-
عدم تسلط بر اعصاب
[align=justify][align=justify]تير ماه امسال همكارم يه نفر رو براي ازدواج بهم معرفي كرد، بعد از دو جلسه صبحت به دليل عدم توافق در نوع پوشش و اعتقادات بهش جواب منفي دادم
اين آقا اعتقاد داشت كه همسرش بايد در مقابل برادرش و شوهر خواهرش دامن كوتاه بپوشه، يعني اصلاً حجاب براش در مقابل برادرش معني نداشت و اصلاً برادرش رو نامحرم نميدونست
فرداي روزي كه بهش جواب منفي دادم بهش پيامك دادم و گفتم اميدوارم زياد ناراحت نشده باشيد كه بعد از چند تا پيامك بهم گفت شما منفورترين آدمي هستيد كه تو عمرم ديدم، چند روز گذشت و دوباره پيامكهاش شروع شد، خيلي سرد جواب دادم تا بره پي كارش ولي عصبيم ميكرد و باز به ناسزا گفتن شروع كرد، البته من هم گاهي جوابش رو ميدادم چون خيلي سخت بود كه چيزي نگم ولي اصلآً خواهان ادامه رابطه باهاش نبودم
تمام طول ماه رمضان به التماس كردنش گذشت، يه بار كه زنگ زد جوابش رو دادم و گفت ميخواد جبران كنه و اگه يه بار ديگه اشتباه كرد رابطه تموم بشه، ولي بعد از چند روز دوباره همون آش و همون كاسه شد
توي اين مدت من گاهي با كاري يا حرفي امتحانش ميكردم ميديدم كه اين همون آدمه و اصلاً عوض نشده و در مقابل كارهام هم اين آقا بدجور از كوره درميرفت
اول آذر تصميم گرفتم ديگه بيخيال بشم، توي ماه آذر و دي هر چي زنگ و پيامك زد جوابي ندادم، برام هديه ميفرستاد، زنگ ميزد اداره روزي سي يا چهل بار
واقعاً نميدونستم چكار كنم، يه روز گفت هر چي دوست داري بپوش من تو رو هر جور كه هستي ميخوام، همين حرفش باعث اراتباط جديد ما شد، كه بعد از چند روز گفت در اوج احساسات اين حرف رو زده،
كلاً با همه چي مشكل داشت، ميگفت زود ميخوابي، بعد ازدواج بعد تا دو، سه يا چهار بيدار بمونيم البته بعضي شبها، تو خونه بايد كفش پاشنه بلند بپوشي، هميشه آرايش داشته باشي، لباسهاي س*ك*س*ي بپوشي، مامان منو مثل مامان خودت بدوني، چون شيف كار ميكرد ميگفت وقتي من نيستم بايد يه شب خونه ما بموني يه شب خونه مامان خودت، نبايد خواهرت و شوهرش رو به رخ من بكشي و ...
تا چهارشنبه قبل كه تا دو شب مهمون بوديم و فهميد چنان ناراحت شده بود كه حد نداشت، گفت براي من ده دقيقه بيدار نميموني اون وقت تو مهموني فاميلهاي خواهرت تا دو شب بيداري، البته ده دقيقه اي كه ميگه تا صبح يه ريز حرف ميزد، تو اين رابطه اخيرمون هم هي راجع به دوست دختراش و خواستكاريهائي كه ميرفت حرف ميزد، روز پنجشنبه هم درباره همسر آينده من پيامك ميداد، آخرش من گفتم خر من به تو ربطي نداره، كه فكر كرده بود به اون خر گفتم، خيلي حرفهاي زشتي بهم زد و توهين كرد
الان از ديروز پيامكي نداده ولي ميدونم چند روز بعد دوباره روز از نو روزي از نو ميشه
دو تا كمك ميخواستم اول اينكه آيا اينجور افراد ميتونن فرد مناسبي باشن و چطور از دستش راحت بشم
چون خيل وقتها گفته اگه ازدواج كني طرف رو ميكشم
يه چيزي رو يادم رفت بگم همون اوايل به يكي از همكاران گفتم از محل كارش پرس و جو كرد كه گفته بودن اصلآً ادم به درد بخوري نيست، ولي در دوست داشتنش شكي نداشتم خيلي دوسم داشت ولي به شيوه خودش
از لحاظ مالي و خانوادگي هم وضعيت خوبي داشت كارش خوب بود، به شدت علاقه مند به فيلمهاي س*ك*س*ي بود، مدام تو پيامكهاش ميگفت اينطروي لباس ميپوشي منم اين كار رو ميكنم
البته اوايل در اين مورد چيزي نميگفت چون من يه احساسي در اين مورد كردم خودم اجازه حرف زدن در اين مورد رو بهش دادم، ميخواستم خواسته هاش رو از زندگي زناشوئي بدونم