-
شكر گزاري
سلام
من چند روزيه كه يكي از بزرگترين مشكلاتم(كه توي تالار مطرح كرده بودم) برطرف شده به خاطر همين ميخوام بگم :16:خداجونم :16:من به تو اعتماد دارم:43: ميدونم هيچ طور نميشه از تو تشكر كرد كه مناسب باشه اما من اينجا و همه جا ميخوام فرياد بزنم ممننننننننننننننننننننون
خيلللللللللللللي دوسسسسسسست دارم :43:
-
RE: شكر گزاري
دوستاي خوبم شما نميخواين از:16: خداي بزرگ:16: تشكر كنين:72::72::72::72:
-
RE: شكر گزاري
سلام :72::72::72:
پس چرا كسي به من تبريك نگفت ؟:302: :54:
ميخواستم دوستام تو شاديم شريك باشن :227:
-
RE: شكر گزاري
سلام یاس عزیزم
از صمیم قلبم بهت تبریک میگم گلم. خوشحالم که مشکلت حل شد و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی عزیز دلم.:72::46:
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار
خدایا سپاسگزارم به خاطر همه ی نعمتهایی که به ما عطا فرمودی
خدایا شکرت
شکرت به خاطر همه چیز
-
RE: شكر گزاري
آه ای خدا...وقتی هوا را از آدمیان بگیری....تازه میفهمند که نفس کشیدن چه لذتی دارد....وتا سلامتی را از انسانها نگیری....نمیفهمند که سلامتی چه چیز گرانبهایست....تا ماهی در آب و آدمی در هوا نباشد تازه میفهمد آب چه نعمتی و هوا چه گرانبها ولذت بخش است...وما چون درخت سیراب از آب...و همچو ماهی. در بحر الطاف ونعمتهایت شناوریم ونمیفهمیم که چه آسوده و لذت بخش زندگی میکنیم ....و نمیفهمیم که این فضل بی کرانت آزمونی ست برای ما
بار خدایا ...مرا از آن دسته قرا ده که که از شکرت غافل نشده اند و زبانشان به شکرت باز است...بار خدایا این پره غفلت و خود خواهی را از دیده بانمان بردار تا واقعیت را درک کنیم ...وهمواره در آسایش و سختی تو را سپاس گویم و گله مند کارهایت نباشم
-
RE: شكر گزاري
موسی و شبان
دیـــد موسی یک شبــــانی را به راه کو همی گفـت ای خدا و ای اله
تـــو کجـــائی تــا شوم من چاکرت چــارقت دوزم کنـــم شانه سرت
دستکــت بوســـم بمالـــم پایکـــت وقت خــواب آید بروبم جایکت
ای فدای تــو همــــه نرهـــای مـــن ای به یادت هی هی و هیهای مـن
زین نمط بیهود می گفت آن شبـــان گفت موسی با کی استی ای فلان
گفت با آن کـس که مـــا را آفریــد ایــن زمین و چرخ ازو آمد پدیـد
گفت موسی های خیره ســر شـــدی خـــود مسلمان ناشده کافر شدی
اینچه ژاژ است وچهکفر استوفشار پنبــه ای انـــدر دهان خود فشـار
گر نبندی زین سخــن تــو حلــق را آتشــی آیــد بســـوزد خلــق را
گفت ای موسی دهانـم دوخـــــــتی وز پشیمــانی تو جانم سوختـــی
جامه را بدرید و آهــی کــــرد تفت ســـر نهـــاد انـدر بیابان و برفت
وحـی آمـــد ســوی موسـی از خدا بنده مــــا را زمـــا کردی جـــدا
تــــو بـــرای وصـــل کردن آمدی نی برای فصـــل کردن آمــــدی
هــــر کســی را سیـــرتی بنهاده ام هر کسی را اصطلاحــــی داده ام
مـــا زبــــان را ننگــــریم و قال را ما درون را بنگریم و حــــــال را
چونکهموسی اینعتاب ازحقشنید در بیابــان در پی چوپـان دویـــد
عاقبـــت دریــــافت او را و بـدیـد گفت مژده ده که دستوری رسید
هیــــچ آدابــــی و ترتیبـی مجوی هرچه میخواهد دل تنگت بگوی
بارالها ما هم به زبان بی زبانی ، آشکارا ونهان، بخاطر تمامی داده ها و نداده هایت تو را شکر می کنیم. امید که از ما بپذیری.
آمین