همسرم به قول هاش عمل نمیکنه (زندگیم جهنم شده)

سلام به همه دوستان

من تازه عضو شدم و امیدوارم به کمک شما بتونم زندگیمو نجات بدم.
اخه دیگه نمیتونم این زندگیرو تحمل کنم.
8ماهه که ازدواج کردم و 1سال قبله اونم نامزد بودیم.اوایل یعنی 4ماهه اوله نامزدی خوب بودیم.البته به خاطر اینکه ایشون خودشونو یه جور دیگه نشون میداد.و من فکر میکردم خوشبختم.ولی بعدش دیدم اصلا اونی نیست که میگفت.همه چی دروغ بود هم از لحاظ مالی هم اخلاقی .و به وعده هاش عمل نکرد.من 22 سالمه و ایشون 32 سالش.زندگیمون شده یه جهنم واقعی جهنمی که نه تنها خودم خانوادم هم توش میسوزن.
با اینکه ایشون به خاطر کارش تو یه شهر دیگه تنها زندگی میکنه و من پیش خانوادم
ولی باور کنین حداقل 2 روز یه بار تلفنی دعوا میکنیم.
بعضی اخلاقاش برام قابل هضم نیست.بعده لیسانس نذاشت ادامه بدم با اینکه یکی از شرایطم برا ازدواج بود.کم کم به کارم هم گیر میده.نزدیکه 3 ساله تدریس میکنم.حالا که کم کم به اهدافم نزدیک میشم .میگه فلان وقتو نمیذارم بری
یا بهم پول نمیده میگه خوب خودت داری دیگه.هر وقت نری سر کار اونوقت میدم.اخه میگم این چه ازدواجی که من پیش خانوادم باشم خودم خرج کنم اونوقت ایشونم دورادور فقط دستور بدن این کارو بکن اونجا نرو و .........
از ادما فرار میکنه.میگه عید دیدنی نمیریم .فامیل دشمنه
فقط پدرو مادرو خواهر برادرش مهمن بقیه که شامل خانواده منم میشه نه باید بیان نه بریم.باباش بگه بمیر میمیره.خلاصه اونا اولویت اولشن و من اخر.سر خانواده ها چیا که نکشیدم هیچ وقت اون کتکا رو یادم نمیره:302:
خیلییییییییی مغروره.
نمیدونم چی کار کنم؟الانم یه دعوای افتضاح کردیم و یه عالمه تهدیدم کرد.خسته شدم از گریه کردن و ترسیدن
من یه بدبختم که میدونه چطور داغونم کنه.بعد هر دعوایی قول میده خوب باشه و با یکم محبت منو ... میکنه.منم الکی امیدوار میشم رویا میسازم دوباره دیواره ارزوهامو که با هزاران عشق و امید ساختم خراب میکنه و من زیر اوارش له میشم.
بعضی وقتا میگم طلاق بگیرم بعضی وقتا میگم خودمو بکشم ولی از خدا میترسم
من دوسش داشتمو و تا حالا خیلی واسه بهتر شدنه زندگیم جنگیدم و اینم بگم که هیچی براش کم نذاشتم.مشکلی هم ندارم.خدا رو شکر همه از اندامو قیافم و اخلاقم تعریف میکنن
تو رو خدا کمکم کنین دارم خفه میشم .:302:
کارشناسان محترم لطفا یه چیزی بگین که عملی باشه.خیلی ممنون
:325:
لطفا زود جواب بدین

سلام انیس جان انشالله مشکلت حل میشه اما لازمه بیشتر توضیح بدی.چرا از هم جدا زندگی میکنید؟چرا نمیری پیشش؟ اشنایی و ازدواجتون چطوری بوده؟ علت بحثاتون دقیقا چیه؟
عنوان تاپیکت هم مبهمه،یه عنوان که مشکلت رو دقیقا بیان کنه بنویس و با پست بعدیت بفرست تا مدیران تالار برات عوضش کنن

همین الان زنگ زد و گفت تو بچه ای و تا بزرگ شی منو بیچاره میکنی
ذر حالی که هم من و هم خانوادم همون اول گفتیم که اختلاف سنیمون زیاده
و ایشون گفتن مرد بزرگتر باشه قدر زنشو بهتر میدونه
دوباره اعصابمو ریخت ب هم
من چی کار کنم؟

سلام دوست عزیزم
اول از همه آرامش خودتو حفظ کن
و مطمئن باش از همسر شما بدتر هم با کمی سیاست و راه های مخصوص به خودش درست میشه
دوست خوبم دقت کن...جواب بهار رو هم ندادی که!

چرا دور از هم هستید؟مگه شغلش چیه؟
اگر میخوای کمکت کنن باید به سوالا دقبقا جواب بدی.
ممکنه یکی از دلایل ایجاد این مشکلات دوری شما از هم دیگه باشه که سبب ایجاد تنش در هر دوی شما شده

دقت کن دوست من در یک دعوا چه بین دو تا ادم عادی و چه بین زن و شوهر هر دو طرفین مقصر هستند و نمیشه گفتم فقط یک طرف مقصره
شما اگر میبینی همسرت زود عصبانی میشه اصلا و اصلا نباید در دعوا باهاش یکی به دو کنی حتی اگر حق کاملا با ایشون باشه
اگر میبینی داره پرخاشگری میکنه شما لازم نیست جواب ایشون رو بدید و باید فقط سکوت کنید و منتظر بمونید تا ایشون عصبانیتشون برطرف بشه

من بارها به دوستان گفتم...زنی باید یرکار بره که همسرش قدر زحمت و از خودگذشتگی اونو بدونه و مهم تر از همه اینکه بدونه زن حتی اگر میلیاردر هم باشه همسرش باید خرجی بهش بده.اگر میبینی همسرت نظرش برخلاف این هاست به نظر من نیازی نیست سرکار بری.
برای اینکه اگر این عادت روی همسرت باقی بمونه بعدها دیگه اصلا نمیشه تغییرش داد

اگر میتونی براش توضیح بده و بگو از لحاظ عرف و شرع مرد باید خرج زنش رو بده در هر شرایطی(البته با ملایمت و محبت فراوان.الان هم نه.بذار مشکلات ریشه ای حل شه شاید این مشکلات خود به خود حل بشه )
علت اینکه با خانواده شما مشکل داره چیه؟

نگران نباش دوست عزیزم اوایل زندگی اینجور مسائل خیلی طبیعیه و من مطمئن مشکلات شما از بی تجربگی شما و همسرت (البته بیشتر شما چون خانوما در کنترل اینجور مسائل توانا تر هستند) ناشی میشه
که با کمی درایت و صبوری و به کارگیری تجربه های دوستان قابل حل خواهد بود

سلام بهار و مریم جون

ممنون که بهم امید میدین
ببخشید باید میرفتم سر کار.نتونستم جواب بدم
موقع خواستگاری ایشون گفتن که تا یه سال انتقالی میگیرن شهره خودمون
چون قرار بود 1سال نامزد باشیم.ولی بعدا دیدم اصلا رسمی نبوده که انتقالیم بگیره
الانم تو جنوب کار میکنه مهندسه البته وقتی پروژه شون تموم شه میره یه شهر دیگه
چند بار بهش گفتم دیگه نمیکشم این وضعیتو منم میخوام بیام.میگه اونجا جای تو نیست.اخه میگه امکانات نداره نمیتونی تحمل کنی البته فک کنم به خاطر مخارجشم هست
مثلا اگه من برم اونجا بخایم بیایم شهر خودمون مهمون باید فقط 800 تومن پول بلیط هواپیما بدیم
خواهرش منو بهش معرفی کرده بود اونام اومدن خواستگاری
همون جلسه اول ایشون گفتن کسی رو که تا حالا دنبالش بودن پیدا کردن
من گفتم مرددم و یه مدت با هم حرف بزنیم ولی اونا اصرار داشتن زودتر عقد کنیم بعدا فهمیدم چرا
منم یه عالمه شرط گذاشتم البته شرطای منطقی مثل درس خوندن کار کردن مستقل بودن و..همه چیزایی که یه دختر تحصیلکرده از زندگی میخاد
ایشونم همشو قبول کرد

مشکلاتمون سر اخلاقای خاص اونه
سر خانواده هاست
سر غرورشه
فکر میکنه فقط اون سرش میشه فقط اون شخصیت داره
به راننده تاکسی ها میگه حمالن
منم نظرم اینه که همه ادما شخصیت دارن احساس دارن میفهمن

مثلا دیشب همه چی خوب بود .امروز صبح زنگ زد در مورد مسافرت عید حرف زد که میخواد بریم مسافرت تا نه کسی بیاد خونمون نه ما بریم خونه فامیل
منم با لحن دوستانه گفتم باشه امسال هرچی تو بگی شاید تا سال بعد نظرت عوض شه
اونقد بحث رو پیچوند و گفت فامیل دشمنه و فلان
گفت من تصمیم مگیرم کجا بریم یا نه
فقط میریم خونه ما و خونه شما و خونه خواهرم
منم گفتم من خونه خواهرت نمیرم
اخه تو این 8 ماه حتی 1 بارم خواهرش نیومده خونمون.کادو شو نمیخواستیم فقط ادم حسابمون میکرد
خدافظی کردیم بعد 5 دقیقه زنگ زد گفت عید من نمی یام خونه شما
منم گریه کردم و گفتم پس این همه قول داده بودی سر هیچی تهدیدم نمیکنی چی شد
گفت من اینم عوضم نمیشم.
هی میگه میخوام ببرمت یه جای دور تا فقط مال من باشی
به خدا اگه خودش خانوادشو تو اولویت قرار نده طوری که به من لطمه بزنه من حاضرم از همه چیم بگذرم
همش وقتی خوبیم قول میده که درست شه
میگه خیلی دوسم داره به خاطر اون اذیتم میکنه
ولی سر چیزای الکی ولم میکنه
میگه تمومش کنیم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

مریم جون میدونم و قبول دارم که همیشه هر دو طرف مقصرن
منم نمیگم که همسرم هیولاست و من فرشته
خیلی خصوصیات خوبم داره
سیگاری نیست
من اولین و اخرین زن زندگیشم
با اینکه کیلومتر ها از هم دوریم یه لحظه هم فکر نمیکنم که به یه زن دیگه حتی نگام کنه
هیچ وقت تو دعوا بددهنی نمیکنه
زود میگه ببخشید
پشیمون میشه
دوباره قول میده
فقط عمل نمیکنه

بهم راهکار نشون بدین

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

خانوادم همیشه بهش احترام میذارن
حمایتش میکنن
حتی با این همه دعوا و گریه های من با اینکه عذاب میکشن هیچ وقت خودشونو قاطی مسائل ما نمیکنن
میدونین همسرم یه فرهنگ لغات خاص خودشو داره اگه کسی فقط یه ذره باهاش مطابقت نداشته باشه حذفش میکنه
خانوادم این همه محبت میکنن بهش
ولی اگه یه حرف بشنوه که باب میلش نباشه دیگه همه چیزو فراموش میکنه میگه نمیام و ...

سلام
عزیزم شما مگه قبل ازدواج نمیدونستی که شغل همسرت به این صورته؟

اگر همسرت عسلویه کار میکنه واقعا شرایطاونجا برای زندگی سخته.
800 تومان بلیط هواپیما؟چرا انقدر زیاد؟

خب ببین خانومی شما هم زود حاضر به عقد شدی و بدون که در این مسئله کم مقصر نبودی...
اما حالا دیگه تموم شده و باید برای بهبود اوضاع اقدام کنی..
متاسفانه شرط گذشتن لفظی فایده نداره...و حتما باید در محضر و د عقدنامه ثبت بشه که این خانوم مثلا حق کار و تحصیل دارن
ببین عزیزم اگر میشد دور این حرفت که گفتی منم گفتم خونه خواهرت نمیام 1000 تا خط قرمز میکشیدم
اینجا نشون دادی که ادم با سیاستی نیستی و بدون عزیزم زدگی با سیاست و ظرافت ساخته میشه

نه با شمشیر از رو بستن

شما فکر میکنی من از دست خواهرهای همسرم کم کشیدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما حالا که همسرم میگه باید عید بریم سر بزنیم و حتما باید اونا رو شام دعوت کنیم منزلمون فکر میکنی عکس العملم چیه؟
فقط یه لبخند و گفتن این جمله به همسرم> عزیزم تو میدونی که دراین 4 سال زندگی چقدر خواهرات با همکاری مادرت منو رنجوندن و دلمو شکستن اما اگر اینکار (دعوتشون) باعث خوشحالی تو میشه باشه حتما دعوت میکنیم و من چون علاقه بی نهاتی به تو دارم برای خوشحالی تو هر کار میکنم

حالا فکر کن من بگم چیییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟بریم خونه شون؟؟؟؟؟؟؟؟بیانخونه مون؟؟؟؟؟؟؟اون فلان فلان شده ها؟؟؟؟؟اونایی که میخواستن یه زن دیگه برات بگیرن؟اونیی که به پدر و مادر من توهین کردن؟!!خودتم بکشی من نمیام !!!
و اینجاست که طوفان به پا میشه......بمب منفجر میشه....چینی میشکنه...حرمتها از بین میره...دلها میشکنه....
اشکها ریخته مشه....

دوست عزیزم
برای حفظ و بهبود زندگیت باید به خانواده همسرت احترام بذاری
اگر خطایی میکنن با محبت جواب بده
اگر خواهرش منزل شما نیامده شما برو..دست پر هم برو...مثا یه جعبه شیرینی بگیر
تا حسابی خجالت زده اش کنی....
با این رفتارهم احساس خوبی به خودت دست میده...هم همسرت 100 براب عاشقت میشه و هم خواهر همسرت شرمنده و حیران میشه

اولین راهکار حفظ ارامش و به هیچ عنوان در دعوا باهاش یکه به دو نکن.
دومین راهکار محبت به همسرت و خانوادش

موفق باشی

.

مریم جون واقعا ممنونم که وقت گذاشتی واسم مرسی
خیلی دلگرمی میدی بهم
مخصوصا چون نمی ذاره برم مشاوره
خیلی خوشحال میشم که کمکم میکنین:227:

گفتم که موقع عقد یه شهر دیگه بود و اون شهرم شهر جنوبی نبود
تازه هم خودش و هم خانوادش تاکید کردن که اصلا نگران نباشین تا یه سال حتما میاد شهر خودمون
بعد ازدواجمون هم اومد و 6 ماه بیکار نشست خونه که واقعا بدترین دعوا هامون اون موقع بود ولی برای هر کاری یه ایراد گذات و گفت دوباره میخواد بره:302:
اره منظورم رفت و برگشت هر دومون بود الان که هر ماه میاد 400 تومن هزینه هواپیماشه منم برم میشه 800

من اصلا سیاست ندارم.بابام هم میگه باید سیاست داشته باشم
تمرین میکنم ولی بعضی وقتا دیگه اونقد فشار مییاره روم که دیگه نمیکشم
من با وجود تمام درگیری ها هیچ وقت بهشون توهین نکردم و اونا خودشون اعتراف میکنن که انیس خانومه اون یکی عروسشون خیلی اذیتشون میکنه
ولی وقتی در مقابل این همه خوبی که میکنم میبینم شوهرم با خانواده من که خیلی خیلی از هر لحاظ بهترن خوب رفتار نمیکنه منم برمیگردم اون جوری میگم
تازه اکه ادم ماهی یه بار یا 2 ماه یه بار دعوا کنه کشش اینو داره که سکوت کنه یا نازه شو بکشه
ولی وقتی هر روزه ادم از زندگی میافته
مخصوصن واسه من که فقط فشارای ازدواج واسم مونده
همیشه تنها همیشه حسرت به دل که کاش باهام خوب بود کاش اونجوری بود که قول داده بود


وقتی با هم خوبیم روحیه هر کاریو دارم مطالعه میکنم
به خودم خیلی میرسم
رو کارم تمرکز دارم
خلاصه همه کاری میکنم.فعال میشم
ولی وقتی باهام بده فلج میشم
مثل اون نیستم که بی خیال کارش رو میکنه میخوابه انگار نه انگار که گریه میکنم زجه میزنم
از زندگی می افتم
تازه چند روز طول میکشه تا خوب شم
بازم ممنوووووووووووون

من فکر میکنم الان اولین کاری که باید انجام بدین اینه که مسئله فاصله و مسافت زیادی که از هم دارین حل بشه.بلاخره که چی؟تا اخرش که نمیتونین تو خونه بابات زندگی کنی و اون یه شهر دیگه.بلاخره هم اون مرده و نیازایی داره و هم تو خواسته هایی داری.
بعدا که بچه دار شدین میخواین چیکار کنید؟
اصلا سوای مسائل جنسی که مهم هم هست دور هم بودن خونواده به ادم ارامش میده و ادمو ارومتر میکنه.

اینجور که تو گفتی حدس میزنم کار شوهرت اقماری باشه اما چه اینطوره و چه نه به جای رفت و امد مداوم اگه شهر محل کار شوهرت نمیشه یه شهر نزدیک خونه بگیرین و ساکن بشین.درسته ممکنه سخت باشه ولی از وضعیت بلاتکلیف الانتون بهتره.
اینجوری اگه کار شوهرت اقماری هست میتونه تو دو هفته بیکاریش یه کار نیمه وقت دیگه هم داشته باشه.اگه نیست هم حداقل هزینه بلیط هواپیما رو میتونین واسه زندگی خودتون خرج کنید.

تو هم که میگی واسه همیشه اونجا نمیمونن.تو همین حین هم یا شوهرت استخدامش رسمی میشه یا سابقه کار و تجربش بالا میره شاید بتونه تو شهر خودتون یا یه شهر دیگه کار پیدا کنه.

سلام خانومی
حسرت نخور که نمیذاره بری پیش مشاور
الان اکثر مشاورا تشویق به طلاق میکنن که خدا نکنه گیرشون بیفتی..

انیس جان باید تمرین کنی تا سیاست داشته باشی
منم اوایل خیلی بی سیاست بودم
کم کم راه میفتی اما باید زودتر راه بیفتی

بهار جان راست میگه.اول مشکل محل زندگیتون باید حل بشه.به نظر تمام جرقه ها از این نقطه شروع میشه

تو تازه اول زندگیت هستی عزیزم ممکنه کمی زمان ببره تا اخلاق همسرت هم بهتر بشه
تو خودت به خانوادش محبت بکن طوریکه همسرت هم بفهمه مطمئن باش بعد از گذشت زمان همسرت هم کم کم نرم میشه و با خانواده تو خوب میشه

عزیز من قرار نیست در مقابل همسرت سکوت مطلق کنی یا بدتر از اون نازشو بکشی !!!!!

مگه ناز مردو میکشن؟!!!!

سکوت مال زمانیه که همسرت عصبانیه اما بعد از دعوا و برقراری ارامش کامل باید خیلی منطقی و نرم و زنانه مسائل رو بررسی کنید و ببینید اشکال از کجاست تا دیگه تکرار نشه

ببین زمان ازدواجت هر فشاری وت بوده تموم شده رفته
دیگه فراموشش کن.
مراقب زندگی الانت باش خانومی

این زنه که به زندگی ارامش میده و مستحکمش میکنه

پس عزیزم حواست به زندگی باشه .مقابل همسرت نباش.همیشه کنارش باش و این کنارش بودن رو هم بهش نشون بده

موفق باشی عزیزم
سوالی داشتی در خدمتم

سلام دوستای خوبم
ممنون از بهار و مریم عزیز
بهار جون همسرم هر ماه 1 هفته بیکاره
اره شما راست میگین .خودمم فکر میکنم این فاصله مشکلاتو دوبل میکنه

برام دعا کنین که یا اون بیاد یا من برم پیشش:323:
و اینکه بتونم عادت های بد خودمو تغییر بدم و یه کاری کنم که وقتی قول میده اونقد براش ارزش داشته باشم که بشون عمل کنه
راستی اشتی کردیم منم دیگه زیاد گیر ندادم که چرا دیروز اون حرفا رو گفتی
اخه معذرت خواهی کرد منم گفتم منم مقصر بودم(نمیدونم اشتباه کردم یا نه)

هی میخوام دوباره امیدوار شم .ولی میترسم.نمیدونم چرا با اینکه این دفعه هزارمه که این حرفا رو میشنوم بازم ازش نا امید نمیشم:316:

بازم خییییییییلی ممنون