شوهرم به من خیانت کرده بمانم یا طلاق بگیرم؟ (بر سر دوراهی)

با سلام خدمت شما خوبان:
یکسال رفتارهای مشکوک همسرم را پنهانی زیر نظر داشتم .تا اینکه برخلاف تصور و اعتمادم اواخر شریور ماه متوجه ارتباط همسرم با یک خانم شدم.آنگاه موضوع را با خانواده ها در میان گذاشتم صحبت کردیم. همسرم انکار کرد و داستانی خیالی را برای اثبات بیگناهی اش ارایه داد که هیچ کس خصوصا بزرگان خانواده باور نکردند و گفتند دروغ میگوید.همسرم و آن خانم بیش از 3سال است که با هم در ارتباطند از ارتباط تلفنی و پیامک و ملاقات حضوری آنها با خبرم ولی از حدود این ارتبط یا حتی صیقه بیخبرم.همسرم در حضور خانواده ها قول داد که او را رها کند ولی هنوز گاهی پیامک یا شماره اش را فراموش میکند که پاک کند و رفتار و رفت وآمدهایش مشکوک است.. ما با عشق متقابل ازدواج کردیم.و حاصل ازدواجمان پسری 6 ساله است.برای جلب رضایت او هر کاری انجام داده ام نقایصم را برطرف کردم ولی ذره ای به چشم او نیامد.به تازگی گفتگویی دوستانه را با او انجام دادم تا بلکه بدین طریق زندگیم را نجات دهم آخه من هنوز او را دوست دارم ولی او نسبت به من و پسرمان سرد شده . او گفت حال که میخواهم دوستانه صحبت کنم پس او هم همه چیز را تعریف میکند این که این اشنایی به 3-4 سال قبل زمانی که اولین بار ماشین خرید برمیگردد و در این مدت حتی زمانی که ماشین نداشت با هم دوست بوده اند و اول یک دوستی ساده بوده ولی با گذشت زمان علاقه ای هم به وجود امده با او به خرید میروند و اگر هم نرود حداقل هفته ای یک بار برای چند ساعت به خانه اش میرود در محل زندگی ان خانم خود را شوهر او معرفی کرده واگر با او ازدواج نکرده به این دلیل است که خانواده ان خانم حاضرنیستند او زن دوم باشد وگرنه نه ان خانم و نه همسرم مشکلی ندارند و این که او را از همه پنهان میکند این است که نمیخواهد کسی به او اسیب برساند بااین حال گفتم اگر هنوز به من علاقه داری او را رها کن زیرا من نمیخواهم تو را با دیگری قسمت کنم او گفت که به من علاقه دارد و دست از من برنمیدارد ولی علاقه اش به او به گونه ایست که نمیتواند بین ما دو تن یک نفر ر انتخاب کند ان خانم به او احتیاج دارد و یک بار خودکشی کرده و این جمله را باتاکید بسیار گفت و چند بار تکرار کرد او میگوید که اگر من در زندگی او نباشم و قادر به ادامه زندگی نیست و من باید خود را با شرایط وفق دهم روز بعد هم گفت که لحظه تحویل سال را سرکار است و نمیتواند خانه باشد خبر اخر مانند پتکی برسرم فرود امد دیگر نتوانستم این زندگی را که عشقم را هر لحظه بیشتر از من میگیرند و کاری ازدستم بر نمیاید را تحمل کنم بنا براین باخوردن قرص قصد خودکشی داشتم که نشد ولی همسرم بعد این اتفاق حتی ناراحت هم نشد او با قهر و عصبانیت تمام مرا با لباس بیمارستان به خانه پدرم اورد و فقط جلو درب خانه گفت که پدر من باید بیاید و تعهد محضری بدهد که اگر دوباره این کار را انجام دهم تقصیری متوجه او نیست و تمام مسعولیتش به پای خودم است او حتی کلید خانه را به من نداد و به برادرزاده اش که با ما زندگی میکند سپرد که به من کلید ندهد از 25 اسفند من در خانه پدرم هستم. اوحتی یک تک زنگ یا پیامک هم نفرستاده حتی سراغ پسرمان را هم نگرفته پدرم با او تماس میگیرد ولی او پاسخ نمیدهد چند بار به خانه مان سر زده تا با او صحبت کند ولی او در خانه نبوده اولین بار برادرزاده اش در خانه بوده ولی همسرم حضور نداشته با یک مشاور مشورت کردم و او گفت باید او را تحت فشار قرار دهی واین انگیزه ای برای بازگشت او باشد او اجرا گذاشتن مهریه را پیشنهاد داد ولی من به این کار معتقد نیستم و هنوز اقدامی انجام نداده ام . از این که طولانی شد عذر میخواهم منتظر راهنمایی شما هستم
با تشکر :72:

چرا خودکشی دوست عزیز؟
پسر 6 ساله ای که شما و پدرش مسئول زندگیش هستید را می خواستید تنها بذارید؟

شاید چون همسرتون گفتند که اون خانم خودکشی ناموفق داشته، شما هم به این روش قصد جلب توجه همسرتون را داشتید. ولی این روش اصلا درست نبوده و نیست.

این که قبل از اجرای مهریه مشورت می کنید و تصمیم عجولانه نمی گیرید خیلی خوب است و نشانه علاقه شما برای بهبود زندگی تون و برگشتن همسرتون است.

سلام خانومی

نکته ای که به ذهن من میرسه اینه که به زور مهریه و نفقه و ...نمیشه کسی رو به زندگی برگردوند
واگر برگرده مدام فکرش پیش کس دیگریست و از ترس مهریه و زندان برگشته

ببین یعنی اگر میخوای مهریه رو بذاری اجرا در مرحله ای بذار که دیگه کاملا تصمیم به جدایی گرفتی...

نکته دیگه اینکه شما الان مسئول هستی و حق نداری تحت هیچ شرایطی دست به خودکشی بزنی

پس تکلیف پسر معصوم و بی گناه شما چیه؟
پدرش که نامردی کرده و مادرش هم به فکر خودکشی

شما الان تنها تکیه گاه پسرت هستی..

بشین خوب فکراتو بکن...ببین میتونی با همین ادم اینجوری ادامه بدی یا نه.صرف اینکه اسم یک شوهر در شناسنامه ات باشه و یک پدر ظاهری برای بچه ات باشه

پدری که فیزیکی وجود داره ..همین

اگر نه...اون موقع بگو تا برای بعد فکری کنیم

اما بازم میگم به زور مهریه و ...به فکر برگردوندنش نباش

چون اینجور که مشخصه همسرت نه تنها اون زن رو ول نمیکنه بلکه براش مهمه که چی اتفاقی براش میفته

متاسفانه اون زن نمیدونه داره چه ظلمی به خودش و همسر شما میکنه و داره اخرت و دنیای خودش رو نابود میکنه

من میدونم شرایط سختی داری اما باید محکم باشی تا بتونی درست تصمیم بگیری...

فعلا برای مهریه کاری نکن تا شاید بشه هربه ای برای گرفتن حضانت پسرت

اما بشین با خودت فکراتون بکن ببین چه تصمیمی میخوای بگیری

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ضمنا خانومی کسی نیمتونه به شما بگه جدا شو یا نشو

چون اگر نشی کسی که باید با این مشکلات زندگی کنه شمایی و اگر هم بشی بازهم کسی که قراره با مشکلات بعد از طلاق سر کنه شمایی

شما باید ظرفیت و شرایط خودت رو در نظر بگیری...

و راهی رو انتخاب کنی که کمترین ضربه رو به شما و بچه اتون بزنه

یکی رو میبینی با شرایط به وجود اومده راحت کنار میاد اما کس دیگه ای نه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط لیلا64

با یک مشاور مشورت کردم و او گفت باید او را تحت فشار قرار دهی واین انگیزه ای برای بازگشت او باشد او اجرا گذاشتن مهریه را پیشنهاد داد ولی من به این کار معتقد نیستم و هنوز اقدامی انجام نداده ام . از این که طولانی شد عذر میخواهم منتظر راهنمایی شما هستم
با تشکر :72:

---

:72:
لیلا جون واقعا از خوندن تاپیکت متاسف شدم، از حرف مشاور تعجب کردم نمی دونم رو چه حسابی این حرف رو زده!با تحت فشار قرار دادن ایشون ، فرض کنیم که ایشون برگردن!
چه فایده ای به حال شما داره این برگشتن!
من فکر می کنم دقیقا تاثیر منفی میزاره حتی اگر زیر فشار مهریه برگرده ،بیشتر از شما زده میشه و به اون خانم دلبسته میشه،بیشتر احساس اسارت می کنه و فکر می کنه اگر از شما جدا شه به ازادی می رسه .
تو صحبت هاتون اشاره کردید که کل ماجرا رو برای شما تعریف کرده ولی مشخص نشد علت این خیانت چی بوده!
خوب خیانت هم معمولا به دلایل خاصی صورت می گیره
مثلا...
نارضایتی از شما مثلا روابط عاطقی تون یا روابط زناشویی...مشکلی نداشتید؟
یا مثلا اینکه کلا ایشون شخصیت تنوع طلبی داره و در دوران مجردی هم دوست دختر زیاد داشته...
یا نگفت که من نمی خواستم این جوری بشه و نفهمیدم چی شد که این جوری شد!
(مثلا ی جوری به شما بفهمونه ایشون قصد خیانت نداشته و در واقع محیط و شرایط باعث این اتفاق شده )
ابراز پشیمونی نکرد؟؟؟؟

خودت فکر می کنی دلیل خیانت چی بوده؟
از خودش دلیل خیانتش رو نپرسیدی؟
فکر کنم اگر دلیل این کارهاش مشخص شه بهتر بتونی تصمیم بگیری چه برخوردی باهاش داشته باشی...یعنی بمونی یا جداشی!

البته الان که کلا بی خیال شماشده:(
می تونید باهاش تماس بگیرید از طریقی و بگید قصد خود کشی ندارید و دیگه این کاررو انجام نمی دید ولی فقط و فقط به خاطر پسرتون که حامی جز شما نداره...
شاید این طوری بیاد با شما صحبت کنه..

این که شما از چیزی بی خبرید ، دلیل قانع کننده ای برای این که به همسرتون نسبت خیانت بدین نیست . اگه اون زن واقعا صیغه ی ایشون ( ولو موقت ) باشه عملا زن ایشون محسوب میشه و به دلیل قوانین این کشور نمیشه این مساله رو تحت عنوان خیانت نگاه کرد .

باقی می مونه موضوع جریحه دار شدن احساسات شما از این مساله ، که باید اول یه خورده مهلت بدین شاید همسرتون نظرش تغییر کنه ، و اگه نکرد ، اون وقت تصمیم اساسی بگیرین .

با سلام به شما خوبان:
با تشکر از توجه تان به سوال من باید عرض کنم که از این که دست به چنین کاری زدم الان خودم شرمنده هستم (گاهی انسان در برابر مشکلات و فشارهای روحی به جایی میرسد که خون به مغزش نمیرسد)دست به کارهایی میزند که باعث ...
من اگر این کار را انجام دادم برای جلب توجه نبوده وگرنه هیچ انسانی صرفا برای خودنمای سلامت خود را به خطر نمی اندازد گرچه هنوز از این زندگی ناامیدم. من 10 سال از زندگیم را با عشق تمام به پای او ریختم و او ...دلم از این میسوزد که هنوز عاشقانه دوستش دارم ولی او همانطور خودتان هم گفتید دیگر برای من نخواهد بود از خودش سوال کردم که من چگونه زنی برایت بودم و چرا این کار را کردی و او گفت که زن خوبی بودم (دلیل این که مرا طلاق نداده همین است) گر چه هردو اشتباهاتی داشتیم برای همین هم من خود را اصلاح کردم و نقایصم را برطرف کردم و ان زن کاملا ایدالی شدم که او میخواست.مثل یک مثالی که خودتان گفتید اگر بگوید چای سرد است کمرنگ یا پررنگ است ویا ...با چند چای در سینی را بهانه جویی تمام کنم و در مورد اشنایی طبق گفته همسرم ان خانم وقتی خودکشی کرده با حال نزار به عنوان مسافر سوار ماشین همسرم شده و بعد در بیمارستان گفته شوهرش فوت کرده و برادرش بیرونش کرده و نیاز به کمک دارد و....با این اوصاف من هنوز میخواهم زندگیم را نجات دهم و برای حرف مردم و طلقه بودن و مشکلات بعد از طلاق و .. نیست هنوزبه او علاق مندم و دوستش دارم و این باعث ازار من میشود که نمیخواهم او مال شخص سومی هم باشد یا با من باشد ولی قلبش برای شخص سومی باشد.این که ان خانم ندانسته کاری میکند را شک دارم زیرا میداند که همسرم زن و فرزند دارد ولی گناه کسی را نمیشویم در جواب دوست عزیز :

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tvcdk

این که شما از چیزی بی خبرید ، دلیل قانع کننده ای برای این که به همسرتون نسبت خیانت بدین نیست . اگه اون زن واقعا صیغه ی ایشون ( ولو موقت ) باشه عملا زن ایشون محسوب میشه و به دلیل قوانین این کشور نمیشه این مساله رو تحت عنوان خیانت نگاه کرد .

باقی می مونه موضوع جریحه دار شدن احساسات شما از این مساله ، که باید اول یه خورده مهلت بدین شاید همسرتون نظرش تغییر کنه ، و اگه نکرد ، اون وقت تصمیم اساسی بگیرین .

---

باید بگویم اولا زن دوم گرفتن مرد ها در جامه خیانت محسوب میشود فقط شکل قانونی دارد و قانون از انها حمایت میکند دوما خود همسرم گفته که ان خانم صیغه اش نیست من به این موضوع شک دارم.در اخر او این کارش را کمک میداند حتی اگر با او ازدواج کند ولی این به نظر من فقط یه بهونه برای پوشاندن کارهایش است.
باتشکر:72:

دوست عزیز
خیلی متاسفم که این اتفاق برات افتاده و از طرفی خیلی خوشحالم که به دنبال ساختن زندگیت هستی و می خوایی تلاش کنی.
نکته ای که توی شهریور ماه بهش دقت نکردین، ریشه یابی این مشکل بوده. اینکه چرا همسرتون به این معضل گرفتار شده؟ دوست خوبم تا دلیل مشکلی رو پیدا نکنیم، نمی تونیم انتظار حلش رو داشته باشیم.
مثلا فرض کن که یکی سرما خورده و ما متوجه میشیم و اون بهمون قول میده که خوب بشه. میشه روی قولش حساب کرد یا باید کمکش کرد؟
همسر شمام همین طوره. بهتون قول داده که رابطه رو قطع کنه ولی مگه با قول میشه؟ آدم هایی که گرفتار این قضایا میشن از دید من مریضن و باید بهشون کمک بشه. کاری به درصدی از این آدم ها که دیگه ذاتشون خراب شده و اصلاحشون کار من و شما نیست ندارم.
محکم باش و یه جوری بهش این اطمینان رو بده که دیگه اون کارو (خودکشی) نمیکنی و سعی کنین ریشه های مشکل رو پیدا کنین.

با سلام:
همدردی1390 عزیز با نظر شما کاملا موافقم ولی ما اینقدر تو این بهران گیر افتادیم و ذهن ما را درگیر کرده که فکری به خاطرمان نمیرسد همسرم هم که درست حرف نمیزند یا دروغ تحویل میدهد یا انکار میکند و میگوید او را رها کرده ام و باید ثابت کنی حتی گاهی میگوید کدام زن زنی در کار نبوده در حالی که من خودم صدای ان زن را شنیدم و با او صحبت کردم همسرم دیگران را مقصر میداند هر کاری انجام دادم به درخواست هایش عمل کردم حتی مدتی کلا گوشی ام را خاموش کردم و با خانواده ام رفت و امد نکردم تا حساسیت ایشان نسبت به خانواده ام از بین برود دیگر نمیدانم چه کار باید انجام میدادم که ندادم در حالی خانواده ام برخورد بدی با او نداشتند ارام فقط صحبت کردیم بر خلاف نظر مشاورم مثل کانگورو با هم بوکس بازی نکردیم ولی او اعضای خانواده ام را بهانه ای برای درگیری قرار میدهد خودم را میتوانم عوض کنم تمام دنیا را که نمیتونم طبق نظر او بگردانم او به دلیل نامعلومی خانواده مرا مقصر میداند حال چرا ؟نمیدانم.
لطفا شما مرا راهنمایی کنید.
با تشکر:72:[color=#000000]

لیلا جان،

شما با برادززاده همسرتون زندگی می کنید؟ چند ساله هستند و چرا؟

درست نیست که من با دو تا پست در مورد شما قضاوت کنم. اما نکته ای که به نظرم می رسه می گم شاید در مشاوره کمکتون کنه.

من احساس می کنم خیلی در زندگی کوتاه می آیی. خیلی به همسرت لطف کردی. تا حدی که این لطف های شما را به چشم وظیفه می بینه.

از نوشته هاتون خشم یا حقی برای خودتون در ماجرای پیش اومده نمی بینم. بیشتر احساس کوتاه اومدن و ضعف و درماندگی و ...
انگار نه انگار که شوهر شما تعهد و وفاداریش را زیر پا گذاشته و روابط عاطفی و صمیمی را با یک زن دیگه شروع کرده.

شاید در برداشتم اشتباه کردم. فقط خواستم بگم تا اگه درسته کمکی به حل مشکلتون بشه و اگر غلطه من را ببخشید.

لیلا جان ماجرای زندگیت را خوندم...

من نموتنم نظری بدم ولی میخواستم بگم چرا خودکشی کردی عزیزم....تو باید قوی باشی و اینده خوبی برای خودت و پسرت بسازی...به هر حال تو کشور ما مردان تحت عنوان قانون و حق و ....خیلی راحت خیانت می کنند و خودشون هم راحت توجیح می کنند...تو باید قوی باشی و تصمیم درستی بگیری.... سعی کن روحیت را قوی کنی و به خاطر پسرت با مشکلات بجنگی.... اگه تصمیم به جدایی گرفتی سعی کن حداقل بخشی از مهریت را بگیری...تو کشور ما اگه زن ضعیف باشه همه چیز را به راحتی از دست میده ...باید خودت را قوی کنی :323: