من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
سلام دوستاي خوب تالار:43:
بايد از همه كساني كه هميشه به من كمك ميكنن از صميم قلب تشكر كنم...من همه تونو خيلي دوست دارم.مخصوصا ani رو.با كمك شما مسائلي كه به نظرم سخت و لاينحل ميومدن حالا قابل حل و قابل تحملن.......
من يه مشكلي دارم كه حس ميكنم اين روزا داره حادتر هم ميشه...
يكي از برادرهام كه همسن شوهرمه هميشه با شوهرم شوخي هاي ناجوري ميكنه.در جواب هم شوهرم جوابشو مثل خودش ميده...از هر چيزي براي خرد كردن هم ديگه درقالب شوخي استفاده ميكنن...جالبه ابن مشكل فقط بين اين دو تاست و بقيه برادرهام و شوهرم هم چين مشكليو ندارن...مثلا عملا به قوميت هم توهين ميكن ولي در قالب شوخي...يا برادرم يه جوري با شوهرم برخورد ميكنه كه انگار همه حرفاش دروغه...هميشه بهش ميگه تو با اباداني ها نسبتي داري؟يا جلو جمع ضايعش مي كنه.البته شوهرم هم دقيقا همين كارو با اون ميكنه...البته من قبول دارم شوهرم تا حدي به محاسن خودش شاخ و برگ ميده و گهگاهي بزرگ نمايي ميكنه كه اين رفتارش هم منو ازار ميده و نمي دونم چطور ازش بخوام اين عادتو از سرش بندازه؟؟؟!!!خيلي وقتا كه خونه بابام اينا ميريم از برخورداشون با هم به شدت ناراحت ميشم ولي اصلا نمي دونم چكار بايد بكنم...باور كنين همه لحظات خوشي كه بايد پيش خونواده م داشته باشم با اين استرس كه الان حرفي بهم بزنن خراب ميشه...هيشه از اينكه نكنه كارشون به دعوا بكشه مي ترسم.بخدا ديشب از ترس تو خواب جيغ شيدم...كمكم كنين خيلي مي ترسم حرمت ها بينشون شكسته شه...:163::302:
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
سلام فرشته سفید
شوهر شما و برادر شما هر دوتاشون بالغ هستند و نحوه برقراری ارتباط با یکدیگر را خود می توانند تعیین کنند
چه این ارتباط محترمانه باشه و چه غیر محترمانه رابطه ای است که خودشان با هم به توافق رسیده اند و ارتباطی به شما نداره اگر شما بیایید این وسط ، به نحوی داری حساسیت ایجاد می کنی و اگر تا حالا هردوتایی یعنی شوهر و برادر شوهرت به شوخی به این روابط نگاه می کردند با ایجاد حساسیت باعث می شود نسبت به هم رنجیده خاطر شوند و مشکل ایجاد شود ، پس بهتر هست که خود را دخیل نکنی
----
می دانم که از این طرز برخورد نامحترمانه دلخوری ، و شاید آینده نگری می کنی که نکنه مشکلی پیش بیاد اول با ترس هایت رو برو بشو و حساسیتت را کم کن و سپس
این نگرانی ات را بسیار ظریف و در قالب جملات مثبت به برادرت و همسرت خصوصی عنوان کن
مثلا از شوهرت قدردانی کن که اینقدر با خانواده تو خودمونی هست و و در همین حال بگو وجهه و کلاسش رو خیلی می پسندی و دوست داری بیش تر از اینها باشه ... و اگر اینجوری کمی تغییر روش بده بیشتر برازنده اش هست و ...
و به برادرت هم بگو اینکه اینقدر با شوهرت شوخی می کنه و کَل میندازه نشان از همدلیشون می دونی ولی تو می پسندی که کمی این شوخی ها کمتر بشه تا حریم هر دو نفر پررنگ تر بشه
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
ديشب با شوهرم حرف زدم سعي كردم كاملا بي طرفانه نگرانيمو بهش بگم.فقط گفتم اگر من با خواهرت هم چين رابطه اي داشته باشيم چه حالي ميشي.اون حق رو به من ميده كه نگران يا ناراحت بشم ولي ميگه نمي تونم وقتي كسي توي جمع عملا بهم توهين ميكنه سكوت كنم.منم به شيوه خودش جوابشو ميدم.نمي دونم كار كدومشون اشتباهه....رفتار برادرم يا همسرم؟؟!!دلم مي خواد رابطه اين برادرم هم مثل بقيه برادرهام با همسرم خوب باشه.همسرم پسر خيلي با معرفت و خوبيه خيلي پيگير كار هاي خونواده منم.مثلا هفته پيش نصف روز رو مرخصي گرفت و مثل يه راننده از صبح تا ظهر در خدمت همين برادرم بود تا كارهاي اداريشو انجام بده حالانمي دونم برادرم با چه رويي هم چنان به شوخي هاي زننده اش ادامه ميده.!!!همسرم همون طوري كه گفتم توي حرفاش هميشه يه خورده بزرگنمايي ميكنه من خودم اينو قبول دارم.اين رفتار تو خونواده ما بد محسوب ميشه.حس ميكنم برادرم به اين خاطر خيلي رو حرفاش حساسه و اذيتش ميكنه.مسخره ش مي كنه بهش ميگه لافو...نمي دونم گاهي مي گم شايد حسادت مي كنه چون شرايطشون يه جورايي بهم نزديكه...مثلا هفته پيش كه رفتيم گردش به شوهرم توي جمع ميگه تا حالا تو زندگيت تفنگ بادي دستت گرفتي؟!!يا بهش يه حرفايي ميزنه با اين مضمون كه بچه ننه اي.چون شوهرم تك پسره و يه جورايي مرفه بار اومده...البنه من رفتاراي همسرم رو هم قبول ندارم.چون اونم وقتي شروع ميكنه به جواب دادن تا جاهاي باريك پيش ميره در جوابش...من دوست ندارم هم چين چيزي رو.دوست دارم روابطشون دوستانه باشه...فكر مي كنم چون هردوشون مغرور و يه جورايي خود برتربين هستن همش مي خوان به ديگري بگن من بهتر از توام...مي ترسم اگه دخالت نكنم كارشون به دعوا بكشه و مطمئنم خونواده م از برادرم دفاع ميكنن تو هم چين شرايطي:302:
ديشب تصميم گرفتم از مادرم بخوام به همه بگه ديگه جك قوميتي تعريف نكنن لطفا...و به برادرم بگه مواظب حرف زدنش باشه..ولي مي ترسم حساسيت بيشتر بشه...گيج شدم...نمي دونم چكار كنم:325:
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
خانومم یکی از اصول گفتگو با مرد این هست که ایشون رو در مسند قضاوت ننشونی
این که بهش میگی اگه من با خواهرت هم چين رابطه اي داشته باشيم چه حالي ميشي ، یعنی یه جورایی می خواهی ایشون احساس شما رو متوجه بشه و بهتون حق بده ( مگه ایشون قاضی هست؟) ، همون طوری که خودتون عنوان کردید نتیجه ای هم نگرفتید ... پس لطفا این شیوه نادرست را ادامه ندهید
مطلب بعدی آوردن پای مادرت به این قضیه هست
خانوم عزیز وقتی برادرت و شوهرت باهم مشکلی ندارند ، چرا شما کاسه داغتر از آش میشی ؟! ، خودت داری می گی شوهرت یک روز کامل همراه همین برادرت بوده بدون دلخوری و ناراحتی ، حالا شما چرا هی داری قضیه را بزرگ می کنی؟
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
اخه شوهرم بهم گفته كه از اين كه بهش جك قوميتي مي گه ناراحت ميشه...منم گفتم شايد اگه اين موضوع رو به مادرم انتقال بده بهتر باشه.مي تونم اين طور بگم كه خودم از اين جك ها ازرده ميشم تا اونا هم روي اين موضوع حساس نشن.بعد از اين هم ديگه روي اين موضوعات بحث نمي كنم با هيچ كدوم از طرفين...اين جوري بهتر نيست؟
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
خانومم ، همون طور که برادرت و همسرت دوتایی خودشون با هم شوخی می کنند و می خندند و به کارهای یکدیگر کمک می کنند و شما در این بین اصلا دخیل نیستی
در مواجه با درد و دل شوهرت ، ضمن همراهی با ایشون که شما نیز خرسند نمی شی از این نوع شوخی ها ، سوقش بده که ایشون خودش این موضوع را با برادرت مطرح کنه و به عبارتی شما نقشی را در این خصوص نپذیر
میدانی چرا ؟ چون حمایت افراطی درماندگی می آموزد ، شما میایی این وسط ثواب کنی ، کباب می شی ، همسرت و برادرت خوشون می بایست مسئولیت رفتارشون رو بر عهده بگیرند ... وقتی شما بیایی دخالت کنی آن هم از سر دلسوزی اولا) با برداشت های خودت می خواهی مشکل را حل کنی ، ثانیا ) به نوعی پیغام بر بین همسرت و برادرت می شوی و ناخواسته برداشت های خودت هم در این پیغام بردن ها دخیل شده و کدورت به وجود می آید
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
ممنونم بالهاي صداقت بابت همراهيت...من طبق گفته شما خودم رو از قضيه بيرون مي كشم و از همسرم هم مي خوام خودش خواسته شو بيان كنه ...از اين به بعد هم ديگه توي بحث و شوخي هاشون دخالت نمي كنم...هر دوشون 30 سالشونه...6 سال از من بزرگترن يعني خودشون عقلشون نمي رسه؟!!!!!
تازه من به چيزي كه توجه كردم اينه كه همسرم هرگز تا من از اين موضوع حرف نزدم نگفت كه ناراحته.شايد اصلا اونا ناراحت نباشن...به قول شما من نبايد حساسيت ايجاد كنم.هر كس هندونه مي خوره پاي لرزش هم ميشينه.هر كس حرفي ميزنه لابد قبلش به جوابش هم فكر كرده....من بهحرف شما اعتماد مي كنم.مرسي از راهنماييتون
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
فرشته جان وقتی خودشون مشکلی ندارن شما چرا ناراحتی.؟
شاید از صمیمیت زیاد بینشون باشه که ایتجوری میکنن.
نباید حساس باشی وقتی خودشون از پس هم بر میان.
در ضمن به شوهرت هم نگو اگه من با خواهرت اینطوری کنم تو هو ناراحت میشی
ممکنه ناخواسته ایشون رو هم حساس کنی
RE: من توي اختلاف برادرم و شوهرم گير افتادم.كمك
سلام گلنوش جان.نه عزيزم از صميميت نيست چون لحن شوخي هاشون عادي نيست و منم هردو رو خوب ميشناسم.در ضمن شوهرم بهم گفته كه بهش برخورده كه همچين حرفي رو زده...خداييش داداشم وقتي به يكي گير داد ديگه گير ميده...گاهي هم واقعا بهش توهين ميكنه.در واقع تا اون چيري نگه شوهرم كاري به كارش نداره ولي اگه اون گفت اين هم شروع مي كنه.بخدا فقط نگران اينم كه اين وسط يكيشون يا هردوشون دلخور شن...هر چند با خودم ميگم هردوشون مردن...به من چه.ولي باز گاهي من هم از شوخي هاشون دلخور ميشم.