نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
این اولین تاپیک من در این سایت هست.
اول میخواستم از این سایت تشکر کنم.
من از یه خانوم مطلقه که 7 سال از من بزرگتر خوشم میاد.
من 22 سالمه و اون 29 سال
اون فقط 3 ماه با شوهر قبلیش بوده
من شوهر قبلی اونو میشناسم، آدم جالبی هم نبوده
ما با هم خیلی خیلی خوبیم
و اون خیلی خانومه با شعور و با اخلاقی
دلیل طلاقم میدونم
چون اون پولدار بود شوهرش میخواست ازش اخازی کنه
و من اونو خیلی دوست دارم
و برا رسیدن به اون حاضرم هرکاری بکنم
نمیدونم چیکار کنم؟
از نظر ظاهر بهم میخورید؟
از نظر عقاید و رفتار؟
شما شرایطت چیه؟ درس و سربازی و.....
خانواده تون نظرش در مورد این طور ازدواجا چیه؟
خانواده شما باید در مورد 1- ازدواج با زن مطلقه 2- ازدواج با بزرگتر از خود موافقت کنند. می کنند؟
کمی بیشتر توضیح بدید
سلام برادرعزیز
خوش اومدید به همدردی
راستش موضوعی که عنوان کردید مسئله ساده ای نیست ونمیشه نادیده اش گرفت.
دقت کنید شما 22 ساله وایشون 29 ساله ومطلقه!!!
اینا خیلی مهمند.شما درست دراوج جوانی هستید وایشون چندسالی بیشتر برای ورود به میانسالی فرصت ندارند!
ازدواج برای شما دراین سن خیلی زوده!
ایشون یکبار طلاق گرفتند آیا خانواده شما این رو می پذیرند؟
دقت کنید که درشرایط عادی دختر وپسر ازلحاظ بلوغ فکری وجنسی 5الی 6 سالی اختلاف سن دارند، با این احتساب
انگار10-12سالی فاصله سن دارید!
مسئله مهم دیگه اینکه خانمها بعداز زایمان معمولا شکسته تر میشند ، مطمئننا خیلی زودتر ازشما آثار کهولت در
ایشون دیده خواهد شد،آیا می تونید کناربیایید؟
الان متوجه نیستید اما درآینده ممکنه از همراهی باایشون خجالت زده بشید.
ممکنه شما درمقابل هر نظر ایشون فکر کنید که میخواد بگه "توهنوزبچه ای" یا"هنوزبزرگ نشدی" آیا این مسائل براتون
قابل حله؟
تمام جوانب رو بسنجید وبی گداربه آب نزنیدتا درآینده پیشمانی شما خدای نکرده مهرطلاق
را برپیشانی اون خانوم نزنه.
قسمتی که بولد کردم ، معنی خودش رو می ده !نقل قول:
نوشته اصلی توسط moranaadeleh
هر کاری یعنی ما کمک کنیم به ایشون برسید یا کمک کنیم تصمیم منطقی بگیرید ؟
قسمت بولد شده یعنی ما کاری کنیم که به ایشون برسید ، شما تصمیم گرفتید و ما ... !
در ضمن ، سن شما خیلی کم هست ( البته خودم هم کم سن هستم ) ولی رفتارتون و عاشق همچین خانمی شدن ( سنی منظورم هست ) مقداری عجولانه هست
رو قسمتی که بولد کردم ، یه خورده بیشتر فکر کنید
سلام بر همدرد عزيز
عزيز برادر عجب موضوعي ... هميشه عاشق اختلاف سني بودم ...
اجازه هست يه كم خودموني تر حرف بزنم ؟ (بالاخره تو هم ديگه عضوي از همدردي هستي رفيق )
.....
با يه سوال شروع ميكنم :
رابطه ات با پيرزن ها چطوره ؟
عجب سوالي ...
رابطه ات خوبه ؟
جوابش رو فعلا پيش خودت نگه دار .
يه خورده برات موزيك بزارم ...
اگه دنيا دست من بود .. واسه چشماي تو كم بود
اگه دنيا دست من بود ... عاشقي تنها نمي موند ... ديگه هيچ كسي تو دنيا از غم و غصه نمي خوند ....
اگه دنيا دست من بود .....
تموم دنيارو ميدم تو مال من باش
اين قلب تنهارو ميدم تو مال من باش
دوست دارم دوست دارم با همه ي درداو اشكاش ...
....
خوب اين هم نگهدار يه گوشه ...
بريم يه كم سر كلاس رياضي
اعداد 5 و 12 را در نظر بگيريد...
اين اعداد را تا رسيدن به 100 با اين اختلاف ادامه دهيد ..
هفت .. دوازده
دوازده .. نوزده
نوزده .. بيست و شش
بيست و شش. .. سي و سه
سي و سه ... چهل
چهل .... چهل و هفت
چهل و هفت .... پنجاه و چهار
پنجاه و چهار ... شصت و يك
شصت و دو .... شصت و نه
شصتو نه ... هفتاد و شش
بقيش رو تكليف براي جلسه بعد ....
خوب
..... وقتي يك مرد خواست مرد باشد داستاني از كتاب من و تو :
زنها هميشه به دنبال يك تكيه گاه هستند آنها به دنبال آغوشي هستند آنها به دنبال چتري هستند كه تمام فضا را برايشان پوشش دهد ...
مردها هميشه به دنبال ايجاد كردن يك آرامش هستند براي معشوقه شان . چتري باشند كه دامنه آن بي نهايت باشد ...
گاهي اين توازن بهم مي خورد .... شاعر عاليقدر فرمود: خواهي نشوي همرنگ , رسواي جماعت شو !
اين مرد براي چتر بودن وقتي خواست همرنگ جماعت نشود چترش را گشود اما دامنه عبارت مجموعه اي بود كه نمي توانست آنهارا پوشش دهد ....
داستان پيرمرد و جوان را بشنو :
روزي جواني در جمع بزرگ تر از سن وسالانش بود ... پيرمردي چهره اش جذاب به نظر ميرسيد ... براي همكلام شدن با او بسيار زحمت كشيد چون بودند كساني كه هم سن و سال پيرمرد باشند ... بعد از زحمات فراوان جوان , پيرمرد ابتدا فقط حواسش را به جوان داد ... حرف هاي جوان آنقدر ساده بود كه پيرمرد آن ها را سالها بود به فراموشي سپرده بود ... پيرمرد حواسش پرت شد .... جوان مجبور شد آنقدر حرفهاي بزرگ بزرگ بزنه تا حواس پيرمرد را به خود جلب كن ...موفق شد ... يه كم گذشت جوان احساس كرد داره از خودش دور ميشه .....
يه سري بريم دادگاه خانواده ميدون ونك : بفرماييد دم در بده !
اره درد فقط مال همسايه نيست .... بريم شعبه 5.
آقاي قاضي من با اين خانم مشكل دارم . طلاقش ميخوام بدم ...
چرا ؟ مشكل جنسي داريم ... من از ايشون لذت نمي برم ... با اينكه دوسال از من کوچكتره اما باز احساس ميكنم بايد اختلافمون بيشتر باشه .....
بدو بيا بيرون .. مرده عجب آدمي بود .... يه كم راست ميگفت نه ؟.ولش كن بدو بيا بريم بيرون ....
مامان و بابا من ميخوام ازدواج كنم .....
كدوم پدر مادري هستند كه خوشحال نشند ...
كدوم پدر مادري هستند كه خوشحال بشن ؟؟؟؟؟؟
.........
بابا تو از مامان كوچكتري ؟ ......بدون شرح !!!!!
اجازه هست من یه کوچولو خودمونی شم بگم مدیر lord.hamed
دم شما گرم میدونید چیه ؟خیلی ذوق کردم زیاد نیست تو تالارم تا حالا مشاوره به این توپی ندیده بودم ،حال کردم
فکر کنم مشاوره اتون بیش از یه تشکر ارزش داره و منم که این جا هیچ کارم کاش میشود بیست سی تا تشکر پای مشاوره تون زد البته بازم کمه .:72::72::72::72::72::72::72::72::72::72:به جاش یه عالمه گل تقدیمه شما(گلاش بیشتر بودحیف که فقط 10 تا تصویر میشه زد)
دوستتون دارم
بابالنگ دراز