پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
سلام دوستان.
من و همسرم نزدیک به دو سال است که زندگی مشترکمون رو شروع کردیم. خانواده همسرم با ایشون رابطه خوبی ندارند. با اکراه تو مراسم عروسی ما شرکت کردند. از بعد از عروسی می شه گفت باهاشون ارتباطی نداریم(غیر از پدر شوهرم که گاهی به ما سر می زنه). البته اوایل بارها سعی کردیم. اما به نتیجه نرسیدیم. از طرفی چون هر دو دانشجو بودیم نمی تونستیم واسه اصلاح رابطه با اونا وقت و انرژی بزاریم. همسرم هم دل خوشی از خانوادش نداشت و تمایل زیادی نشون نمی داد. اما جدیدا همسرم رفتارهایی نشون میده که حس می کنم نیاز به محبت خانوادش داره. یا اینکه رو خانواده من خیلی حساس شده! می گه تو هم نباید با خانواده ت ارتباط داشته باشی!
نمی دونم چه کار باید بکنم.
آیا درسته خودم با اونا تماس بگیرم وبرای بهبود روابط تلاش کنم؟
یا اینکه بی خیال باشم؟ ببینم چی پیش میاد.
البته مشکل اصلی مادر ایشون هستش که ظاهرا کدورتهایی با پسرش داره. پدر شوهرم می گه مشکلش با من نیست با پسرشه! بقیه خواهر برادرها هم تو تیم مادر هستند.
این مساله ذهن منو خیلی به خودش مشغول می کنه.
از نظر اخلاقی فکر میکنم باید این رابطه رو درست کنم. اما خاطرات خیلی خوبی از اونا ندارم. پارسال یکبار رفتیم دم در خونه شون. مادر شوهرم منو خونه راه نداد(گفت تو نیا فقط پسرم بیاد!) و هنوز من از اون قضیه شکه ام.
اخلاق مادر شوهرم بسیار عجیب و غریبه. به خاطر تجربیاتی گذشته، می ترسم زندگیمو به هم بزنن.
ممنون می شم نظرات ارزشمند دوستان رو بدونم.
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
سلام نازنین جان
من کاملا درکت میکنم و مشکل من خیلی خیلی به مشکل شما شباهت داره.
شبی که ما نامزد کردیم و در تدارکات عقد بودیم خواهر شوهرم زنگ زد و گفت که اخلاق برادرش خیلی بده و زندگی خوبی با اون نخواهم داشت.(حالا شوهر من تک پسره و خواهراش نزدیک 15 سال ازش بزرگترن).
دیگه ادم برای دشمنش هم اینجوری نیمزنه !!!
عروسی و عقد مارو که گند زدن بهش رفت پی کارش.
از روز اول هم باهم اختلاف داشتن.مادرش شدیدا طرفدار دختراشه و حاضره پسرش هر بلایی سرش بیاد ولی ناخن دختراش نشکنه !!
ریشه اختلافاتشون چیه نازنین جان؟
من فهمیدم ریشه اختلافات همسرم با خانوادش مسائل اعتقادی هستش. من خیلی سعی کردم رابطه اش با اونا خوب بشه...یه مدتی هم خوب شد.اما به جای تشکر و مهربانی منو متهم به دخالت در مسائل خصوصیشون کردن.
به این نکته هم دقت کن که نیای ثواب کنی کباب بشی.اونا باهم خوب بشن ولی همیشه شمارو به عنوان یه مداخله گر ببینین.
اینم یک نیاز طبیعی هستش.ادم به خانوادش نیاز داره.تو هر سنی که باشه.و اینم طبیعی هستش که رفته رفته رو روابط شما با خانوادت حساس بشه.و این دو سالی هم که حساسیت نشون نداده(همسرت/) به نظرم خیلی خودخوری کرده.
اینکه میگی شما رو تو خونه راه نداده پس معلومه در این اختلافات مادر شوهر ت تو رو هم مقصر میدونه.
من اگر جای شما بودم فعلا قدمی برای بهبود برنمیداشتم.چون بهم توهین شده و باید بدونن در صورتیکه بهت توهین کنن باید عواقبش رو هم در نظر بگیرن واگرنه دیگه توهین به شما براشون عادی میشه.
الته نازنین جان من خانواده همسرت رو نمیشناسم و چیزایی که بهت میگم دقیقا در مورد خانواده همسر خودم صدق میکنه./
اگر میبینی آدمهای با جنبه و با ظرفیتی هستن اشکلی نداره شما قدم بردار.میتونی همراه همسرت یه جعبه شیرینی بگیری و بری بهشون سر بزنی.مثلا به بهانه تولد حضرت محمد (ص) و یا هرچیز دیگه ای که فکر میکنه بهتره.
چون بالاخره اونا خانواده همسرتن.
باید کدورتت برطرف بشه.
ولی چیزی که خیلی مهمه نازنین جان اینکه بفهمی ریشه اختلافات چیه.تو صحبتات به چیزی اشاره نکردی خانومی.اگر این موضوع روشن بشه راه برخورد و نحوه حساسیت زدایی هم راحت تر و بهتر معلوم میشه.
ولی در کل نگران نباش.همه درگیرن.منم درگیرم.بعد از 4 سال زندگی الان دیگه خود همسرم فهمید منو نباید اونجا ببره.مگر سالی یکبار اونم عید نوروز
اما اینم بدون همه چیز به ظرفیت...جنبه..طرز تفکر ...اخلاقیات...اعتقادات خانواده همست بستگی داره
نگران نباش چیزی نیست.درست میشه انشاالله
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
خیلی ممنون مریم جان
طبق گفته های همسرم، بخشی از مشکلات اعتقادیه. خانواده همسرم بسیار سنتی و مذهبی هستند. البته مذهبشون هم بیشتر به چادر و نماز تاکید داره تا اخلاقیات. خانواده به شدت بسته ای هستند یه جورایی با فک و فامیلاشون ارتباط چندانی ندارن. مادرش با برادراش از بعد از عروسیشون قهره! پدرش تنهایی به فک و فامیل خودش سر می زنه. منظورم اینه که قهر با فامیل براشون یه مساله عادی تلقی میشه.
همسرم هم با اینکه آدم مذهبی اییه اما به هر حال دوست داشته امروزی زندگی کنه.
مادرش مسلما خودش می خواسته عروسش رو انتخاب کنه. که این اتفاق نیفتاد.
یکی از مشکلات همسرم با خانواده اش، تبعیض گذاشتن بین بچه ها بوده. پدر و مادر ایشون اعتقاد دارند پسر بزرگ حکم پدر رو واسه بچه های دیگه داره (از نظر حمایت مادی و معنوی) و باید تحت امر بقیه باشه. همسرم زیر بار این قضیه نرفته. مثلا به همسرم از 23 سالگی فشار آوردن که از نظر مالی مستقل باشه. در حالیکه برادر دیگه اش که الان 27 سالشه دانشجوی ارشده و خرجشو پدرش می ده! یه مسائلی از این دست.
البته تو عروسیمون هم چون اصولا به اجبار پدر شوهرم اومده بودن، کلی حرف و حدیث پیش آوردن که تمومی نداره! فک می کردم گذشت زمان همه چیز رو بهبود میده و حرف و حدیثها یادشون می ره! اما هر از چندگاهی دلخوریهای جدید از اون روز رو می کنند!
می خوام بگم احتمال کباب شدن من هم زیاده! بخصوص اینکه دلخوریهای شوهرم از اونا کمرنگ می شه و دلتنگی جاشو می گیره! ولی از اون طرف نمی دونم حاضرن کوتاه بیان یا نه! می خوام یه ارزیابی کنم ببینم چی میشه! چون یه جورایی من دارم متهم میشم به عامل این قهر بودن! همسرم هم پیش قدم نمی شه! میگه مادرم رو میشناسم هیچ وقت کوتاه نمی آد. البته اینو هم بگم یکبار همسرم تو این مدت واسه یه کاری رفته بود خونشون! اول مادرش حسابی باهاش گرم گرفته بود. بعد بحث سر مسایل عروسی پیش اومده بود که به دعوا کشید!
می دونم که ما هیچ وقت نمی تونیم با هم صمیمی شیم! ولی دوست دارم این قهر برطرف شه! به خاطر همسرم.
و اثرات منفی این قهر تو زندگی ما.
باز اگه ابهامی هست در خدمتم. خواهش می کنم اگه راهی به ذهنتون می رسه بهم بگین. فک می کنم ایجاد رابطه با خانواده همسرم مثل خنثی کردن یه بمبه! اگه درست انجام نشه زندگی ما نابود میشه! اگه کاریشم نداشته باشیم باز خطرش همیشه هست.
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
افکار منفی در مورد خانواده همسرتون رو از ذهنتون خارج کنید تا امواج مثبت تون به اونا برسه.رمز موفقیت اینه که ماخودمون رو درست کنیم...روی خودمون کار کنیم...مطمئنا روی بقیه هم تاثیر خواهیم گذاشت.....اونا هم حتما مثل ما مشکلاتی دارن..که خودشون باید حل شون کنن..ما بیایم سراغ خودمون.
تو باید نقش واقعی خودت رو توی این روابط بشناسی واز اون تجاوز نکنی. یعنی به نوع رابطه همسرت با خانوادش کاری نداشته باشی و گرنه به خاطر ندونستن نقش واقعی ات، هم به خودت وهم به اطرافیانت آسیب وارد می کنی . باید ببینی کجاها داری خودمحورانه ومتوقع عمل می کنی. عامل رنجشها و مشکلات ارتباطیت با خانواده همسرت که مربوط به تو میشه نه مشکلات همسرت با خانواده اش رو شناسایی کنی. این کار تو رو از درد رنج ناشی از اتفاقات گذشته که از برخورد اونها با تو درون خودت انباشته کردی آزاد می کنه و قادر میشی که از رنجشها وترسها رها شده و زندگی در زمان حال رو تجربه کنی.
چون ما از کنترل وتغییر دیگران عاجزیم چیزایی رو که نمیتونیم تغییر بدیم رو باید بپذیریم و به خداوند بسپاریم تا به آرامش برسیم.
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
ممنون پارمیدا جان.
نوشته ات خیلی عمیق و پر از درایت بود. حتما بیشتر بهش فکر می کنم.
راستش از اونجایی که من نقش خودم رو زیاد تو مشکلات اونا پر رنگ نمی دونستم، واسه همین مداخله نکردم از اونا هم به خاطر رفتاراشون با خودم شاکی نیستم، فک می کنم اونا میخواستن از همسرم انتقام بگیرن.
من می تونم ببخشمشون و فراموش کنم.
ولی همسرم اینطور نیست. دارم می بینم که از این شرایط آزرده است. به هر حال نیاز به محبت اونا داره. از طرفی بهانه جویی میکنه و میگه من به خاطر تو از خانواده ام گذشته ام. در حالیکه این طور نیست. البته اونا از خانواده من (نه من)
اظهار شکایت میکنن! و گاهی قهرشون رو به اونا نسبت می دن، ولی من عمیقا میدونم قضیه این نیست.
درست نشدن این رابطه شاید به رابطه ما هم ضربه بزنه.
هر از چندگاهی گذشته اش رو و توقعش رو از خانوادش مطرح می کنه و می بینم که آزرده شده!
تا جایی که به این دلیل مصممه واسه همیشه از ایران بریم و می گه دیگه هیچ وقت دوست نداره به ایران برگرده.
من رنجم از رنج شوهرمه و ترسم از عواقبش.
باز منتظر راهنماییتون هستم:72:
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
سلام نازنین جان
شما وهمسرتون چندسالتونه؟
شاغل هستی؟
نحوه آشنایی شما با همسرتون چطوربوده؟
توی رابطه ات با همسرت مشکلی وجود داره یا نه؟
از نوشته هات پیداست که ترس از جذب شدن شوهرت به خانواده همسرت وتأثیرپذیری اون از خانواده اش رو داری درسته؟ اگر رابطه همسرت با خانوادش خوب بشه خوشحال میشی یا نگران؟
شوهرت آدم مسئولیت پذیری هست؟
رابطه همسرت با پدر ومادرش قبل از ازدواج چطوری بوده؟
نقل قول:
دارم می بینم که از این شرایط آزرده است. به هر حال نیاز به محبت اونا داره. از طرفی بهانه جویی میکنه و میگه من به خاطر تو از خانواده ام گذشته ام.
وقتی همسرت اینو میگه پاسخ توچیه؟ آیا منفعل برخورد می کنی یا جرأت مندانه؟
توصیه می کنم اگر تاپیک کارگاه رفتارجرأت مندانه رو نخوندی حتماً یه سربزن و مطالعه کن.
http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
نقل قول:
هر از چندگاهی گذشته اش رو و توقعش رو از خانوادش مطرح می کنه و می بینم که آزرده شده!
هروقت راجع به بی مهری های خانوادش حتی درحق خودش با تو صحبت می کنه فقط به عنوان یک نوع درد دل اونو تلقی کن و فقط به حرفهاش کن وهیچ اظهارنظر مثبت یا منفی نکن. بذار باهات راحت باشه وحرفهاشو بزنه. انتقاد یا نصیحتش نکن.
هیچوقت از خانوادش بدگویی نکن یا از خوبی های خانواده خودت هم پیش همسرت چیزی نگو ودوتا خانواده رو باهم مقایسه نکن.
بیشتر دوست دارم از شخصیت خودت واز ترسهای خودت بنویسی.
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
خیلی ممنون پارمیدای عزیز
من و همسرم هر دو حدود 30 سالمونه. من هنوز دانشجویم ولی گاهی درآمدهایی بابت پروژه های تحقیقاتی با استادم دارم. ما تو دانشگاه با هم آشنا شدیم. ولی آشناییمون طولانی نبود یعنی 6 ماه بعد از آشنایی ایشون با خانواده برای خواستگاری اقدام کردن. بعدش نامزدی و 6 ماه بعدش هم عقد و عروسی.
نقل قول:
توی رابطه ات با همسرت مشکلی وجود داره یا نه؟
مشکل خاصی نداریم غیر از ارتباطات ایشون با فامیل ها، تو جمعشون بگو بخند و شاده. اما اگه یه وقت دلخوری ای پیش بیاد محاله گذشت کنه! اونوقته که تحقیر کردناش شروع می شه.
در مورد خود من هم اینجوریه. اگه یه وقت رفتاری ببینه که خوشش نمی آد، سریع عکس العمل شدید نشون میده، و هیچ وقت هم فراموش نمی کنه. البته خودش اظهار پشیمونی میکنه که رفتارش تند بوده، اما هم تکرار می شه و هیچ وقت هم اصل قضیه فراموش نمی شه!
نقل قول:
از نوشته هات پیداست که ترس از جذب شدن شوهرت به خانواده همسرت وتأثیرپذیری اون از خانواده اش رو داری درسته؟ اگر رابطه همسرت با خانوادش خوب بشه خوشحال میشی یا نگران؟
آره درسته. من رفتارهای کلی خانوادشو نمی پسندم. خودش هم همینو میگه. حتی قبل از ازدواج هم می گفت هیچ وقت اونا الگوش نیستند. اما خب به هر حال روش تاثیر دارن.
مثلا تو جریان عروسی ما اونا نشون دادن که از خانواده من دلخورن، و مسائلی رو مطرح کردن که برای شوهرم با 1000 دلیل، ثابت کردم بعضی از اون مسائل واقعیت نداشته و کسی قصد بی احترامی به اونا رو نداشته! اما هنوز اونا این مسائل رو تکرار می کنن، و بعد از 2 سال کوتاه نمی آن و چیزای جدید مطرح می کنن. هر وقت که چیز جدیدی مطرح می کنن شوهرم روی من برآشفته می شه! و از من دفاعیه می خواد. این مساله برای من آزار دهنده است. من شکایتی از اینکه اونا مسائلی رو مطرح می کنن دیگه ندارم (پذیرفتم اخلاقشون رو)ولی از شوهرم انتظار دارم که دیگه کش نده.از طرفی حرفای خواهراش در مورد مادرم، ذهنیت شوهرم رو در مورد مادر من منفی کرده! اما در کل دلم می خواد رابطه بین ما و خانواده اش به صورت درست شکل بگیره. ولی در درستی اینکار شک دارم! نمی دونم به رابطه ما آسیب می زنه یا نه
نقل قول:
بیشتر دوست دارم از شخصیت خودت واز ترسهای خودت بنویسی.
من آدمی ام که احترام به بزرگترا برام خیلی مهمه. کلا خانواده برام خیلی مهمه.
می ترسم بزرگترها رو از دست بدیم و قهر باشیم. اونوقت اثرش روی زندگیم جبران نمی شه.
از این می ترسم که بعد از چند سال ببینم منزوی هستم با هیچکی ارتباط ندارم! به خانواده ام وابسته نیستم. تقریبا از 18 سالگی مستقل بودم. حتی تنهایی مسافرت خارج از کشور هم داشتم.
در صورت قطع ارتباط با خانواده ها و عادی شدن قهر، از این می ترسم که در آینده فرزندان ما هم همین رویه رو با ما در پیش بگیرن. نمی تونم تصور کنم بچه هایی رو بزرگ کنم که به هر دلیل همسرانشون اونا رو از هم جدا کنن.
از این که بچه هام مثل پدرشون عیب جو بشن وحشت دارم.
اینا واقعا ترسای من هستند که تا این ترسا برطرف نشه دوست ندارم بچه داشته باشم.
اوایل ذهنیت خانواده همسرم در مورد من برام خیلی مهم بود الان دیگه نیست. اونا منو اونجور که هستم نمی بینن، فک می کنن تو خونه دست به سیاه و سفید نمی زنم. غذا درست نمی کنم. مذهبی نیستم، تحت امر مادرم هستم و کلا پسرشون تحت امر منه!:163:
واقعا احتیاج به کمک دارم و نمی دونم با خانواده شوهرم چه کار کنم. این مسایل ذهن منو اشغال کردن و نمی تونم راحت به درسم برسم و به اهدافم فک کنم
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
سلام نازنین جان
من نگرانی ها وترسهای تو رو درک می کنم وخوشحالم که مشکل جدی با همسرت نداری. اینکه همسرت هم مشکلاتی دارد حرفی نیست ولی خودش باید بخواهد که تغییرکند اگر تو بخوای با نگرانیها وکنترل کردنهایت اونو تغییربدی غیرممکنه حتی اگر مدتی طبق خواسته تو عمل کنه چون خواسته خودش وبا رضایت قلبی خودش نبوده و فقط برای راضی بودن تو بوده بعد از مدتی دوباره مثل قبل تکرار می کنه.
پس بهتره روی ترسهای خودت کارکنی. برای شروع کتاب "رهایی ازترس" نوشته "دکترهووارد لایب گلد" ترجمه "مهدی قراچه داغی" رو توصیه می کنم.
نقل قول:
واقعا احتیاج به کمک دارم و نمی دونم با خانواده شوهرم چه کار کنم. این مسایل ذهن منو اشغال کردن و نمی تونم راحت به درسم برسم و به اهدافم فک کنم
ما انسانها معمولا معامله گریم . منتظر هستیم تا منافع و نتایج کارامون بهمون برگرده . اگه محبتی می کنیم و اگه رفتار خوبی داریم منتظریم که اونا هم جبران کنن و همین رفتارا رو با ما داشته باشن . شرط و شروط میذاریم همیشه . توقع و انتظار داریم که عشق و محبت ما رو تلافی کنن .
اما باید اینو در نظر داشته باشیم که همه نمیتونن مثل ما باشن . همه نمیتونن پاسخ مناسب رفتار ما رو به ما بدن و توقعات ما رو برآورده کنن . همه نمیتونن اونجوری که ما لازم میدونیم دینشون رو ادا کنن .
ما آدما معمولا رفتارمون رو با بقیه بر اساس بازخوردی که از اونا می گیریم تنظیم می کنیم . اگه به ما پاسخی که انتظارش رو داریم داده نشه ما هم رفتارمون رو عوض می کنیم .قضاوت و برداشت ما اینه که مردم قدرنشناسن.اگه اونا رو تحویل بگیری خودخواهانه رفتار می کنن و می خوان از ما سوء استفاده کنن و از رفتار خوب ما برای پر کردن خودخواهیشون استفاده کنن و همه اش به فکر منافع خودشون هستن . ما انسانها رو سیاه می بینیم . این جور قضاوت کردن مانع از عمل کردن مطابق باورهای درست میشه و غلطه . نمیذاره ما مثبت باشیم و مثبت عمل کنیم . باعث ایجاد ترس و نگرانی تو ما میشه . آزادی عمل و رهایی رو از ما میگیره .
ما خوشبینانه برخورد می کنیم و اگه جایی هم با برخورد بد دیگرون مواجه شدیم اینو میدونیم که همه نمیتونن و این توانایی رو ندارن که مطابق ارزشهای ما رفتار کنن . ممکنه دیگرون رفتارهای ما جزء ارزشهای زندگیشون نباشه و پاسخ معادل به ما ندن . این تفاوتها رو ما باید بپذیرم.
اینجا دو تا مسئله وجود داره . اولیش بر می گرده به قضاوت ما .
ما یه بدبینی ذاتی نسبت به انسانهای دیگه داریم . اگه جایی ما رو تحویل نگرفتن و اون احترام و رفتاری رو که توقع داریم بهمون نذاشتن فوری قضاوت می کنیم که ما براشون مهم و با ارزش نیستیم . میگیم دستمون بشکنه که بهشون محبت کردیم . دیدی اونا قدر ما رو ندونستن، دیدی اونا ما رو بی ارزش فرض کردن،دیدی اونا ما رو دوست نداشتن ؟
این قضاوتهای منفی حال ما رو خراب می کنه و احساسمون به هم میریزه و از کارمون پشیمون میشم،در حالیکه واقعا اینجوری نیست . ما وقتی رفتارمون انسانی و درسته همه ما رو قلبا دوست دارن حتی اگر مثل خانواده همسرت درظاهر نشون ندن.
اگر یه خورده خوشبینانه تر نگاه کنیم مسئله حل میشه . ما کار بدی نکرده ایم که دیگرون بخوان از ما بدشون بیاد . اینکه پسرشون شما رو پسندیده وتصمیم گرفته با شما ازدواج کنه با مسئولیت همسرتون انجام شده و حتماً خودش از قبل به عواقب تصمیمش آشنا بوده پس شما نگرانی بایت اینکه مادرشوهرتون شما رو نپسندیده و این موضوع درآینده مشکل ساز بشه نداشته باشین و دراین مورد کاملاً به انتخاب همسرتون احترام گذاشته وضمن لایق دونستن خودتون نسبت به آینده خوشبین باشین.
خانواده همسرت رو با ارزشهایی که درحال حاضر به اونا معتقدهستند وبراساس اون عمل می کنن بپذیر. درک کردن دیگرون و توجه کردن به نیازاشون چیزایی نیست که بخواد باعث بشه دیگرون قدر ما رو ندونن . این بیماری ذهن ماست که با قضاوت منفی و پیش داوری ما رو به شک و تردید می اندازه .
مسئله دوم برمیگرده به همین مسئله . ما رفتارمون رو مطابق با ارزشهای معنوی ومتعالی انجام میدیم و اینجور نیست که بخوایم رفتارامون رو با عکس العملی که از دیگرون میبینیم عوض کنیم یا تنظیم کنیم . ما کاری رو که شایسته سلامت عقله و صداقت ایجاب می کنه انجام میدیم . عشق ما و محبت ما بی قید و شرطه و ما کارامون رو به خاطر این انجام نمیدیم که دیگرون جبران کنن . ما توقعی از دیگرون نداریم . ما به نفع خودمون میبینیم که رفتار سالمی داشته باشیم . منافع ما حکم میکنه که رفتار انسانی داشته باشیم.
حالا دیگرون هر رفتاری میخوان داشته باشن دخلی به ماجرا نداره . اونا ممکنه مسیرشون چیز دیگه ای باشه و دنبال چیز دیگه ای باشن . ما چیز دیگه ای رو داریم دنبال می کنیم . رفتار دیگرون باعث نمیشه که ما خودمونو سرزنش کنیم و یا احساس پشیمانی کنیم .
ما باید به راه و مسیری که داریم میریم ایمان و اعتماد داشته باشیم و به کاری که می کنیم مطمئن باشیم تا روی دیگران هم تأثیرمثبت بذاره.
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
متاسفانه ترسم بی خود نبود!
همسرم حاضر نیست واسه تعطیلات عید با هم بریم دیدن خانواده من(تو شهرستان).
می گه اگه می خوای تنها برو!
گفتگو در این باره دیگه باهاش فایده نداره.
دارم افسرده می شم!
RE: پیامدهای قهر همسرم از خانواده اش
سلام نازنين جان
خيلي نگران اين مسأله نباش، به مرور درست ميشه.
شوهر من به من گفته بود كه بايد با خانوادهات قطع رابطه كني. فقط حق داري خودت بري و انها حق ندارند بيان.
از غصه داشتم دق ميكردم.
اما چند روز پيش كل خانوادهام از مادر، برادر، خواهرهام همگي سرزده اومدن خونمون. خدا را شكر رفتاري نكرد كه من شرمنده و خجالت بكشم.
يه مقدار سرد برخورد كرد ولي تهديداتي را هم كه گفته بود عملي نكرد.
حالا تا عيد هم هنوز يك ماه مونده. تا اون موقع روش كار كن ولي نامحسوس، يه جوري توي كار انجام شده قرارش بده. البته تصادفي جلوه كنه بهتره
مثلاً
بابات يا برادرت اگه ميشه بهش زنگ بزنه و يه جوري و براي يه كاري به شهرستان بكشوندش،
يا با شيرين زبوني و سياست خودش يواش يواش ترغيبش كن.
روي اينها كار كن اگه جواب داد كه چه بهتر
اما اگه جواب نداد
خيلي ناراحت نشو و خودت را توي اين مسأله حساس نشون نده. آروم و ريلكس برخورد كن.
محبت و تأئيد از طرف خانوادهات مهمترين انگيزه و كشش براي رفتن شوهرت پيش اونها خواهد بود.