گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
سلام دوستان
من محمد هستم.
من حدود اوایل اردیبهشت ماه بودم که با دختری آشنا شدم ، اولین رابطه جدی من بود که از همون ابتدا من دلبستگی شدیدی به ایشون پیدا کردم ، ولی ایشون فک میکردن که شبیه به همه ی رابطه ها این رابطه هم تموم شدنیست، برای همین زیاد علاقه نشون ندادن. من چون ایشون رو خیلی دوست داشتم، همه کار برای ایشون کردم، در عرض 6-7 ماه (هر روز _ روزی 3 ساعت ) چنان ایشون رو عاشق کردم که انگار گوی دوست داشتن رو از من ربوده !!! :43:
اون عاشق من شده... بازم من دست برنداشتم ، ینی همه کارایی ک میکردم از روی رضایت کامل و برای این بود که منم ایشون و دوست داشتم. ایشون طوری شدند که کاملن عوض شدند و همه تعجب میکردن که من تونستم ایشون و اینطور تغییر بدم ، فقط ی اخلاق بد براشون مونده که اونم در حال برطرف شدنه ! لجبازی
نمیگم تا الان تمام روزهامون خوب بوده ، نه . هم روزای بد داشتیم هم خوب! هم قهر داشتیم هم آشتی.
نمیخام با گفتن تمام رابطه قصه بگم میرم سر اصل مطلب:
خانواده ما اواسط دوستیمون فهمیدن که با ایشون رابطه دارم. اینم بگم که یه آشنایی فامیلی دور هم بینمون پیدا شد ! هر دو خانواده مخالف بودن. از اون ایتدا قرار برازدواج نداشتیم. ولی بعد از مدتی که با هم بودیم عاشق همدیگه شدیم.بطوری که هرروز بهانه همدیگه رو میگرفتیم. ما به هم خیلی عادت کردیم. طوری که میتونم بگم این چند وقت مثل این بوده که ما با هم نامزد کردیم و همه ی اخلاق همدیگه دستمون اومده. خب طبیعی بود بینمون اختلاف نظرهایی پیش میومد و باعث قهر میشد.
گذشت و گذشت....
اما بتدریج خانواده ایشون راضی شدند. اما همچنان خانواده من مخالف این ازدواج بودند و هستند و نصیحت پشت نصیحت که ایشون ب درد زندگی نمیخوره. تا جایی که ازشون دلیل خاستم ، گفتن اول اینکه پدر و مادرشون از هم جدا زندگی میکنن( همون طلاق منظورمه ) دوم اینکه پدربزرگ ایشون ( پدر مادرشون ) قمار باز بوده و پول حرام به بچه هاش داده بزرگ شدند و هم اینکه پدر ایشون قبلن یک مطرب بودن. در آخر هم پدرم گفتن من اونو واسه تو نمیگیرم. با مادر ایشون من صحبت کردم و دلایلی آوردن و منم به مادرم گفتم و قانع نشدند. بازم همون آش و همون کاسه.
الان سر دوراهی گیر کردم ، واسه من مشکلی نیست که بخام روی پای خودم وایسم و ترک خونواده بکنم. ولی اگه بخام برم خاستگاری ایشون و گفتن خانوادت کجان ؟ من چ جوابی بدهم؟ بدون خانواده ب من دختر نمیدن.
چطور خانوادم و راضی کنم ؟
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
سلام دوست عزیز!
به همدردی خوش آمدی:72::72::72:
آقا محمد اول از همه بگو چند سالته؟
موقعیت ازدواج رو داری؟ (منظورم بلوغ مالی و عاطفی ....)
چرا ایشون رو انتخاب کردی که همراه و همسفر زندگی شما باشند؟
منتظر جواب ها هستم :72:
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
محمد عزیز سلام
سر دو راهی سختی گیر افتادی کاملا درکت میکنم
رضایت خانوادت نقش بسیار مهمی در زندگی داره همه تلاشت رو بزار روی این رضایت
از راهی هایی که امکان موفقیت داره استفاده از شخصیه که روی خانوادت نفوذ داره حتی از مشاور هم میتونی استفاده کنی
این که شما میخای رابطتون رو رسمی کنی خیلی خوبه اما در کنار خانواده این مهم صورت بگیره اصولی تره
انقدر راحت نگو خانوادم رو ترک میکنم دوست عزیز به هر حال در تمام شرایط زندگیت خانوادت کنارت بودن و جالب نیست سر یه اختلاف نظر این جور در موردشون بگی
باور کن اگه با منطق و لحن خوب و کمک از بزرگان و مشاورین جلو بری ضریب موفقیتت زیاده
امیدوارم موفق و شاد باشی
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
سلام خدمت شما برادر گرامی
لطفا تمام سعی و تلاشتون رو بکنید که برای این مرحله مهم و حیاتی زندگیتون تصمیمی عاقلانه و دور از احساسات بگیرید (هر چند که احساسات و شور عشق در نوشته های شما کاملا نمایان و مشخصه)
خب دلایلی که خانواده شما مطرح کردند خیلی هم نمیشه راحت از کنارش گذشت.
اینکه ایشون پدر و مادرش از هم جدا شدند ممکنه بعدها مشلاتی رو ایجاد کنه
مثلا اینکه ایشون طلاق براشون یه مسئله جا افتاده و ساده هستش و اگر هم روزی با شما دچار مشکلی بشن شاید برای حفظ زندگیشون خیلی تلاش نکنند.
در واقع افرادی که در خانواده و نزدیکانشون طلاقی رخ نداده احتمالا برای آبرو داری هم که شده به هر دردی میزنند تا جلو این واقعه رو بگیرن
البته تمام این مسائل یک فرضیه هستش و ممکنه حتی برعکسش رخ بده.یعنی چون این خانوم طعم تلخ طلاق رو چشیده شاید در مقابل مشکلات خیلی تلاش کنه تا زندگیش ازدست نره
مورد دیگه اینکه پدر بزرگ ایشون قمار باز بوده و پدرشون مطرب
این رو توجه کنید که پول حرام کاملا با پوست و گوشت و خون آدم امیخته میشه و از این نظر والدینتون حرف نامربوطی نمیزنن.
گفته شده نون حروم اگروارد بدن انسان بشه تبعات منفی خودش رو به دنبال خواهد داشت.حتی اگر ناخواسته و ندانسته باشه
ضمنا برادر گرامی ترک خانواده اصلا به این راحتیا نیست که داری ازش صحبت میکنین
خانواده یعنی ارزش و هویت آدم.
شما الان در شور و شوق به دست آوردن اون خانوم هستی
بعدها که ازواج کردید و شور و شوقتون خوابید اون موقع به وجود خانوادت احساس نیاز میکنی و ممکنه اون خانوم رو مقصر در جدا شدن شما از خانوادت بدونی
بنابراین مشکلات از همین نقطه شروع میشه و ممکنه خدایی نکرده جای اینهمه عشق رو یکباره نفرت بگیره
پس دقت کنید و تمام سعی و تلاشتون رو بذارید در متقاعد کردن خانواده اون هم در کمال صبر و ارامش و لحنی محبت آمیز
ضمنا وجود خدا رو فراموش نکنید و در تمام لحظات از خدا کمک بخواهید تا راه درست رو جلوی پاتون بذاره
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانوب
سلام دوست عزیز!
به همدردی خوش آمدی:72::72::72:
آقا محمد اول از همه بگو چند سالته؟
موقعیت ازدواج رو داری؟ (منظورم بلوغ مالی و عاطفی ....)
چرا ایشون رو انتخاب کردی که همراه و همسفر زندگی شما باشند؟
منتظر جواب ها هستم :72:
سلام . ممنونم
من 23 سالمه و هیچ یک از شرایط ازدواج رو ندارم ، چون تازه فارغ التحصیل شدم و سرباز هستم. از نظر زمانی بازه 3-4 سال رو برای مهیا شدن برای ازدواج از خانواده ایشون گرفتم.
نمیخام بگم من به ایشون وابسته نشدم، چرا اتفاقا شدم ولی ایشون چند ده برابر من وابسته شده و اینقدر من رو دوست داره که بعضی وقتها ترس وجودمو میگیره که نکنه مبادا ناخواسته کاری انجام بدم که باعث گله و شکایت بشه. این رو گفتم که بدونید یکی از دلایلم این هست که میترسم ک ایشون رو از دست بدم و دیگر کسی رو پیدا نکنم اینقدر زیاد من رو دوست داشته باشه.
ایشوون به شدت وفادار و مطیع هستند. راستگو و شاد هستند ( علی رغم مشکلات زیادی که دارند) و در ضمن خوشتیپ هم هستند. ( این تمام معیار های من در ازدواج نیست ، بلکه مواردی هست که بین معیار های من و داشته های ایشون مشترکه)
بنده به واسطه این مدتی که با ایشون بودم علاقه شدیدی به ایشون دارم. طوری که هردوروز یکبار، هر بار 1-2 ساعتی رو توی چشای ایشون خیره میشم تا جایی ک ترس برش میداره، آرامش خاصی تو نگاهش هست.:43:
میدونم اینقدر احساسی شدم که نمیتونم عاقلانه تصمیم بگیرم ، خاهش میکنم من را در این مورد هم راهنمایی کنید ک چطور با عقل پیش برم اما دل ایشون شکسته نشه.... مرسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویدا@
محمد عزیز سلام
سر دو راهی سختی گیر افتادی کاملا درکت میکنم
رضایت خانوادت نقش بسیار مهمی در زندگی داره همه تلاشت رو بزار روی این رضایت
از راهی هایی که امکان موفقیت داره استفاده از شخصیه که روی خانوادت نفوذ داره حتی از مشاور هم میتونی استفاده کنی
این که شما میخای رابطتون رو رسمی کنی خیلی خوبه اما در کنار خانواده این مهم صورت بگیره اصولی تره
انقدر راحت نگو خانوادم رو ترک میکنم دوست عزیز به هر حال در تمام شرایط زندگیت خانوادت کنارت بودن و جالب نیست سر یه اختلاف نظر این جور در موردشون بگی
باور کن اگه با منطق و لحن خوب و کمک از بزرگان و مشاورین جلو بری ضریب موفقیتت زیاده
امیدوارم موفق و شاد باشی
سلام
حرف شما متین هست ک رضایت خانواده نقش مهمی دارد، من و خانواده ایشون راهی جز راضی کردن خانواده ام تداریم، چون ایشون من رو بدون خانواده ام قبول نمیکنن. نه خودشون ، نه خانوادشون. نه اینکه قبول نکنن ولی راضی به جدایی بین من و خانوادم نیستن.
کسی هم نیست ک روی خونواده ما نفوذ داشته باشه چون پدرم بزرگه فامیله و ایشونه که روی همه نفوذ داره:P
برای من ترک خانواده راحت نیست اتفاقا بسیار مشکل هست، ولی برای اثبات این قضیه که من آدمی نیستم طرفم رو عاشق کنم و بعد بیخیال بشم و به دنبال خودم بکشونمش و بهش ب توجه باشم. برای اثبات اینکه من آدم نامردی نیستم، این حرف و زدم.
پدر من ابهت خاص و اخلاق یک دنده ای داره که جرات و مهارت بسیار میخواد تا باهاش بنشینیم صحبت کنیم و ایشون رو راضی کنیم که بعضی وقتها شما هم باید کوتاه بیاید و شاید شما مقصرید. برای همین باید دست پر برم و باهاشون صحبت کنم که کم نیارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
سلام خدمت شما برادر گرامی
لطفا تمام سعی و تلاشتون رو بکنید که برای این مرحله مهم و حیاتی زندگیتون تصمیمی عاقلانه و دور از احساسات بگیرید (هر چند که احساسات و شور عشق در نوشته های شما کاملا نمایان و مشخصه)
خب دلایلی که خانواده شما مطرح کردند خیلی هم نمیشه راحت از کنارش گذشت.
اینکه ایشون پدر و مادرش از هم جدا شدند ممکنه بعدها مشلاتی رو ایجاد کنه
مثلا اینکه ایشون طلاق براشون یه مسئله جا افتاده و ساده هستش و اگر هم روزی با شما دچار مشکلی بشن شاید برای حفظ زندگیشون خیلی تلاش نکنند.
در واقع افرادی که در خانواده و نزدیکانشون طلاقی رخ نداده احتمالا برای آبرو داری هم که شده به هر دردی میزنند تا جلو این واقعه رو بگیرن
البته تمام این مسائل یک فرضیه هستش و ممکنه حتی برعکسش رخ بده.یعنی چون این خانوم طعم تلخ طلاق رو چشیده شاید در مقابل مشکلات خیلی تلاش کنه تا زندگیش ازدست نره
مورد دیگه اینکه پدر بزرگ ایشون قمار باز بوده و پدرشون مطرب
این رو توجه کنید که پول حرام کاملا با پوست و گوشت و خون آدم امیخته میشه و از این نظر والدینتون حرف نامربوطی نمیزنن.
گفته شده نون حروم اگروارد بدن انسان بشه تبعات منفی خودش رو به دنبال خواهد داشت.حتی اگر ناخواسته و ندانسته باشه
ضمنا برادر گرامی ترک خانواده اصلا به این راحتیا نیست که داری ازش صحبت میکنین
خانواده یعنی ارزش و هویت آدم.
شما الان در شور و شوق به دست آوردن اون خانوم هستی
بعدها که ازواج کردید و شور و شوقتون خوابید اون موقع به وجود خانوادت احساس نیاز میکنی و ممکنه اون خانوم رو مقصر در جدا شدن شما از خانوادت بدونی
بنابراین مشکلات از همین نقطه شروع میشه و ممکنه خدایی نکرده جای اینهمه عشق رو یکباره نفرت بگیره
پس دقت کنید و تمام سعی و تلاشتون رو بذارید در متقاعد کردن خانواده اون هم در کمال صبر و ارامش و لحنی محبت آمیز
ضمنا وجود خدا رو فراموش نکنید و در تمام لحظات از خدا کمک بخواهید تا راه درست رو جلوی پاتون بذاره
سلام. دوست عزیزم
بنده در مورد طلاق مادرشون از پدرشون فک میکنم که قضیه ایشون برعکس شده باشه ینی اهل زندگی هستن چون در دوستی وفاداریشون و صداقتشون و مطیع بودنشون رو به بنده نشون دادند.
ضمناً نکاتی رو که بعد از این موضوع بیان کردید رو منم میدونم و خانواده من هم روی این قضیه حساس هستند برای همین من نمیدونم چی بگم چطوری بگم که خاتواده من بپذیرند، چون هر بار خاستم حرفی بزنم مادر یا پدرم گفتند بازم ؟ بازم با اونی ؟ چندبار در این باره باید بهت بگیم ؟ که نه نه نه !!!!
در مورد این حرفتون که گفتین عشقتون فروکش میکنه ، قبول دارم چون موارد بسیار بسیار دیدم و من هرگز نمیخام من و ایشون به این مرحله برسیم که خدایی نکرده و زبونم لال احساسات شدید و کور شدن عقل در این مورد باعث جداییمون بشه.
احتمالن مشکل من هم با همین بنده آخره که با خدا قهرم... :54:
ای خدا نوکرتم :323: ای خدا غلط کردم :316: جلوی همه ی دوستان میگم الهی العفو :203:
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
باز هم سلام
منظور بنده از فروکش کردن عشق اینه که بعد از مدتی از ازدواج که بگذره شرایط طبیعی میشه و در واقع دیدها بازتر میشه و واقعی تر.مسئله ای که در زندگی همه اتفاق میفته .و در زندگی شما هم قطعا اتفاق خواهد افتاد.
حالا شما که برای بدست اوردن این خانوم خانواده رو هم گذاشتی کنار شاید بشه زمینه ای برای تشدید اوضاع
اگر میگید ایشون وفادار هستن دیگه چرا نگران از دست دادنشونید؟
بایت مسئله نون حروم و ...گفتید نمیدونید به خانواده چی بگید که قبول کنن.یعنی خود شما با این موضوع مشکلی نداری؟
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
جناب محمد
به تالار همدردی خوش آمدی
عنوان تاپیک شما کلی و گویای مسئله مورد نظر شما نیست . لطفاً در پست بعدی عنوانی گویا و جزئی برای تاپیک انتخاب کرده و ارسال کنید تا جایگزین شود . تاپیکهایی که داری اینگونه عنوانهایی هستند مشمول عد پاسخ دهی و حذف هستند .
.
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
مریم جان،
من هم با شما موافقم که از صحبتهای دوستمون به نظر می آد که بیشتر علاقه احساسی و زودگذری بینشون برقرار شده و لازم هست که بیشتر فکر کنند.
از چشمهای یک کودک معصوم تر و زیباتر؟ کدوم مادری می تونه دو ساعت تو چشم کودکش نگاه کنه و خسته نشه و بقیه بهش نگن دیوانه؟؟؟؟
اما یک سوال دارم
اگر پدر یا پدربزرگ کسی قاتل بود، یا شغل و درآمد حرامی داشت یا ... آیا درسته که ما فرزندانشون را به گناه پدر برانیم؟ کدوم کودکی می تونه در مورد لقمه ای که پدر و مادر در دهانش می ذارن تحقیق کنه؟
اگر تحقیق کرد و فهمید که حرام است (!) چه کاری می تونه بکنه؟
ضمن این که این آقا از پدربزرگ این دختر صحبت می کنند. من که تا حالا در مورد حلال و حرام بودن اموال پدربزرگم تحقیقی نکردم. نمی دونم آیا خمس و زکات دادند یا نه و ....
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.
حالا اگر همین دختر تاپیک باز کنه که بخاطر گذشته پدربزرگم، هر کس می آد خواستگاری، می ره و برنمی گرده، همه براش پست می زدید که تو بهترین دختر عالمی. چقدر صبور. چقدر خانم ... صبر کن. فلان می شه. بهمان می شه ...
RE: گوش کردن حرف دل یا خانواده ؟؟؟؟
دوستان لطفاً تا مشخص شد عنوان مناسب پست ارسال نکنید .
با تشکر
این پست متعاقباً حذف خواهد شد .
.
RE: مشکل من با خانواده ام در مورد جدایی والدینش و گذشته ی پدربزرگش
چطور عنوان رو عوض کنم ؟؟؟