نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
سلام به عزیزان همدردی
لابد می دونید که شوهر خواهرم بعد از یه دوره بیماری ، درگذشتند.
همه ما به تقدیر الهی ، راضی هستیم .
تنها فرزندشون دختر و پیش دانشگاهی هستند.
فرشته مهربان گفته بودند :
"و مطمئنم که شما تسلی بخش خوبی برای خواهر گرامیتان هستید ، با شناختی که از شما داریم ، می توانید ایشان را در جهت استقامت و صبر و پذیرش یاری برسانید"
خواهرم به لطف الهی صبور هستند و گاهی خودشان تسلا بخش دیگرانند ، اما خواهر زاده ام پس از گذشت چهلم پدر هنوز بی تابند.(واقعا هم سخت است)
البته نسبت به اوائل قدری بهتر شده اند و بی خوابی شبهاشون بهتر شده ، اما هنوز با شرایط کنار نیامده اند.
بنده هم به سهم خود ، بارها در جهت آرامش بیشترشون با او صحبت کرده ام ،اما خواستم از شما یاران نظر خواهی کرده باشم که:
به نظر شما یه دائی چطور می تونه تو تین شرایط بهترین کمک را برا ایشون داشته باشه؟
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
[align=justify]سلام baby عزیز،
من هم خدمت شما و خانوادتون تسلیت می گم. با توصیفی که از شخصیت با ملاحظه و با عطوفت ایشون کردید، مطمئنا در شادی و امنیت به سر می برند.:72:
در مورد خواهرزادتون همونطور که خودتون حتما می دونید یکی از فاکتورهایی که به اندازه دوری پدر ایشون رو آزار می ده، این هست که احساس می کنه هیچوقت زندگی به روال سابق برنمی گرده. و دیگه شادی و آسایش عمیق رو تجربه نخواهد کرد.
بنابراین مهمترین کمکی که می شه بهش کرد اینه که این تصور رو ازش دور کنید. و آینده شاد و زیبایی رو براش ترسیم کنید.
از فضای غمبار خونه جداش کنید. ببریدش تو طبیعت. ببرید جاهای جدیدی که قبلا نرفته (خصوصا با پدرش).
یه مسافرت چند روزه به دل طبیعت قطعا براش مفید واقع می شه.
تشویقش کنید از آرزوهای سابقش بهتون بگه، و سعی کنید اونها رو در قلبش زنده کنید (مثل دانشگاه یا هر قله دیگه ای که قصد داشته فتحشون کنه)، خصوصا آرزوهایی که پدر براش داشته رو براش پر رنگ کنید و این حس رو ایجاد کنید که با حرکت در جهت رسیدن به اون خواسته ها پدرش رو همیشه در کنار خودش حس خواهد کرد. [/align]
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
مطلب زیر را مستقیم از یک مقاله ای براتون کپی کردم:
الف) به فرد داغ دیده مخصوصاً در مراحل نخست ، نصیحت نكنیم مثلا اینكه «این شتری هست كه در خانه همه می خوابه » یا اینكه « تو باید صبور باشی ، تو باید تكیه گاه باشی ». همچنین به او نگوئیم « تو غمگین نباش ، او الان در بهشت جایش خوب است » .
ب ) بیشترین كمك ما به داغ دیدگان ابراز همدردی با جملاتی مانند: « فوت عزیزتان برای ما نیز بسیار متاثر كننده بود» یا « واقعا داغ بزرگی برای شما بوده »یا « الان لحظات سختی باید برای شما باشد».
ج ) شاید بتوان گفت سكوت و در آغوش گرفتن داغ دیده، كمك بسیار موثری به او در طی كردن مراحل چهارگانه پذیرش مرگ است.
دـ ) در مرحله سوم یعنی غم ، كه معمولاً مراسمات تمام شده و شركت كننده گان نیز دور فرد را خلوت كرده اند و بیشتر بعد از هفتم یا چهلم نمود پیدا می كند، بهتر است كه به این افراد سر بزنیم ، یا آنها را به منزل دعوت كنیم . همچنین با صحبت های شناختی ،فلسفی یا توصیه های دینی و نصیحت هایی را كه در بند (الف ) آورده شده، می توانیم مرحله خروج از غم و پذیرش را سهل كنیم. به شرطی كه بستر مناسبی از نظر محیطی فراهم كرده باشیم.
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
من هم به نوبه ی خودم به شما و خانواده ی عزیزتان تسلیت میگم و امیدوارم که بتونند به بهترین شکل این لحظات سخت رو پشت سر بگذارند.
راستش به نظر من بهترین کمکی که یه دائی میتونه بکنه اینه که باهاش حرف بزنه؛ تو تنهاییش شریک باشه؛ و بهترین شنونده برای حرفاش باشه!
با دیدن گریه هاش بغلش کنه و بگه که درسته که هیچ کسی توی این دنیا جای پدرت رو نمی تونه بگیره؛ اما میتونم بهت قول بدم که هر وقت نیاز به کسی داشتی که باهاش درد و دل کنی تا بهش تکیه کنی؛ میتونی روی من حساب کنی!
من درک میکنم شرایطت رو و میفهمم که الان چه فکرهایی داره توی سرت می چرخه؛ دوست دارم هر وقت دلت خواست که با کسی حرف بزنی روی من حساب باز کنی؛ فکر کنی حالا که بابا ندارم؛ اما یه دایی خوب دارم که میتونه کمک حالم باشه!
راستش من فکر میکنم شما باید بتونید به خواهرزاده تون بفهمونید که به شما اعتماد کنه و حرفها و فکرهایی که احتمالا توی قلبش میگذره و نمی تونه به کسی بروز بده؛ به شما بگه؛ بدون هیچ ترسی!
توی مراحل بعدی هست که میتونید کم کم بهش بفهمونید که زندگی ادامه داره و با به وجود اومدن این مساله زندگی متوقف نمیشه؛ فقط شکل اون و شرایط هست که تغییر میکنه!
باید در مراحل غم احساس صمیمیت با شما کنه و حرفهای دلش رو به شما بزنه!
فکر میکنم این بهترین کمک باشه توی این شرایط.
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
منم تسلیت می گم.
یه چیز که به ذهنم رسید و گاها در اطرافم دیدم اینه که وقتی یکی از نزدیکا فوت می کنه تا چند ماه اطرافیان مثل پروانه دور خانواده مرحوم می گردن.و یکدفعه بعد چند ماه همه اقوام برمی گردن سر زندگیشون و یکدفعه تنها می ذارن داغ دیده رو.به نظرم باید تعادل باشه.آقای بی بی اگه شما مشغله کاریتون زیاده و به احتمال زیاد در آینده نمی تونید به خواهر زاده تون برسید پس الان انرژی بیش از اندازه صرف نکنید این ممکنه خیلی گرون تموم شه واسه خواهر زادتون.ممکنه با خیال راحت به شما تکیه کنه و یک موقع که به شما احتیاج داره شما نباشید.باید ایشون رو با واقعیت روبرو کنید
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
با عرض سلام و تسلیت دوباره
من هم در این شرایط قرار گرفتم و وقتی قصه خواهر زاده تان را خواندم اشک در چشمان من هم حلقه زد چون واقعا شرایط ایشان را درک می کنم...
من هم یه دایی دارم که اون موقع ها خیلی تسلی بخش ما شدند و هر شب به ما سر می زدند و ما را دلداری می دادند ..
و هر چه زمان بیشتر بگذرد به خواهرزاده تان بیشتر سخت می شود شما فقط به دردو دلهایشان گوش بدهید و او را نوازش کنید و به او بگویید که چقدر درکشان می کنید و به او بگویید که هر کسی تقدیری دارد و خیلی ها هستند مثل سرنوشت شما را دارند.... و باید زندگیشان را از سر بگیرند و برای موفقیت بیشتر گام بردارند تا روح پدرشان هم شاد باشد و اگر می توانید برایشان در بیرون از خانه سرگرمی را ایجاد کنید تا بتوانند راحتتر احساس موفقیت کنند مثلا من خودم توی این شرایط و به اصرار دایی ام به گروه تئاتر پیوستم و در این راه قدم برداشتم شما هم می تواید این کار را بکنید و اگر از دستتان خارج است او را به کلاسهای موسیقی دعوت کنید چون موسیقی خیلی آرامش بخش است.:72:
خداوند بهشون صبر بده.
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
من هم تسليت ميگم
من فقط ميتونم اين لينك رو براتون بذارم اميدوارم به دردتون بخوره
داغ عزيزان
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
با عرض تسلیت
خیلی مواظب باشید که ناراحتی ها و مشکلاتش رو با افراد بیرون از خانه در میان نزاره ! مثل دوست پسر یا هر چیزی دیگه !
درست که اهلش نیست و ... ولی تو ناراحتی و فشار معمولا افراد گرگ صفت دور آدم زیاد می شن برای سو استفاده
بهترین کار اینه مثل یه دوست باهاش باشید ، وقت بزارید ، یعنی زنگ بزنید ، زنگ بزنه ! قرار بیرون رفتن بزارید ، حرف هاش گوش بدید و تمام کاری که یه دوست خوب انجام می ده
نزارید احساس کنه داییش هستید چون فکر می کنه حرفی می زنید از نصیحت هست و تو این جور مواقع آدم ها متنفر هستن از نصیحت
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
سلام دايي .
نوشته هاتون رو كه خوندم بغضم گرفت . بد بغضي تو گلوم چنگ زده .
رابطتون تا حالا با خواهرتون و خواهرزادتون چطور بوده ؟
اگر ازون دايي ها هستين كه فقط سالي يه بار همديگرو ميديدين لطفا ازون طرف بوم نيفتين . چون فقط حس ترحم رو براي اون بندگان خدا تداعي ميكنيد .
خدا به هر كسي كه عزا ميده صبرشم ميده .
نميدونم چه طوريه آدم يه روزه بزرگ ميشه و با تجربه .
من 11 سالم بود كه پدرم فوت كرد . تا الان خيلي چيزها ديدم .
پدرم وقتي مرد ، پاسبانها همه شاعر بودند .
مرد بقال از من پرسيد چند من خربزه ميخواهي
من ازو پرسيدم دل خوش سيري چند ؟
اگر واقعا ميخواهيد كه دايي خوبي باشين ، تصميمات هيجاني نگيريد كه واقعا آزاردهندست .
ماهي يك بار سر بزنيد اما مداوم . مداوم .مداوم . 10 سال بعد هم سر بزنيد .
نخواهيد كه خيلي سريع به زندگي برگرده . درسته 40 روز گذشته اما اون پدرش رو از دست داده و هر روز داره با خودش ميگه من اون آدم رو تا آخر عمرم نميبينم .
يه وقت خداي نكرده كاراي عجيب غريب نكنيدا !!!!
يكي از فاميلهاي ما جند روز بعد از چهلم پدرم يه سيني پر از غذا (چند جور غذاي خونگي مختلف ) آورده بود . حركت بدي نيستا اما اون بنده خدا مثلا اومده بود به يتيما غذا بده كه بهشت واسه خودش بخره .:163:
خيلي سعي نكنيد يه جور ديگه برخورد كنيد چون احساس ميكنن كه دارين ترحم ميكنيد .
هموني كه بودين باشين . همين .
اگر واقعا نگرانشون هستيد در آينده و سالهاي بعد نشون بدين .
اما واقعا دورادور هواشونو داشته باشين كه مطمئن باشن كه شما هميشه هستيد .
RE: نگران خواهرزاده ام هستم ، چگونه می تونم کمکش کنم ؟
من هم تسلیت میگم.
اما یک کاری که می تونید انجام بدید اینه که بار مسولیت هایی که بر عهده خواهرتون هست رو تا حدی به دوش بگیرید (البته در حدی که خودشون راضی باشند) تا خواهرتون بتونند بیشتر با فرزندشون در ارتباط باشند. چون هیچ کس مثل مادر نمی تونه تسلی بخش فرزند باشه.
فکر می کنم 1 سال طول بکشه که خواهر زادتون به زندگی عادیش برگرده.