حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
با سلام به همه دوستان همدردي
نميدونم چجوري صحبتم رو شروع كنم اما خيلي وقته كه ديگه از اين احساسات بد ، خسته شدم
اول از همه اقرار ميكنم من آدم حسودي هستم كلا :( ولي تا الان اين حسادتو در جهت پيشرفتم به كار گرفتم .خب هميشه هم همه جا ازم تعريف ميشده و اينم تو تقويت اين احساسات كاذب بي تاثير نبوده. در ضمن من تك دختر يك خانواده 3 فرزندي هستم يعني خودم بچه اول و تك دختر و بعد از من 2 تا برادر هستند.تو محيط خونواده هم هميشه مورد توجه پدر و مادر (بخصوص پدر) بودم
تا اينكه برادرم ازدواج كرد با كسي كه دقيقا همسن من هستش( حتي ماه تولدمون يكيه) نميخواهم از خودم تعريف الكي كنم و خود شيفته باشم اما از نظر ظاهر و تيپ من از زن داداشم سر ترم و همه ديديم كه بعد از زادواج خيلي چيزها رو از من ياد گرفت
اما در كل رفتارش يك جور خاصيه ...شايدم من فكر ميكنم خاصه و زياد حساس شدم
توي هر چيزي وانمود ميكنه نظر من واسش مهمه اما در عمل اينجور نيست يا چون من كلا ادم صميمي هستم وقتي از در صميمت وارد ميشم و قصد نظردادن يا بهتر شدن روند كاري رو دارم ، كاري ميكنه كه ثابت كنه از من سر تره و عقل كله و بيشتر ميفهمه
جالب اينجاست كه داداشم هم تو اين قضيه بهش كمك ميكنه:320:
حالا من عين ديوونه ها شدم همينكه ببينم يكي داره ازش تعريف ميكنه يا از من جلوتره اين حس حسادت به سراغم مياد.من حتي به پيشرفت برادرم هم توي زندگيش دارم حسادت ميكنم چون فكر ميكنم اين دختر لايق اين زندگي نيست و داداشمو خوشبخت نكرده.از بعضي از افراد نزديك خانوادش شنيدم كه چجوري امور زندگي داداش منو دست گرفته
حتي از بد اخلاقي هاشو بد عنقي هاشو اين چيزها هم نسبت به داداشم شنيدم ولي وقتي تو جمع خانواده ما قرار ميگيره جوري رفتار ميكنه انگار غلام حلقه به گوش برادر منه و حرف حرف شوهرشه ....
وقتي در مورد يك چيزي نظر ميدهم هم داداشم هم خانمش اصلا گوش نميدهن به نظرم و داداشم مسخره هم ميكنه
بارها تصميم گرفتم هيچ نظر يندهم اما به اصرار مامان بابام كه ميگن صميمي باش باهاشون نظرمو ميگم و نهايتا هم اين رفتار رو ميبينم
يك مسئله ديگه هم كه خيلي ازارم ميده اينه كه محبتهاش به خانواده ما به عنوان عروس( به پدر و مادرم ) خيلي اغراق آميزه و جوري رفتار ميكنه كه بخواهد به خانواده من بگه من از دخترتون دلسوزترم ...اينها خيلي رو اعصابمه و واقعا ديوونم ميكنه. اينقدر اغراق اميزه كه پدرم گاهي تعجب ميكنه از كارهاش
يك جورايي به گوشم رسيده كه اين محبت كردنهاش فقط واسه حفظ ظاهره و من حرصم ميگيره كه اينجوري ظاهر فريبي ميكنه
*******
وقتي كه پستهاي كاربراني رو ميخونم كه از مادر شوهر و خواهرشوهرشون عاصي شدن گاهي از خودم بدم مياد كه اين احساس رو دارم ولي در عمل ميبينم كه هرچقدر من صميمي باشم باهاش باز اون انگار قصد تخريب داره
به من بگيد من چكار كنم تا نسبت به كارهاشو حرفهاش بي تفاوت بشم و اين حس لعنتيو از بين ببرم؟:316:
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yekta_b
من حتي به پيشرفت برادرم هم توي زندگيش دارم حسادت ميكنم چون فكر ميكنم اين دختر لايق اين زندگي نيست و داداشمو خوشبخت نكرده.از بعضي از افراد نزديك خانوادش شنيدم كه چجوري امور زندگي داداش منو دست گرفته
حتي از بد اخلاقي هاشو بد عنقي هاشو اين چيزها هم نسبت به داداشم شنيدم
یکتاجون به نظر من پیشرفت داداشت اتفاقا غیرمستقیم واسه شما هم خوبه و باید باعث خوشحالیتون باشه،در مورد رفتار ایشون هم با داداشتون و اینکه ایشون رو تونسته خوشبخت کنه یا نه اصلا لازم نیست شما فکرتو مشغول کنی،این داداشتون هستن که باید احساس خوشبختی کنن و از ایشون راضی باشند و یا نه.شاید اگه از ایشون بپرسید بگن من خیلی هم از خانومم راضی هستم!
وقتي در مورد يك چيزي نظر ميدهم هم داداشم هم خانمش اصلا گوش نميدهن به نظرم و داداشم مسخره هم ميكنه
من جای شما باشم بدون اینکه خودشون ازم بخوان،بهشون افتخار نمیدم که از نظر من مطلع بشن! در صورتی هم که خودشون نظر شما رو جویا شدند،سعی کنید بدون منفی بینی، در صورتی که از نظرتون انتقاد شد،به صورت جرات مندانه (محترمانه) یا دفاع کنید و یا اگه منطقی گفتند قبول کنید.
منم این حسارو یه کم نسبت به خانوم داداشم دارم متاسفانه،اما اصلا جدی نمیگیرم و سعی میکنم زندگی و طرز تفکر خودم واسم مهم باشه و مقایسه نکنم.
وقتی به این فکر کنی که الان که شما داری راجع به کارهای ایشون فکر میکنی و شاید هم حرص میخوری،احتمالا ایشون اصلا به فکر شما نیستند و آروم دارند زندگیشونو میکنن، بی خیال میشی و سعی میکنی به خاطر یه موضوع بی اهمیت خودتو ناراحت نکنی.
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام.
من هم زن داداش دارم ولی خیلی ازم بزرگتره و حس حسادت خاصی نسبت بهش ندارم.
من خودم خیلی مشکلها دارم و شتید نظر دادنم در مورد مشکلات دیگران خیلی جالب نباشه.
شما از چی خوشحال میشید؟؟ از اینکه اون با خانوادتون صمیمی نباشه و غلام حلقه به گوش برادرتون نباشه و واسه برادرتون و خانوادتون خودشیرینی نکنه؟؟؟
آـیا شما ترجیح میدید اون مثلا حرفهای برادرتون رو گوش نکنه؟؟ آیا دوست دارید مثلا توی جمع برادرتون یه چیزی بگه و اون تو ذوق برادرتون بزنه؟
مطمئن باشید اون اگر خودشو میگرفت و کارهایی که الان میکنه نمیکرد شما بیشتر ازش متفر میشدید.
شما چون تک دختر و عزیز دردونه مامان و بابا و تک خواهر برادراتون بودید الام حس میکنید اون داره موقعیت شما رو به خطر میندازه و حسادتون هم از همین ناشی میشه.
چرا ما همیشه سعی داریم تلاش کنیم که به دیگران ثابت کنیم از اونها بهتریم؟؟
روح خودتون و نگاهتون رو اگه به زندگی گسترش بدید و زیبایی و لذت رو در شادی و خنده ی دیگران ببینید و اونقدر خودتون رو رها از دنیا بدونید که حق آتزادی و رهایی رو برای دیگران هم قایل باشید حس حسادتتون از بین میره.
شاید بتونید به جای حسادت اینجوری به رابطه ی بادرتون و عروستون نگاه کنید که اون داره چی کار میکنه که اینقدر برادرمو جذب کرده و حتی به حرفهای من گوش نمیکنن؟؟
شما هم یاد بگیرید در زندگی آیندتون همین جوری مطیع و حرف گوش کن شوهرتون باشید تا جذبش کنید و تو دلش بیشتر از همه جا باز کنید.
حسادت کم کم آدمها رو از هم دور میکنه و دل آدم رو تیره میکنه.
از خوشی اونها خوشحال باشید و خودتون رو از این زندان زجر آور حسادت رها کنید.
براشون دعا کنید که هر روز با هم بهتر از روز قبل باشن و از اینکه خوشبختی بیشتر اونها رو ببینید احساس رضایت کنید که دعاهاتون هر روز داره برآورده میشه.
از خوبیهاش هم جلوی بقیه و دوستاتون تعریف کنید. فکر کنم موثر باشه.
البته اینا نظر منه از تجربیات روزهای زیبای زندگیم. ببخشید اگر احیانا بی ربط هستن.
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
تا ازت نظر نخواستن نظر نده.تو می تونی باهاش صمیمی باشی بدون اینکه دخالت کنی.خوب همه مثل هم نمی شن که.خوب زن داداشت دوست نداره نظر بدی.اون این کارو دخالت می دونه ولی تو صمیمیت و مشکل همین تفاوت دیگاه است.همین ناراحتی های عروس و مادر شوهر هم دقیقا همین دیدگاه هاست.مثلا مادر شوهر من قبل عروسی تو سفرای زیارتی واسم کلی لباس خریده طوری که موقع عروسی دیگه نیازی به خرید دیده نمی شد.اون با این کارش خودشو بهترین مادر شوهر می دونه و الانشم وقتی می شینه از خودش تعریف می کنه.اما من این کارشو یه جورائی ضایع کردن حقم می دونم و ازین که حق انتخابو ازم گرفت ناراحتم.
حالا شما هم به این فکر کن و کمی رفتارتو عوض کن.البته یه راهی هست که اگه می خوای واقعا صمیمی بشی.مثلا تو هر کاری نظرشو بپرسی.باهاش درد و دل کنی.باور کن شما دوستای خوبی می تونید واسه هم باشید هم سن اید.به شرط این که این فکرا رو بذاری کنار و کاری کنی اون هم از چاپلوسی دست برداره.اما فراموش نکن تا نظرتو نخواست نظر نده
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
عزيزم منم موقعيت شما رو دارم تازه من ته تغاري هم هستم با نذر و نياز به دنيا اومدم آخه دختر ميخواستن. الانم 2 تا زن داداش دارم خيلي هم دوستشون دارم خيلي خوشحالم كه ديگه يه هم زبون دارم كسي كه حرفامو باهاش بزنم.با هم بريم بيرون خيابون توي كارامون به هم كمك كنيم. سعي كن از اين موقعيت جديد برداشت مثبت داشته باشي.
بهتره اين لينك رو بخووني
كليك كن
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
از همه دوستان ممنونم
@ مينا : ميدوني مينا جون من از پيشرفت داداشم ناراحت نيستم ولي وقتي ميبينم خانمش اين پيشرفتو ميكنه وسيله چشم و هم چشمي حس بدي بهم دست ميده.اينجوري هم هستن كه ميپرسن نظرتو ولي اگه تو خيلي راحت نظر تو بگي و باب ميلش نباشه ميشه عين ديوار ... هيچي نميگه
@ سرشار: چرا اينقدر عصباني شدي شما؟؟:43:
من و خانوادم ادمهايي اهل تظاهري نيستيم ..يعني اگه محبت ميكنيم واقعا از صميم دل هستش نه واسه خود شيريني...شنيدم مادرزن داداشم توي يك جمعي گفته : من به دخترم ياد دادم اينقدر به خانواده شوهرش محبت كنه كه حالا اونا رو اسم دخترم قسم ميخورن و پسرشون عين موم تو دستشه:160: واقعا فكر ميكني اين افكار ، افكار سالميه ؟اين محبت واقعيه؟؟؟؟
@رايحه عشق: گفتي كه "باهاش درد و دل کنی.باور کن شما دوستای خوبی می تونید واسه هم باشید هم سن
اید"
من اوايل خيلي واسه اين صميميت تلاش كردم باور كن ولي اون دوستانه شدنش از روي حساب كتابه ...من با هيچكسي روي دو دوتا چهارتا دوستي نميكنم
@ گلنوش : گلنوش جان نميتونم ...باور كن دست خودم نيست ...ميفهمم كه اونم مرتب ر حال مقايسه است
مثلا همه ميدونن من روي شوهرم حساسم ..اگه كسي چيزي پشت سرش بگه قيد طرفو ميزنم يا بد اكشن نشون ميدهم ..بارها شده با تيكه كنايه گقته : شوهر ت اخلاقش خاصه
يا مثلا شما كه هميشه دير ميرسيد همه جا
من ميفهمم كه اينها رو از عمد ميگه
*******************************
ممنونم از همتون كه جواب داديد
چجوري ميشه كلا بيخيال يكي شد؟ حساس نشد ؟
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
روی رفتارهای خودتون تمرکز کنید.
سعی کنید معایب خودتون را بررسی کنید و اونها را برطرف کنید.
راه هایی که باعث می شه شما در جمع خانواده جذاب تر به نظر برسید واینکه دیگران را هم جذب کنید کشف کنید.
این زندگی برادر شماست و به شما هیچ ربطی ندارد که انها با هم چگونه برخورد می کنند و خانواده همسرش چه حرف هایی می زنند. تاکید می کنم به شما هیچ ربطی ندارم پس در کارهایی که به شما ربط ندارد ذهنتان را درگیر نکنید .
اما دوستی با ایشون ، شما مجبور نیستید بر خلاف میلتون با کسی صمیمی بشید و یا دوستانه برخورد کنید فقط بر اساس اصول اخلاقی شما ملزم هستید با ایشون مثل هر کس دیگه محترمانه برخورد کنید.
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام یکتای عزیز
به نظر من که ... شما خودتون خوب باشید و به چشمو هم چشمیهاش اهمیت ندهید شما با خوبیهاتون دارید به ایشون نشون میدهید که چگونه خوب باشه حالا میخواد ایشون خوب باشه یا نه شما که نمیتونید اونو تغییر دهید .پس خودتونو اذیت نکنید و به حرفای ایشون دربارهی شوهرتان اهمیت ندهید واقعا حرف های ایشون که میدونید هدفشون از این حرف ها چیست انقدر رو شما تاثیر میگذار؟عزیزم شما دارید با اذیت کردن خودتون به ایشون کمک مکنید به هدفش برسه.:43:
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
من اصلا عصبانی نشده بودم. ببخشید اگر عصبانی به نظر اومدم.
منظورم انتقاد از شما نبود. چندتا پیشنهاد دادم برای اینکه خودتون احساس آرامش بیشتری پیدا کنید.همین.
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sarshar
من اصلا عصبانی نشده بودم. ببخشید اگر عصبانی به نظر اومدم.
منظورم انتقاد از شما نبود. چندتا پیشنهاد دادم برای اینکه خودتون احساس آرامش بیشتری پیدا کنید.همین.
:72::46: