استرس تعطيلات عيدمو دارم (با خانواده همسرم چه رفتاری داشته باشم؟)
سلام دوستاي عزيزم.من خيلي چيزا از بجه هاي اينجا ياد گرفتم و خيلي اعتماد به نفسم بالا رفته و خيلي تو رفتارم تاثير مثبتي گذاشته از همتون ممنونم.ولي حالا يه مشكلي برام پيش اومده.
من سه ساله ازدواج كردم با همه ي رفتاراي خيلي خيلي بدي كه از مادرشوهرم ديديم هم من هم شوهرم كنار اومدم و با توجه به چيزايي كه شماگفتيد و به كمك خدا خيلي پيشرفت كردم نتيجه اينكه با مادرشوهرم خيلي رسمي و محترمانه برخورد ميكنم و در حد چند كلمه و بي توجه به رفتاراي بدش شدم.هنوز اون رفتارا هست ولي ديگه بهش اهميت نميدم وقتي از تهرانم ميرم شهرستان بيشتر خونه ي مامانم هستم و اونجا كمتر ميرم چون دنبال اين بودم كه وقتي ميرم شهرستان بهم خوش بگذره نه اين كه بيشتر عذاب ببينم.
حالا وضعيت ديگه اي دارم برادرشوهر و جاري كه عزيز كرده ي مادرشوهرم هستند و خيلي از رفتارا و تبعيضاي مادرشوهرم باعث بوجود اومدن مشكل بين ما و برادرشوهرم شده هرچند جاريم خيلي خودشيرينه و چند بار كارايي كرده كه واقعا ازچشممون خصوصا شوهرم افتاده و ماتقريبا با هم مراوده اي نداريم.حالا اونا بچه دارشدند من با شوهرم صحبت كردم كه بهشون تبريك تلفني بگه ولي قبول نكرد و اصلا خوشش نمياد از كاري كه با قلب نباشه منم زنگ نزدم كه شوهرم تخريب نشه كه اون رفتارش اله و بله ،در صورتي كه تو تموم جاها بهمون اجحاف شده و ظلم و همه هم ميدونند همينا هم كلي ما رو تخريب كردند و به دروغ ازمون بد گفتند.حالا از اين دلشوره دارم كه عيد امسالم مادرشوهرمينا ازمون توقع داشته باشند بريم خونشون ،شوهرمم به هيچ وجه قبول نميكنه ودوباره مثل پارسال كه به خاطر برادرشوهرمينا عيدمون رو خراب كردند عيد امسالم خراب بشه.شما ميگيد چي كار كنم؟با برادرشوهرمينا من چه جوري رفتار كنم؟با پدرشوهرمينا چي؟چه جوري شوهرمو مجاب كنند هرچند منم دلم با اين كار نيست چون خيلي مغرور و خودشيرينند........لطفا راهنماييم كنيد........
RE: استرس تعطيلات عيدمو دارم....
مریم عزیز سلام
امیدوارم دوستان تالار راهکارهای خوبی برات داشته باشن
فکر نمیکنی اگر از مادر شوهرت بخواهی عید با هم به دیدن نوزاد برادر شوهرت بری بهتره باشه؟
به نظرم قشنگی عید به با هم بودن و کنار گذاشتن کینه ها هست و باور کن اگه شما از ته دل بخوای میتونی روابط شوهرت را با برادرش گرم و خوب کنی
شما بعنوان یه خانوم عاقل و فهمیده این قدرت رو داری که گره ها و کینه ها رو پاک یا حداقل کمرنگ کنی
کاملا حق داری که از رفتارشون ناراحت باشی ولی اگر قدمی در حل کینه برداری کار درست و مهمی انجام دادی
امیدوارم سال خوب با خاطره ای خوب داشته باشی عزیزم:72:
RE: استرس تعطيلات عيدمو دارم....
سلام مریم جان
بهتره در روابط خانواده همسرت اصلا دخالت نکنی.هرچی باشه همسرت خیلی بهتر از شما اونا رو میشناسه.
اصلا نیازی نبود شما با همسرت صحبت کنی و بخوای به خانواده خودش (اون هم برادر خودش) تبریک بگه
مدیریت رفتار با اونها رو بسپر دست همسرت
بله.حتما مادر شوهرت توقع داره بری بهش سر بزنی.متاسفانه هرچقدر بیشتر آزار میدن توقعشون هم بیشتره.این یک واقیعتیه
فقط دوست عزیزم من متوجه نشدم
1. شما نمیخوای بری و لی همسرت بالعکس میخواد که برین سر بزنین؟
2.بایت چه مسئله ای میخوای شوهرت رو مجاب کنی/؟
RE: استرس تعطيلات عيدمو دارم....
مریم جان حالا که شوهرت ناسیونالیت نیس به خودش بسپار، اگه نظر شما رو هم خواست،ازش بخواه سعی کنه کینه ها رو کنار بذاره و تا جایی که میتونه دل کسی رو نشکنه و کوتاه بیاد اما در نهایت تصمیم گیری نهایی رو به خودش واگذار کن،
بگو دوس ندارم تو روابط خانوادگی شما زیاد دخالت کنم اما دوست دارم رابطمون با همه خوب باشه تا اول از همه اعصاب خودمون آروم باشه.
همین که شوهرت منطقیه یه دنیا ارزشه،سعی کن هیچ وقت بد خونواده شوهرتو به ایشون نگی تا این اخلاقش حفظ شه.خوش به حالت مریم جون
RE: استرس تعطيلات عيدمو دارم....
سلام به همه ي دوستاي عزيزم ممنون از كمكتون.
مريم 123 عزيز من مشگلي تو رفت وآمد ندارم باهاشون ولي شوهرمه كه ديگه قبول نميكنه كه به نظر من حق داره ولي نميدونم من چه هيزم تري فروختم كه فكر ميكنند همه چيز از چشم منه وبا اين كه همسرم ميگه مريم هيچ مشكلي نداره ولي همه فكر ميكنند من مشكل رو ايجاد ميكنم خصوصا مادر شوهرم.ميدونم كه امسال عيد نه خونشون(برادرشوهرم) ميريم نه بهشون زنگ ميزنه كه مطمئنا مادرشوهرم تا آخر عيد باهامون كاري نداره و سرده و تو حالت قهره همون كاري كه عيد سال قبل كرده بود.....و شوهرم وقتي اين رفتار مادرش رو ميبينه خيلي ناراحت ميشه و ما بيشتر خونه ي مامانينام هستيم و همين باعث ميشه كه اونا از چشم بابام خصوصا مامانم ببينند كه اين ناراحتم مبيكنه.
يه موضوع ديگه كه امسال عيد شوهرم ميگه خونه ي فلان عمت نريم مريم يا خونه ي فلان خالم نريم به علت يه سري عوامل ولي نميدونم چه جوري بهش بگم كه بياد بريم.......كمكم كنيد تا خيالم راحت بشه .
ببخشيد يه چيز ديگه هم هست خونه ي اونا همه چيز ماسته منم كه با مادر شوهرم كاملا رسمي ام حرف بزنه حرف ميزنم به خاطر عذابايي كه بهم داده تازه وقتايي هم كه خوبه كمتر حرف ميزنه اصولا ،ولي خونه ي بابام خيلي خوبه حرف خنده بازي همه كار ميكنيم تا خوش بگذره براي همين وقتاي كه ميرم اونجاوقتي شوهرم ميگه مثلا فلان ساعت ميريم دو ساعت يا سه ساعت با تاخير ميريم شايدم نريم همين حرصم رو در مياره و با شوهرم سرد ميشم كه فكر ميكنم اين رفتارم محسوسه شما جاي من بوديد چي كار ميكرديد وقتي حرصتون از يه موضوعي در مي اومد؟.