدم ولی شاید ریشش در دوران بچگیم باشه
امید زندگی عزیز راستش میدونم جنس عشق و دوست داشتن شوهرم نسبت به من با دخترش فرق داره اتفاقا همسرم واسه اینکه اروم شم اینهارو میگه بهم همیشه میگه تو اولویت اول زندگی منی و هیشکی جاتو نمیگیره عشق من به تو با اون خیلی متفاوته ولی من احساس میکنم همسرم قلبش تقسیم شده بین ما و این خیلی اذیتم میکنه مخصوصا اینکه همسرم خیلی مسئولیت پذیره در مقابی بچش حس میکنم مسئولیت افراطی داره که البته از نظر خودش کاملا طبیعیه و میگه حق مسلم اون بچه هست که هفته ای 6 ساعت منو ببینه منم میدونم حق با اونه ولی تحملشو ندارم
یه چیز دیگه هم میخوام اعتراف کنم خیلی خیلی عذاب وجدان دارم که اون موقع میخواستم این طفل معصوم بچمو میگم بکشم واقعا از همتون ممنونم که منو راهنمایی کردید و من منصرف شدم ولی بازم خیلی وقتها گریه میکنم با خدا حرف میزنم و طلب مغفرت میکنم حس میکنم چون نسبت به نعمتی که خدا با خواهش و التماس داد ناشکری کردم ازم گرفتش که قدرتشو بهم نشون بده و من متوجه شم من در مقابل قدرت خدا هیچی نیست خدایا منو ببخش دوستای خوبم مریم عزیزم میدونم که خیلی معتقدی ازتون خواهش میکنم برام طلب مغفرت کنید مریم جون ازت خواهخش میکنم سر نمازت منو دعا کن از خدا برام آمرزش بخواه من واقعا عذاب وجدان دارم من خیلی غصه دارم
در حال حاضر دارم میرم ورزش وشنا از نظر تغذیه هم خیلی مراقب سلامتیم هستم و یه رژیم سالم و خوب دارم همسرم خیلی اخلاقش فرق کرده میگه وقتی تو اتاق عمل بودی از خدا خواستم یبار دیگه به زندگیم برگردی و من بیشتر قدرتو بدونم بعد از اینکه من از اتاق عمل اومدم زمینو بوسید و سجده شکر گذاشت
میخوام واسه آخر همین سال به امید خدا با یه روحیه و بدن قوی باردار شم برام دعا کنید دوستای خوبم
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
ترانه جان
شوهر به این خوبی داری..دیگه چی میخوای از خدا؟!
به فولی شما اصل کارتون درسته و باید فرعیات رو درست کنید.
این حس حسادت رو بنداز دور چون از دورن ویرانت میکنه..خیلی حس بدیه....
با شیطون مبارزه کن...چرا که اون لعنتی این حسو به ادم میده.
قطعا این حس روی بارداری ات هم تاثیر میذاره
باشه چشم.من برای همه بچه های تالار دونه به دونه تا اونجایی که یاد میاد دعا میکنم.
با توکل به خدا برو جلو.
ترانه جان
اگر حسی بد یا اخلاقی بد در خودت داری حتما بپذیرش و با جون و دل سعی در رفعش کن
مطمئن باش اگر تو تلاش کنی خدا هم کمکت میکنه
موفق باشی.شما هم برای من دعا کن.گرفتارم
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
از همه دوستای خوبم ممنونم که منو راهنمایی میکنید من تو شرایط روحی بدی هستم ازتون خواهش میکنم باهام حرف بزنید یعنی برام بنویسید چون وقتی نوشته هاتونو میبینم خیلی آروم میشم
عزیزم تو این مدت همش بهت فکر می کردم. همش برات دعا می کردم که خدا ارامش رو نصیب زندگیت کنه. این هم یک امتحان بود و البته دیدی که خیری درش بود و اون اینکه همسرت دوباره به طرفت برگشت.
حق این بچه هست که هفته ای 6 ساعت منو ببینه منم میدونم حق با اونه ولی تحملشو ندارم
عزیزم می بینی که بیشتر ساعات زندگیشو با شما می گذرونه. می دونی هفته چند ساعت داره و 6 ساعت توی 24*7=168 ساعت چیزی نیست.
یه چیز دیگه هم میخوام اعتراف کنم خیلی خیلی عذاب وجدان دارم که اون موقع میخواستم این طفل معصوم بچمو میگم بکشم واقعا از همتون ممنونم که منو راهنمایی کردید و من منصرف شدم ولی بازم خیلی وقتها گریه میکنم با خدا حرف میزنم و طلب مغفرت میکنم حس میکنم چون نسبت به نعمتی که خدا با خواهش و التماس داد ناشکری کردم ازم گرفتش که قدرتشو بهم نشون بده و من متوجه شم من در مقابل قدرت خدا هیچی نیست خدایا منو ببخش دوستای خوبم مریم عزیزم میدونم که خیلی معتقدی ازتون خواهش میکنم برام طلب مغفرت کنید مریم جون ازت خواهخش میکنم سر نمازت منو دعا کن از خدا برام آمرزش بخواه من واقعا عذاب وجدان دارم من خیلی غصه دارم
می دونی چیه؟ اونموقع که از ما تشکر کردی که بهت رتبه دادیم بابت پشیمونیت از سقط و تصمیمت برای نگهداری بچه ات مب دونی چی تو ذهنم اومد؟ گفتم ما که اصلا تو رو نمی شناختیم اینقدر خوشحال شدیم از کارت که بهت رتبه دادیم. ببین خدا که اینقدر دوست داره و بهت نزدیکه چقدر رتبه بهت داده بابت انتخاب درستت در اون امتحان. فکر نکن خدا قدرتشو فقط تو مشکلات نشون میده. چرا قدرت خدا رو وقتی تمام شرایط رو جوری محیا کرد که تصمیم درست بگیری نمی بینی. فکرشو می کردی؟ خدا خیلی دوستت داره که جلوی انتخاب نا درستت رو گرفت و دستت رو گرفت .
در حال حاضر دارم میرم ورزش وشنا از نظر تغذیه هم خیلی مراقب سلامتیم هستم و یه رژیم سالم و خوب دارم همسرم خیلی اخلاقش فرق کرده میگه وقتی تو اتاق عمل بودی از خدا خواستم یبار دیگه به زندگیم برگردی و من بیشتر قدرتو بدونم بعد از اینکه من از اتاق عمل اومدم زمینو بوسید و سجده شکر گذاشت
میخوام واسه آخر همین سال به امید خدا با یه روحیه و بدن قوی باردار شم برام دعا کنید دوستای خوبم
عزیزم سعی کن هم پیش دکتر زنان بری تا مطمئن شی زایمان دوباره برات خطرناک نباشه و حتما از مقدار فاصله ای که باید بعد از سقط صبر کنی زیر نظر پزشک مطمئن شو.
بعد هم پیش روانشناس هم برو. شاید هنوز افسردگی زمان زایمانت تموم نشده باشه و این حسی که به فرزند همسرت داری مقدار زیادیش مربوط به اون باشه.
امیدوارم زندگیت هر روز شادتر و پر ثمر تر باشه. در پناه خدا باشی.
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام دوستای خوبم
از همتون ممنونم که بهم امید میدین
دلجوی عزیز ممنون از یاداوری گذشته ولی بخدا یه بغضی تو گلومه که آروم نمیشم هر چقدرم گریه میکنم آروم نمیشم عذاب وجدان آرومم نمیزاره چقدر خوب شد اون کارو نکردم ولی بازم من حس میکنم که ناسپاسی کردم . قدر نعمتی که خدا با هزار خواهش و التماس بهم داد ندونستم اونم ازم گرفتش راستشو بخوای از دست خدا هم یکم دلگیرم واسه چی این کارو با من کرد قدرتشو به کی میخواد نشون بده به یه بنده ضعیف و عاجز؟
ضمنا از دست شوهرم هم ناراحتم اصلا مراعات حال منو نمیکنه مگه هیشکی تو دنیا بچه نداره ، اون حاضره زندگیش از هم بپاشه بخاطر بچش هرچیم به من میگه منو دوست داره و من اولویت اولشم فقط و فقط شعاره دوست داشتن که به حرف نیست به عمله اون در عمل هیچی نیست
به خدا اگه من بودم شوهرم اینجا تنها و غریب بود بچشو از دست داره بود بیشتر مراعات میکردم میگفتم اینم انسانه احساس داره مثل من دوست داره کنار خونوادش و بچش باشه حالا که نمیتونه امکانش نیست خوب منم یکم کمتر برم پیش بچم و خونوادم
به نظرتون حرفم بی ربطه؟ پس گذشت و فداکاری تو زندگی زناشویی یعنی چی؟ یعنی زن توهین بشه سکوت کنه گذشت کنه بخاطر زندگیش با مشکل مالی کنار بیار با بد اخلاقی و بد خویی کنار بیار با بی احترامی کنار بیا یعنی فقط زن باید تو زندگی گذشت کنه بخاطر حفظ زندگی پس نقش مردا این وسط چیه؟
RE: بچم سقط شد و الانم خیلی ناراحتم
سلام .خوبی؟ من تقریبا تمام تایپیکهاتو خوندم به همرا ه ارسالات. خدا رو شکر از خطر نجات پیدا کردی. میخاستم همونجا نظر بدم اما پر شده بود. بیا تایپیک منو بخون نظر بده. همراهیم کن. تو قسمتای آخری احساس کردم تو هم با حرفات باعث میشی وشهرت جری بشه و بزنتت. بنظرم منم اگه ایقد با شورهم کل کل میکردم تا حالا اندازه ی تو کتک خورده بودم. وقتی میبینی چرت و پرت میگه محلش نذار. هر کسی دیگرون رو تحقیر میکنه خودش حقیر.
با شوهر بداخلاق ووسواسیو بهانه گیرم چه کنم؟ تو فکر طلاقم. این اسم تایپیکمه.
با شوهر بداخلاق ووسواسیو بهانه گیرم چه کنم؟ تو فکر طلاقم. این اسم تایپیکمه.
تو قسمت طرح مشکلات خانواده :ارتباط مراجعان و مشاوران هست تایپیکم.