گذشته همسرم و اینکه همه مسائل را با مادرش مطرح می کند
سلام خدمت همه دوستان سایت همدردی
من دو سالی هست که با سایت شما آشنا شدم و از مطالب مفید اون استفاده می کنم.
تقریبا از اوایل ازدواج!!!
راستش ما ندگیمون همراه با تنش شروع شد.ولی چون من شوهرم و خیلی دوست داشتم حاضر به تحمل شدم.
راستش الان 2 تا مشکل اساسی دارم.
1)بعد از 2 سال شوهرم تمام اتفاقات خونه را لیست میکنه و به مادرش می گه حتی چیزهایی که به هم قول میدیم کسی نفهمه اون میره و به مادرش می گه.
مثلا من یه مریضی کوچیکی گرفتم قرار شد تا برم دکتر بین خودمون بمونه ولی اون همون صبح زنگ زد و گفت
یا می خواستیم بریم مشاوره قرار شد بین خودمون بمونه ولی به مادرش گفته بود و اون برامون وقت گرفت.
یا قرار بود بریم مسافرت من و شوهرم با هم هماهنگ دیم و روزش رو هم مشخص کردیم ولی یهم ظهر اومد و گفت نمیریم.
البته هم که جلوی مادرش گفته بود قراره بریم مسافرت ، مادرش مخالفت کرد.
اصلا فکر میکنم هیچ اراده ای از خودش نداره حتی تصمیم های خیلی ساده هم نمیتونه تنهایی بگیره
به خاطر همین نسبت به کاراش خیلی بی اعتماد شدم
واقعا به خاطر این کاراش عشقم بهش از صد در صد رسیده به ده درصد
ولی برای اینکه ناراحت نشه خودم را جلوش خوشحال نشون میدم
اصلا دیگه باهاش احساس خوشی نمیکنم.
2)و مورد دوم اینکه قبل از ازدواج با خانمی بوده که .........
و خیلی حرفای سردی که بهم د البته الان اظهار پشیمونی میکنه ولی خاطرات بد اون دوران برام مونده
البته بعد از ازدواج هم یکی بهم زنگ زد و گفت همسرت با اون خانم هنوز چت می کنه البته آنها هم از طریق چت با هم آشنا شده بودند که این مساله هم ذهن من و خیلی درگیر کرد.
بخدا نمیدونم با این 2 مشکل چیکار کنم.
فقط امیدوارم هر چی بیشتر می گذره ازش متنفر نشم.
در ضمن الان رابطمون با هم خوبه یعنی با این همه مشکل هنموز سر هم داد نزدیم.
از همه دوستان می خوام بهم کمک کنن
ممنونم
RE: گذشته همسرم و اینکه همه مسائل را با مادرش مطرح می کند
سلام خانومی
خوش اومدی به تالار همدردی
خانومی میخوای با خاطرات دو سال پیش زندگی کنی؟!
اون کسی که زنگ زد گفت کی بود؟باید مطمئن بشی.اینجوری که نیمشه قضاوت کرد.
باید با یکسری مسائل همسرت رو غیر مستقیم اشنا کنی و سوقش بدی به سمت استقلال و اراده
اونم با جملات عاشقانه و مهربون
مثلا بهش بگی چقدر دلم میخواد تو که مرد منی تصمیمات زندگی رو بگیری...بهش بگو تو سرپرست منی و دوست دارم تو به عنوان سرپرست و تکیه گاهم محکم باشی و خودت قدم برداری ...
RE: گذشته همسرم و اینکه همه مسائل را با مادرش مطرح می کند
سلام مریم جان
ممنون از جوابت
در مورد اون تلفن نمیدونم کی بود و چون من رو خیلی به هم ریخت همسرم خط من و عوض کرد.
ولی حرفاش دقیقا مثل قضایایی بود که بین من و همسرم اتفاق افتاده بود و کسی به جز ما از اون خبر نداشت.
خدا می دون چقدر بهش محبت می کنم و سر این قضیه که دوست دارو خودش مستقل تصمیم بگیره چقدر به هم حرف زدید:305:
البته این حرف زدن با خشونت و دعوا نبوده بلکه خیلی آروم و منطقی با هم حرف زدیم.
ولی آخر حرفش اینه من از یزرگترام باید راهنمایی بگیرم البته این بزرگتر ها فقط مادرش هست
در مورد خاطرات 2 سال پیش قضیه ارتباط اون رو کل فامیل می دونستند و وقتی تو جمع فامیلیشون حضور پیدا می کنم بخصوص کسانی که خیلی تو اون قضیه دخیل بودند حس بدی دارم.
RE: گذشته همسرم و اینکه همه مسائل را با مادرش مطرح می کند
سلام عزیزم مشکل اولیت مشکل منم هست که میتونی به عنوانم مراجعه کنی و راهنمایی های دزستان رو شماهم به کار بگیری مشکل دومیتم به نظر من پیگدر نباش و فراموشش کن چون کسی که باهات تماس گرفته نیت خیر نداشته نیت فروپاشی داره که شما بهتره اون رو به مقصودش نرسونی گدشته همسرت رو برای خودت مجسمه نکن که مدام ببینی و بهش فکر کنی سعی کن بهش ابراز علاقه کنی و دوسش داشته باشی
RE: گذشته همسرم و اینکه همه مسائل را با مادرش مطرح می کند
سلام
توجه به اون تلفن نکن...
ازین ادمای مرض بیکار زیادن....
بازم میگم بهت خاطرات گذشته ات رو بریز دور
شاید همین خاطرات باعث میشه برخی اوقات به شوهرت کم لطفی کنی ....
ببین عزیزم محبت گردن خوبه..اما حدش رو نگه دار.
بعضیا انقدر محبت میکنن که دیگه طرف مقابل ازش زده میشه .
محبت کن اما با حفظ تعادل.