خانمم طلاق میخواهد

با سلام من حدود 7 سال است ازدواج كردم در ايتدا با همسرم در مورد پوشش چادر شر ط كردم واو قبول كرد بعد از چند ماه نامزديمان بهم زد وگفت كه من نميتوانم طوري كه شما ميخواهيد حجاب داشته باشم بعد از يكسال برگشت وعذر خواهي كرد ومن به او گفتم هنوز در شرايطم پابرجا هستم واو قبول كرد اما متاسفانه الان كه حدود 7 سال ميگذرد هنوز با اومشكل دارم وحتي در دانشگاه هم كه قبلا با او شرط كرده بودم حاضر نيست چادر بزند نماز هم كه درست حسابي نميخواند بعضي مواقع ميخواند بعضي مواقع نميخواند نميدانم بايد چكار كنم لطفا راهنمائي كنيد داراي يك فرزند پسر 5 ساله دارم الان هم میگوید تو جلوی آزادیهای من را گرفتی وازت طلاق میخواهم وسه ماه است که بشدت اسرار به طلاق دارد وجالب اینجاست که طی این سه ماه ما باهم ارتباط جنسی داریم به من میگوید تو نسبت به من کم توجه هستی وکم حرف ومیگوید مهرم حلال میکنم طلاقم بده حتی میگوید خانه که من با هزار مشقت وقسط وبدبختی خریدم بنامش کردم میگوید ان را هم بنامت میکنم نمیدانم چه کنم با او صحبت میکنم میگوید تلاشت بی فایده است تلاش نکن من سر حرفم هستم میگویم برای چه من که من خودم تورا به دانشگاه فرستادم ومشوق درس خواندنت بودم چرا؟ نمیدانم

دوست عزیز اولا شما باید اورا همان طور که بود قبول میکردی. شرایطی داشتید که لازم بود داشته باشد. مثلا نماز
شما با زور نمیتوانید کسی رو مجبور به نماز خواندن بکنید. باید طوری رفتار کنید که رفتار شما مشوقی باشد برای نماز خواندن. او تجلی نماز در رفتار را ببیند.
در مورد حجاب هم باز باید آرام و با منطق حرف بزنید . دلایلش برای عدم حجاب را بپرسید و برای جواب هایش فکر کنید.
در پناه امام زمانمون باشیم




مهم:این نظر کارشناسی نبوده و صرفا نظر شخصی است

دوست عزیز سلام

در مورد حجاب بهتره با خودتون کنار بیان و اصرار نکنید خانوم شما دوست داره اونو همین جوری که هست بپذیرین

و مستقیما هم بهتون گفته بهش توجه نمیکنید

قبل از هر چی بهتره عملا کمی رفتارتون رو عوض کنید بیشتر حرف بزنید و بهش توجه و محبت کنید

اگر به اندازه کافی از نظر عاطفی تامین بشه دیگه رو جدایی اصرار نمیکنه

موفق باشی

مجید و ویدای عزیز ممنون از نظرتان ولی باور کنید من اصلا تا حالا در مورد نماز خواندن به او اسرار نکردم من فقط در مورد پوشش به او گفتم که تو بخشی از شخصیت اجتماعی من هستی ومعرف من !
من در میان دوستانم وبستگان کسی نیستم که خانمم را محدود کنم باور بفرمائید آزادیهائی که من به او میدهم خیلی خلیی بیشتر از خانواده پدریش بوده است تمام تلاش ان است که ابتدا چیزی را بصورت آمرانه به او نگویم با گوشه چشمی یا به آرامی ولی دفعه سوم چهارم وقتی بی محلی میکند جدی با او صحبت میکنم .

سلام دوست عزیز ، من فکر میکنم شاید همون محیط دانشگاه باعث شده ایشون خودش رو با بقیه افراد که بعضاً مجرد هم هستن مقایسه میکند ....و در کل باید افراد و ظرفیتهای آنان را شناخت و بهشون آزادی داد بعضی افراد جنبه ندارند......معمولاً افرادی که در روستاها زندگی کردن و به شهر می آیند یکدفعه میخاهند از نظر تیپ و لباس جلوتر بزنند و همینطور اونایی که در خانواده هایی بزرگ شدن که کمی محدود بودن یکم که آزادی میدهی میخان تا تهش برن.......

من فقط نظر شخصی خودم رو میدم فکر نمیکنم این خانم دیگه بتونه با شما زندگی کنه چون خیلی بیشتر از چیزهایی که داره میخاد که البته بعدش پشیمون میشه ولی شما بهتره لااقل اموالتان که با سختی بدست آوردین را فکری به حالش کنید

من فقط تجارب خودم رو گفتم امیدوارم ایشون از استثناها باشن و ختم بخیر شود.

الیسا جان ممنون از نظرت
ولی همسر من شهری است ویک خانواده پولدار وثروتمند دارد اما کلا خانواده یشان هم علیرغم پولدار بودن گرایشات سنتی دارند به قول پدرش میگوید شاید این ذهن ناآرام وپردغدغه اش ناشی از دوران جنینی باشد موقعی که من در جنگ بودم ومادرش باردار بود نمی دانم شاید ولی من یک بچه از او دارم وتمام تلاشم را میکنم که مشکلاتم را با او حل کنم دیروز هم با صحبت واظهار پشیمانی کرد یک جوری با خودش درگیر است میترسم دوباره این افکار به سراغ او بیاید ان موقع باید چه کنم ؟

آقا کامران ، اول از همه می شه یه سری اطلاعات راجع به خودتون بدید؟
سن خودتون وهمسرتون؟
موقعیت اجتماعی هر دو؟الان وقبل از ازدواج؟
تحصیلات هر دو الان و قبل از ازدواج؟
فرهنگ خانواده ها؟
نحوه آشنایی با همسرتون؟

مشکل اساسی تون فقط مسایل مذهبی هست؟

یا نه موارد دیگه هم هست ؟

دلیل اینکه طلاق می خواهند چیه؟ با چه عنوانی اون را بیان کردند؟

بار اول چطور شد که از طلاق صحبت کردند؟

شما در جواب ایشون چه گفتید و چگونه برخورد کردید؟

این سوال ها برای این هست که موضوع بیشتر روشن بشه.

بی نهایت عزیز ممنون از سوالاتت
من 32 همسرم 25
الان کارمند اداری وقبل از ازدواج بعنوان یک شخص مذهبی ولی روشنفکر
خانمم قبل از ازدواج دیپلم محصل وبا تشویق من هم اکنون دانشجو است
هردو سنتی ودختر عمویم است
نه من در مورد مسائل مذهبی زیاد به ایشان گیر نمیدم فقط در مورد پوشش ونوع آرایشش مشکل دارم
مابقی مسائل مهم نیستند
میگوید میخواهم دوباره زندگیم را بدست آورم وجالب اینجاست گفته که من طلاقش بدهم ولی در خانه با من زندگی کند ومن حقیقتا از این حرفش خنده ام گرفت گفتم چه کاری این واز من میخواهد یه مدت کوتاهی طلاقش بدهم وبه رفتن خانه پدرش هم برای یک مدتی راضی نیست
از من خواهش کرد که طلاقش دهم
ناراحت شدم و گفتم چرا مگه من چکار کردم معتادم ؟ مشکل اخلاقی دارم؟ چی ولی دوباره اسرار کرد ومن حرف نزدم وان محل را ترک کردم

همسرتان خسته است . یک مدتی از هم فاصله بگیرید و به همسرتان فرصت باسازی خودش را بدهید . دوستش باشید . درکش کنید .

ani جان ممنون از نظرت
من هم فرمایش شما را تایید میکنم فکر کنم همینجور است ولی راضی نمیشد که یک مدتی برود...
من در توضیحات قبلی گفتم الان پشیمان شده واز من عذر خواهی کرده ومن بهش گفتم تومیتونی خواسته هایت را داشته باشی ولی متوسط رضایت من را جلب کن وقبول هم کرد
والان ارتباطمان خوب است منتها من میترسم دوباره این افکار به سراغش بیاید