من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام به همه دوستان خوب همدردی و سلام به همدردی که دیگه شده جزئی از زنددگیم
راستش خیلی سعی کردم که تو این شرایط روحی تاپیک باز نکنم تا بتونم به دور از احساس مشکلاتم و بیان کنم و بتونم براش راه حل پیدا کنم
شاید کسایی که منو بشناسند بدونند این مشکل زندگیه منو و بهم بگن برو تاپیک های قبلیتو بخون ولی خوندن تاپیک های قدیمیم هیچ کمکی بهم نکرد جز زنده کردن تما خاطرات بدم
مشکل من اینه:
خانواده همسر من شرایط کاریشون طوریکه بهار و تابستونو باید توی یه محل کوهستانی بگذرونند و همسر من هم باید تمام جمعه ها و روزهای تعطیل این 5 6 ماه رو بره اونجا تا به پدرش کمک کنه رفت و آمد به اونجا برای من که یه زنم خیلی سخته و همه اینو می دونند و همش به من می گن خوب بذار تنها بیاد و تو همراهیش نکن ولی از طرفی چون همسر من تمام طول هفته ساعت 9 شب از سر کار می اد و اونم خسته و کوفته که فرصتی برای با هم موندن برامون نمی مونه و یه جمعه می مونه اونم این طوری.........
پارسال این موضوع باعث اختلاف زیادی بین من و خانواده همسرم و همسرم شد و حالا امسال دوباره..........
از طرفی رفته یه موتورم خریده حالا فکرشو بکنید بدون گواهینامه توی یه جاده کوهستانی............
بغض داره خفم می کنه من واقعا از اونجا بدم می اد
خواهش می کنم بهم بگید چی کار باید بکنم
امروز دوباره سر این موضوع دعوامون شد
بعضی وقتا می گم چرا روال زندگیه من نباید عادی باشه
همه می گن احترام به پدر و مادر باعث برکت زندگیه ماست ولی چرا وقتی همسرم اینقدر به پدر و مادرش احترام می ذاره ولی همش سر همین پدر و مادر من و همسرم به مشکل می خوریم و بیشتر شر زندگیمون شدن تا خیرش
واقعا خسته شدم
دوست دارم ول می کنم همه چیزو برم یه جا که.................
واقعا دیگه تحمل روزای بد پارسالو ندارم
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقلیما تا حالا دیدی مثلا یکی چند تا بچه داره هر روز براشون آرزوی مرگ میکنه و هی میزندشون، یکی دیگه نگاه میکنه میگه ای کاش یکی از این بچه ها، همون خوشگل کوچولوئه که از همه هم بیشتر کتک میخوره مال من بود؟
وقتی نوجوون بودم یک خانمی رو میشناختم که عاشق بچه بود و بچه دار نمیشد. یه فامیلی هم ما داشتیم که بچه هاشو صبح تا شب نفرین میکرد و بدرگاه خدا شاکی که ای خدا اینا چی بود به من دادی؟همیشه هم حسرت زندگی اون زن نازا را میخورد و میگفت اگه حالا بچه نداشتم اووه عشق دنیا رو میکردم. و این بنده خدای بی بچه هم هی میگفت خانوم خدا رو شکر کن که عوض یکی چند تا بچه سالم داری.
الان وقتی مطلبتو خوندم (از تاپیکهای قبلی ات اطلاع ندارم)، یه لحظه فکر کردم واااااای اقلیما، اقلیما ای کاااااااااش...:302:
پدر شوهر و مادر شوهرت میرن ییلاق؟ نمیدونم شما کجا زندگی میکنی، اما فکر کن بهار و تابستون به همراه شوهرت سوار موتور از توی جاده های کوهستانی بری ییلاق و سیاه چادر و بز و میش و سگ و مرغ و خروس و....وااااااااااااااااااااا ااااای منم میخوام:302: باور کن حاضرم هر روز هفته رو برم. اصلا عشق میکنم خودم هر روز شیر ببعی ها رو بدوشم و بیارم برای صبحونه (چه میدونم عصرونه هر وقت که بشه). هوای کوهستان و آتیش درست کردن با هیزم و ...تخم مرغ و گوشت تازه مرغ و (احیانا قزل آلای خال قرمز و:163:) انواع روییدنیهایی که الان وقتشه از تو کوهها بچینی و حاااااااااشو ببری.
ماشین توی جاده های کوهستانی بخصوص اگر که جاده خاکی هم داشته باشه سخته. هم ماشین داغون میشه هم استخونهای آدمیزاد له و لورده! برای همین هم خیلی از این آدمها از موتور استفاده میکنند یا مثلا جیپ و لندرور و کلا ماشنهای شاسی بلند مخصوص کوه و تپه و اینا. حالا گواهینامه رو میشه با همسرت صحبت کنی که بگیره و شاید اگر شرط کنی که در صورت گرفتن گواهینامه حاضری گاهی باهاش بری ایشون هم پی اش رو بگیره.
چیزی به ذهنم نمیرسه بهت بگم جز اینکه: قدر امکاناتی را که داری بدون و ازش نهایت لذتت رو ببر. نمیدونم این فضای ییلاقی که من به تصویر کشیدم درسته یا نه ولی هر چی که هست، همین رفت و آمدها کلی فضای صمیمیت بین شما و همسرت رو میتونه زیاد کنه به اضافه اینکه رفت و آمد به فضای کوهستان و معاشرت با فامیل رویهم رفته یک موقعیت خیلی خوبه که هم حظ دنیوی داره و هم خیر اخروی.
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام اقلیما جان
صحبتهای بی دل قشنگ بود.واقعا که ماهایی که در شهر زندگی میکنیم به خدا آرزومه یک روزی بتونیم بریم توی این طبیعت زندگی کنیم.اما دریغ از شغل کارمندی همسر و ...سختیهاش.
نکته مهمی که به ذهنم میرسه اینه که همسرت و خانوادش رو همونوطور که هستن بپذیر
منم اوایل خیلی میجنگیدم تا اونا رو تغییر بدم.بهشون بفهمونم فلان کارتون غلطه.اما بعد از 4 سال سختی و عذاب فهمیدم باید بپذیرمشون همونطور که هستن
و این منم که باید تغییر کنم.
منم که باید محکم باشم..منم که باید به دل نگیرم...منم که باید از این گوش بشنوم و از اون گوش در کنم.
اقلیما جان هر زندگی سختی ها و شیرینیهای خودش رو داره.
نمیخوام بهت جملات کلیشه ای بگم اما بهت میگم با انچه که داری لذت ببر.
در مورد گواهینامه همسرت بهت حق میدم کاملا.
بهش بگو عواقب نداشتن گواهینامه رو.مثلا اگر پلیس بگیره موتورو توقیف میکنه.
و یا اگر خدایی نکرده تصادفی انجام بشه اون صد در صد مقصر میشه
اینارو بهش بگو و در نهایت با استفاده از سیاست زنانه و ...متقاعدش کن که بره گواهینامه بگیره.
منم از اینکه هفته ای یکبار در هر شرایطی که باشیم..مرده و زنده..قهر و آشتی...باید بریم خونه مادرشوهرم ناراحتم
اما به خاطر همسرم و علاقه ام بهش کوتاه میام.بیشتر روی خودم کار میکنم تا اونا
نگران نباش درست میشه.این مشکلی نیست
موفق باشی:72:
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام.
منم از تاپیکای قبلی شما اطلاع ندارم و فقط بعنوان یه پیشنهاد میتونم بگم کتاب "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد" اثر اسپنسر جانسون رو مطالعه بفرمایید..
همیشه ایجاد انعطاف در خودمون راحت تر از تغییر شرایط و عوامل بیرونیه.
موفق باشید.
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقلیما جان
به عنوان تاپیکت کمی توجه کن :
یک مشکل لاینحل ......؟!!!!
با نظر به همین عنوان به قول آنی عزیز سر دوربین را به طرف خودت برگردون .
گلم ، تا وقتی روحیه بغرنج بینی و بن بست تراشی داری در مورد مسائلی که در زندگی فقط به دید شما ناخوشاینده ، خیلی خیلی آسیب پذیر هستی و هرچه زمان بگذره و زندگیت پیش بره آسیب های بیشتری خواهی دید و ........ .
عزیز دلم اول بپرداز به اینکه اصلاً اینی که از آن رنج می بری واقعاً یک مشکل هست ؟ یا شما نسبت به این وضعیت احساس خوبی نداری ؟ بعد بگو لاینحله یا خیر . اگر لاینحل هست پس چرا تاپیک باز کردی ؟
میدونم ممکنه بگی اه این فرشته گیر داده به عنوان ..... دقیقاً درستش اینه که گیر دادم به عنوان ، برای اینکه یک نشانه هست از یک مسئله در درون خودت که خیلی جاها ممکنه موقعیتهای فی نفسه طبیعی حتی خوشایند که به قول بی دل آرزوی خیلی های دگر هست را بد ببینی و رنج بکشی و بدتر از آن لاینحل ببینی و خودت رو در بن بست قرار بدهی .
عزیز دلم . چشمها را باید شست جور دیگر باید دید ...... در این مسیر راهنمایی بخواه . احساس منفی ات را بیان کردی و در واقع مسئله اصلی همینه >> یعنیاحساس منفی شما نسبت به این موقعیت ، نه خود موقعیت . بنا براین بخواه که در این زمینه راهنمایی بگیری که چکار کنی که این احساس منفی از بین بره بلکه از این موقعیت و شرایط لذت ببری و اینرا فرصتی مغتنم بدانی و از آن استفاده کنی .
اصل مسئله را دریاب .
اینه که میگیم احساس محوری باعث تحریف شناخت و تشخیص میشه .
.
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
بی دل و maryam123
شما تو خونتون نشستین راحت این حرف رو میزنین ! مطمئنا یک ماه یا دو ماه میتونین این شرایط رو تحمل کنین بعد فیلتون یاد همون شهر و امکانات و رفاه میکنه !
.
واقعا من موندم که چرا هیشکی از موقعیتی که درش هست راضی نیست ؟
اونی که تو شهر زندگی میکنه آرزوشه که روستا برا خودش مرغ و خروس و گاو و گوسفند داشته باشه اونی هم که تو روستا زندگی میکنه با دلی پر از حسرت به زندگی شهر نشین ها نگاه میکنه ؟!
یعنی تو همه مسائل که نگاه کنی این تعارض وجود داره !
.
احساس میکنم همه ما آدم ها دچار دنیا زدگی شدیم ! هدف اصلی از زندگیمون رو گم کردیم !
چیا دا رم مینویسم ؟! اصلا ربطی هم به مشکل خانم اقلیما نداشت !
معذرت !
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام بی دی عزیز
هم ما و هم همسرم در تهران زندگی می کنیم
پدر شوهرم یه پارک تفریحی تو یه محل کوهستانی داره الان نگو که تو هم برو تو پارک برای خودت......
چون خیلی خیلی شلوغه و همسرم و پدر شوهرم خوششون نمی اد که ما خانوما بریم تو پارک وسط روز و کل روز رو باید تو یه اتاق مسخره با مادرشوهر گرامی سپری کنم و غر غر ها و ناز کردناشو تحمل کنم
من هر هفته باید نیم ساعت توی سر آشیبی و آفتاب و دود ماشین ها و ترافیک زیاد پیاده بریم تا به محل مورد نظر برسم و از اون طرف آخر شب یه چیزی حدود 3 ساعت باید تو ترافیک بمونیم تا به خونه برسیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
اقلیما جان
به عنوان تاپیکت کمی توجه کن :
یک مشکل لاینحل ......؟!!!!
با نظر به همین عنوان به قول آنی عزیز سر دوربین را به طرف خودت برگردون .
گلم ، تا وقتی روحیه بغرنج بینی و بن بست تراشی داری در مورد مسائلی که در زندگی فقط به دید شما ناخوشاینده ، خیلی خیلی آسیب پذیر هستی و هرچه زمان بگذره و زندگیت پیش بره آسیب های بیشتری خواهی دید و ........ .
عزیز دلم اول بپرداز به اینکه اصلاً اینی که از آن رنج می بری واقعاً یک مشکل هست ؟ یا شما نسبت به این وضعیت احساس خوبی نداری ؟ بعد بگو لاینحله یا خیر . اگر لاینحل هست پس چرا تاپیک باز کردی ؟
میدونم ممکنه بگی اه این فرشته گیر داده به عنوان ..... دقیقاً درستش اینه که گیر دادم به عنوان ، برای اینکه یک نشانه هست از یک مسئله در درون خودت که خیلی جاها ممکنه موقعیتهای فی نفسه طبیعی حتی خوشایند که به قول بی دل آرزوی خیلی های دگر هست را بد ببینی و رنج بکشی و بدتر از آن لاینحل ببینی و خودت رو در بن بست قرار بدهی .
عزیز دلم . چشمها را باید شست جور دیگر باید دید ...... در این مسیر راهنمایی بخواه . احساس منفی ات را بیان کردی و در واقع مسئله اصلی همینه >> یعنیاحساس منفی شما نسبت به این موقعیت ، نه خود موقعیت . بنا براین بخواه که در این زمینه راهنمایی بگیری که چکار کنی که این احساس منفی از بین بره بلکه از این موقعیت و شرایط لذت ببری و اینرا فرصتی مغتنم بدانی و از آن استفاده کنی .
اصل مسئله را دریاب .
اینه که میگیم احساس محوری باعث تحریف شناخت و تشخیص میشه .
.
فرشته عزیز حق با شماست این مسئله تو زندگیم تو درون خود من تبدیل شده به یه مشکل که دیروز اینقدر بهش فکر کردم داشتم روانی می شدم
فرشته عزیز بهم بگید چهطور احساسات منفیمو درباره این مسئله از بین ببرم
این مسئله تو زندگیم خیلی مهمه که یا باید بپذیرم و یا باید قید این زندگی رو بزنم
خواهش می کنم بهم بگید چه کار کنم
اینقدر دعوا سر این مسئله کردیم که حتی اسمش تو خونمون می اد موج منفیش تمام خونه رو می گیره و داد یکیمون در می اد
شرایط رفت و امد اونجا خیلی سخته توری که مادرشوهرم میره اونجا می مونه و هر باری هم که می خواد رفت و امد کنه با سلام و صلوات می برنش و میارنش و شوهرم با تمام وجود مواظب که مادرش حتی یه ذره اب تو دلش تکون نخوره ولی اونوقت هیچ کس براش مهم نیست که من چه عذابی می کشم اونجا و تو راه........
اینا همش به کنار تحمل مادرشوهرم و خونه کوچیک و دلگیرشون اونجا و ادا و اصولای مادرشوهرم برای همسرم همه اینا عذابم میده
خواهش می کنم این همه احساس منفیه منو با راهنمایی های خوبتون ...........
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام اقليما! اميدوارم روز خوبي رو آغاز كني... اين احساس كه ميگي انقدر بهش فكر كردي كه داشتي رواني مي شدي درك مي كنم. خيلي بد و وحشتناكه. اما يك چيزهايي رو مي دونم و يك چيزهايي رو متوجه شدم.
فلورانس اسكاول شين در كتاب بازي زندگي و راه اين بازي مي گه به مشكلاتتون بي اعتنا بشيد تا وزن و سنگيني خودشون رو از دست بدهند.
مي دوني؟ يه زمانهايي واقعا هيچ كاري از دست آدم برنمياد و بايد اون موضوع رو رها كنه و به دست تقدير بسپره. لازم نيست اونچيزي كه مي خواي دست تقدير بسپري حتما يك چيز خاص فوق العاده حساسي باشه. گاهي اوقات خودم حتي رسيدن يا نرسيدن به يك اتوبوس رو به دست تقدير مي سپرم.
چند روز پيش از هفت تير خواستم سوار تاكسي هاي صادقيه بشم. اما يجوري شد كه سوار اتوبوس هاش شدم. نشستم ديدم مسافر نداره خواستم پياده بشم ناظر اونجا بهم گفت خانم بشين الان حركت مي كنه. گفتم آخه خلوته هنوز پر نشده. گفت اينا تايمي هستند سر ساعت راه ميفتن. خلاصه سوار شدم و سر ايستگاه موردنظر پياده شدم. اونور خيابون كه رفتم ديدم يك آقايي از دور داره مياد كه خيلي خيلي برام آشناست. اونم با ترديد نگام مي كرد. يكدفعه متوجه شدم اين آقا همسر يكي از دوستهاي قديميه منه كه شايد پنج شش ساله نديده بودمش. اونم منو شناخت و فورا شماره خانمش رو ازش گرفتم و كلي صحبت كرديم. اين شد كه همه چي دست بدست هم داد تا من دوست قديمي ام رو پيدا كنم.
اقليماجان! نجنگ! حس مثبت بده. گاهي اوقات انرژي هاي مثبت ما راههاي قشنگ جلوي ما باز مي كنند. همين قضيه به ظاهر ساده رفتن يا نرفتن به كوهستان رو به خدا بسپار و ازش بخواه اوضاع و شرايط رو به نفع تو تغيير بده. اونوقت هر اتفاقي كه افتاد خودتو تسليم كن. چون ممكنه چيزي در ظاهر به ضررت باشه اما در باطن خير تو در اون نهفته باشه. اگر به چنين تفكري برسي خداوند كم كم اوضاع و شرايط رو اونقدر به نفع تو تغيير مي ده كه راضي بشي.
إن الله مع الصابرين.
موفق باشي خانم!
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقليما جان من نظرم اينه كه اگه شوهرت راضيه و حرفي نداره شما هر هفته نرو اونجا بلكه به صورت تفريحي و مثلا ماهي يكبار برو.
بقيه آخر هفته ها را خودت براي خودت برنامه ريزي كن با خانوادت يا با دوستات باش و خوش بگذرون.
اقليما جون هميشه سعي كن خودت براي خودت شرايط را آسون كني و دلچسب كني نه اينكه منتظر باشي تا ديگران اين كار را برات بكنند.
اقليما جون هر كس تنها خودش ضامن خوشبخت بودن خودشه و نه ديگران.
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام سرافراز عزیز گاهی وقتا به نتیجه ای که تو گفتی می رسم و می خوام که بسپارم دست خدا
ولی نمی دونم درک کردی که بعضی از مشکلات تو زندگیه ادم بالاتر از صبرت میره
دلم برای شوهرم می سوزه
از دو طرف تو فشار:302:
لیلا جان شوهرم از خوداشه که نرم و تنها بره ولی آخه ما تو طول هفته هیچ زمانی برای باهم بودم نداریم و منم دل می خواد کنار همسرم باشم مثل همه