یه بارم دنیا رو از نگاه من ببینید!!
نگاهی عمیق به تقویم سر رسیدش
فهمید وقت تفریح سر رسیده
سر در گم تو کوچهها سرگردونه
کاش میشد خدا قدیما رو برگردونه
گذشتههایی که تو زمان حال مرده
جوونی که تو چشماش یه فرد سالخورده
و اون قربانی منم که حالا تقریبا باختم
از آدمای اطرافم اهریمن ساختم
از پدر مادر هیچ خیری وقتی من نبینم
انتظار داری دیگران رو اهریمن نبینم؟
عشق رو از کجا ببینم من با 2 تا چشمم؟
از پدر مادری که میخوان جدا بشن؟
به ما که رسید دنیا دهن باز کرد
درد رو ریخت رو سرم و من رو برانداز کرد
من تو دلم از شما داشتم تصویر با هم
تیکّه پاره شدم از این تصمیم ناحق
وقتی دنیا اینو که مخصوصاً بسوزم
چی کار کنم؟ دلمو با نخ سوزن بدوزم؟
این دفعه منم که دارم شما رو نصیحت میکنم
من یه مردم که دارم دائماً وصیت میکنم
یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم
میخوام بدونم شما چه کاری برام کردین؟
به جز اینکه فردای منو خراب کردین؟
نمیخوام برم پی مواد و خلاف سنگین
ولی بخدا یه خطّ صافه نوار مغزیم
نه ناله نه داد وهوار نداره تاثیر!
دعوای شبای تباهم تمام مستی
منو یادتون رفته خیلی حواس پرتین
امید منو شما نقش بر آب کردین
من دیوانه ور تشنه نوازشم
نمیخوام منو دعا کنین تو نماز شب...
تو خواسته هامو همه نیازها رو دیدی
بگو جواب این فرزند بی آزار رو میدی؟
بدون شما تنهامو دریغ از یه دوست
به خودم میگم که تو آتیش حقیقت بسوز
یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم
خیلی وقته این سوال توی مغزمه از قدیم
چرا؟ چرا رفتین تو اون محضر لعنتی؟
سوال که نه کلی عقده تومه
که توی شبهای تنهاییم مثل جغد شومه
من یه جوون ضعیفم دلم بی طاقته هنوز
چرا اینجام وقتی نداشتین لیاقت منو؟
باشه، بالا سر منم یکی هست ببین
منو از خدا گرفتین میخواین به کی پس بدین؟
به این جماعت گرگ؟ این امانت توست
مادر این ثمر بیداری شبانته خوب!
چقدر جلوی دیگران بخوام راز داری کنم؟
چقدر من توی دستای شما پاسکاری شدم؟
چقدر از ترس بعد از جدایی توهم بگیرم؟
چقدر دیگران منو به چشم ترحم ببینن؟
مادر قصههات بودن واسه ما دوای درد
که آخرش میمردن همه ی آدمای بد
با طلاق شما منم میشم آدم بده
بیا خوبی کن و بد بودن رو یادم نده.....
نه که فکر کنین تو این قصه بد شدم نه!
اصلا شاید نباید این حرفا رو می زدم
شاید جدایی تنها راه نجات زندگیتون بود
شاید به جایی رسیدین که نمی تونین باهم ادامه بدین
شایدم...........هی... نمیدونم.....
بچه ها من امشب خیلی دلم گرفته نا امید نیستم اما دلگیرم... خطاب به همه پدرومادرهایی که تصمیم جدایی دارن
بخدا بچه ها گناه دارن... اونا هردوتون رو باهم می خوان
دوستای خوبم لطفا با دلای پاکتون برام دعا کنین خیلی گرفته ام....
واما خدای شکرت
RE: یه بارم دنیا رو از نگاه من ببینید!!
سلام بهشت گرامی،
شعرت قشنگ بود...
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند...
اول از همه باید بگویم که من هم پدر مادرم جدا شدند و شما رو درک می کنم.
حقیقتش متوجه نشدم پسر هستی یا دختر و اینکه چند ساله هستی.
اگر دوست داشتی، کمی بیشتر از مشکلاتت برای ما توضیح بده.
و همینطور اینکه می توانی تاپیک های مشابه رو مطالعه کنی تا ببینی دوستان چه نظرهایی دادند. از جمله تاپیک های خود من که راجع به مشکلات پدر مادرم بودند. دوستان نظرهای خوبی دادند.
پس منتظرت هستیم تا کمی بیشتر و واضح تر از مشکلاتت برای ما بگویی.
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد؟
گفتا خموش حافظ، کاین غصه هم سر آید
موفق باشی.
RE: یه بارم دنیا رو از نگاه من ببینید!!
سلام اقای حامد65
اگر65 معرف سال تولدتون باشه من می شم خواهر کوچک شما
ممنون از ابراز همدردیتون واقعا درک کردن این مسئله برای هرکسی امکان پذیر نیست و فقط کسی که خودش این درد رو چشیده می تونه هضم کنه من دیشب چه حالی داشتم
درسته پدر و مادر من هم از هم جدا شدن و من خیلی نه اسون ولی با این مشکل کنار اومدم.... ولی گاهی وقتا از کسانی که اصلا انتطارش نیست حرفایی می شنوم که از صدتا زخم بدترن
وراستش من با مادرم زندگی می کنم و دیشب خیلی به پدرم احتیاج داشتم... و مثل همیشه نبود
بازم ممنون از همدردیتون :72: راستی عنوان تایپیکتون که راجع به مشکلات پدر ومادرتون بود رو نگفتین ؟؟
RE: یه بارم دنیا رو از نگاه من ببینید!!
سلام عزیزم
متوجه می شم و می فهمم و می توانم درکت کنم
اما نکته ای هست که سعی کن از الان یاد بگیری .
تو تمرکز ت بر روی جدایی پدر و مادر است در حالی که هر نیمه ی خالی لیوانی، یک نیمه ی پر هم دارد . به نظرت اینطور نیست ؟!
به نیمه ی پر جدایی پدر و مادرت دقت کن .
اینجا دختری هست که فرصت پریدن داره . دختری که هزاران توانایی داره و دیر یا زود از کانون خانواده جدا میشه تا بپره و اوج بگیره ...........بی نهایت فرصت .....بی نهایت انتخاب ............بی نهایت تصمیم گیری . دیرو زود داره پریدن از آغوش پدر و مادر اما سوخت و سوز توش نیست .
و تو زود بال پریدن یافتی اما به شرطی که بخواهی بال خودت را ببینی و بخواهی درست ازش استفاده کنی .
البته انتخاب انتخاب توست . می توانی یک عمر نقش یک آدم مظلوم ستمدیده که بهش بی توجهی شده برای خودت انتخاب کنی و یا می توانی با رفتار و احساس و تفکرت یک جاناتان کوچولو باشی ( اشاره به کتاب جاناتان مرغ دریایی ) .
جاناتان پدر و مادرش از هم جدا نشده بودند اما او بالی می خواست برای پرواز و اوج گرفتن و همین کار را هم کرد .
و چقدر قشنگه که خودت برای خودت فرصت بسازی از موقعیت ها . نه اینکه فرصت ها را به جایگاه غم و درد تبدیل کنی . که اگر اینکار را بکنی حتی پدر و مادر نازنین خودت را بهتر درک می کنی و نسبت به آنها عشقت عمیق تر و پر مفهوم تر میشه .
و اما مردم و کسانی که تو از آنها انتظار نداری و حرف هایی می شنوی که ناراحتت می کند .
عزیزم آنها نظر خودشان را می گویند و احساسات خود را بیرون می ریزند . تو چرا باید از احساسات سالم و یا ناسالم دیگران ناراحت بشوی ؟!
در مسیر زندگی پر است از آدمهایی که دست به قضاوت هستند اگر تو باور و عشق قوی داشته باشی قضاوتهای آنها ترا ناراحت نخواهد کرد . ضمن اینکه عزیزم این افراد اقیانوسی از درد و رنج هستند و با قضاوت کردن مرهم به دردهای رسوب کرده ی و زخم های ناسور شده ی خودشان می گذارند . تو به جای قضاوت هایشان برو عمیق تر و دردهایشان را ببین .............آن وقت هرگز حتی قضاوتهای آنها هم نمی تواند ترا به هم بریزد و باعث رنجش تو شود .
در اصل تو به قضاوتهای آنها قدرت می دهی نه اینکه واقعا آن قضاوتها قدرتی برای ناراحت کردن تو داشته باشد .
بهترین های هستی را برای دختر عزیز و مهربان و فهیمی چون تو آرزو می کنم . :72:
درک می کنم در دسترس بودن پدر و مادر بعد از جدایی برای بچه ها خیلی مهمه اما این دور ی ها میشه یک فرصت برای درک زندگی واقعی ( دقت کن گفتم واقعی ، نگفتم حقیقی )
RE: یه بارم دنیا رو از نگاه من ببینید!!
سلام به آنی عزیز
حرفات واقعا زیباست و ادم رو دلگرم می کنه
من همیشه سعی کردم و می کنم نیمه پر لیوان را ببینم اما دله دیگه گاهی وقتا می گیره کاریشم نمیشه کرد
ولی الان حالم خیلی خوبه ممنون از همدردی همه دوستان:72:
RE: یه بارم دنیا رو از نگاه من ببینید!!
سلام مجدد،
نقل قول:
راستی عنوان تایپیکتون که راجع به مشکلات پدر ومادرتون بود رو نگفتین ؟؟
البته دوستان دیگر هم تاپیکهای زیادی داشتند، باید جستجو کنید.
من این تاپیکها رو زدم:
http://www.hamdardi.net/thread-15307.html
http://www.hamdardi.net/thread-17530.html
http://www.hamdardi.net/thread-14833.html
موفق باشید.
RE: یه بارم دنیا رو از نگاه من ببینید!!
ممنون اقا حامد
خوندمشون به نظر شما بیشتر درگیر مسائل پدر و مادرتان بودین وحالا که فکرشو می کنم می بینم من اون موقع که پدر ومادرم جدا شدن خیلی بچه بودم معنی جدایی رو نمی دونستم ولی برادرم دقیقا حس و حال شما رو داشت می تونم بگم خود برادرمی
من بعد جداییشون فقط گاهی بهونه می گرفتم که کم کم برام عادی شد ولی همین که به سنی رسیدم که خوب و بد رو تشخیص می دادم اندوه و غم وترس از تنهایی خیلی اذیتم کرد
که البته با توکل به خدای بزرگم تونستم از اون همه درد و غم رهایی پیدا کنم
می دونید وقتی مسئولیتها رو دوش یک نفر می افته دیگه اون یه نفر نمی تونه وظیفه اصلیش رو هم بخوبی ایفا کنه و شاید اصلا یادش بره.... چه برسه دوتا نقش رو به عهده بگیره
ولی من همیشه از زندگیم راضی بودم وخدا رو شاکر
بهترینها رو برای شما و امثال خودم ارزو می کنم
:72::72: