شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
سلام دوستان .اگه یادتون باشه گفتم که بعد از یه دعوای حسابی که به علت دخالتهای مادر شوهرم پیش اومده بود شوهرم با توصیه مادرش به خونشون رفت و تا دو هفته هیچ سراغی از من و بچه اش نگرفت.از اونجاییکه می دونستم فعلا نمی خوام از شوهرم جدا شم نخواستم شوهرم بیشتر از این همه چیزو خراب کنه و به خاطر پسرم به شوهرم زنگ زدم و گفتم که برگرده و البته ایشون هم با گذاشتن شرطو شروط بالاخره برگشتند(دوره زمونه عوض شده ) من هم چون دو هفته حسابی زجر کش شده بودم سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم و هیچ بر خوردی به وجود نیارم ..و اما مشکل من....شبی که دعوا شد من از روی عصبانیت به مادر شوهرم زنگ زدم و گفتم تکلیف منو روشن کنه (خانم دنبال زن برای پسرشون می گشتند )مادر شوهرم هم نامردی نکرد هر چی از دهنش در اومد به من گفت .شوهرم هم از این طرف با صدای بلند به من ناسزا می گفت که چرا زنگ زدی مزاحم مادرم شدی .و آقا حتی برای اینکه مردونگیشو ثابت کنه منو کتک هم زد این در حالی بود که مادر شوهرم پشت گوشی بود و فهمید که دارم کتک هم می خورم و دایم می گفت که حقته ..حتی وقتی پدر شوهرم بعد از چند دقیقه زنگ زد تا بپرسه چه خبره شوهرم انگار که داره نقش یه سوپرمنو در دفاع از پدر و مادرش بازی می کنه هر چی حرف رکیک بود در مورد من به پدرش گفت که اره این زن لا.... فلانه .......من دیگه اینو نمی خوام .و پدر دانشمندشون هم گفت خودتو ناراحت نکن زود بیا اینجا...اینا فقط برای این بود که من چرا به مادرشون زنگ زدم و گفتم تکلیف منو روشن کنید ...............
نمی دونم می فهمید چه حالی دارم ......منی که همیشه در مقابل بدی اونا لبخند زده بودم .همه جا باعث شده بودم که اونا سری بالا داشته باشند منی که همیشه تمام سعیمو برای زندگیم کرده بودم تا همه کمبود های مالی رو جبران کنم ...حالا با این طرز فجیع به قول معروف ضایع شدم ........از اون روز به گفته خود شوهرم مادرش خیلی حق به جانب به پسرش گفته دیدی همه حرفام درست بود من که گفته بودم اگه من برات زن پیدا می کردم اینطور نمیشد .این زن آدم نیست .زده به سرش زنگ زده خونه من .اعصاب نداره......و هزار حرف دیگه که نمیدونم از کدومش بگم براتون ..دلم خونه از این اتفاق ..خانواده شوهرم کلی از این اتفاق خوشحالند .خواهر شوهرام تقریبا هم سن من هستند ولی هنوز مجردند حالا تازه دارن برای داداششون عزیزی می کنند .حالا من موندم و یه عمر زندگی و این احساس تلخ خراب شدن و اصرار شوهرم که حتما باید عید خونه مادرم بیایی وگرنه منم خونه مادرت نمیام.
دارم تصور می کنم چطور نیشخند میزنند وقتی که هیچی نشده بود کارشون فقط تحقیر من بود حالا که اینطوری شده می خوان با من چه کار کنند .به نظرتون باید چیکار کنم .در ضمن احساس میکنم دیگه شوهرم رو دوست ندارم چون واقعا به من ظلم کرد و منو خورد کرد تنها دلیل موندنم تو این زندگی فعلا فقط پسرمه.........کمکم کنید...........
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
سلام یاسی جونم امیدوارم خودت و پسرت خوب باشید. من درکت میکنم. منم تقریبا مشکلی شبیه شما دارم. ولی شما باید بیشتر صبوری کنی بخاطر بچه ، طفلی چه گناهی کرده؟ راستش من خودم سراسر مشکلم و نمی تونم کمکی بهت بکنم فقط اومدم بگم که منم همدردتم . ولی اگه بتونی زندگیتو انشااله حفظ کنی و شوهرتو به خودت نزدیک کنی یه تو دهنی واسه خانواده شوهرته (هیچی بهتر از این نیست) .به خدا توکل کن انشااله مشاورین عزیز کمکت میکنن.
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
من تاپیک قبلیت رو نخوندم اما از اتفاقی که برات افتاده واقعا متاسفم.
اما باید مشکل زندگیت رو اساسی حل کنی.شتر سواری دولا دولا نمیشه.
فکر خونواده شوهرت رو کنار بذار و الان تمرکزت رو بذار رو ی رابطه خودت و شوهرت.تا رابطت با شوهرت درست نشه.رابطت با خونوادش هم درست نمیشه.
فعلا حس تحقیر شدن رو بذار کنار و اگه گفت عید بریم خونشون فقط بگو باشه...همین.
ازرابطت با شوهرت بگو..ریشه اختلافاتتون چیه؟
میتونی از یه مشاور هم کمک بگیری.
مطمئنا اگه بتونی رابطت رو با شوهرت خوب کنی احساس منفیت به خونوادش هم ازبین میره.
این زندگی توئه..با حرفایی مثه مامانش چی گفت؟خواهرش چیکار کرد؟ خرابش نکن.
و اینم بدون هر مشکلی یه راه حلی داره بهتره بجای اینکه به خونواده شوهرت از مشکلاتتون خبر بدی با کمک یه متخصص(مشاور) حلشون کنی.
اصلا هم حس ضایع شدن نداشته باش.حتی حتی اگه اونا بخوان تو رو ضایع کنن (که من بعید میدونم) وقتی تو رابطت با شوهرت خوب باشه حساب کار دستشون میاد و از زندگیتون خودشونو میکشن کنار.
ضمنا سعی کن به جای درخواست مستقیم ازشوهرت به ادامه زندگی، جذابیت خودت و زندگیتون رو بالا ببری تا خودش مشتاق به ادامه زندگی باهات بشه.
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
[align=justify]سلام یاسی خانوم
امیدوارم خدا در ازای تلاشی که برای حفظ زندگیتون میکنید بهترین راهکارو جلوی پاتون بزاره تا آرامش به زندگی برگرده
من فکرمیکنم شما دو جا به ضرر خودتون رفتار کردید!
نقل قول:
شبی که دعوا شد من از روی عصبانیت به مادر شوهرم زنگ زدم و گفتم تکلیف منو روشن کنه (خانم دنبال زن برای پسرشون می گشتند )مادر شوهرم هم نامردی نکرد هر چی از دهنش در اومد به من گفت
اولاً توی عصبانیت تصمیم گرفتی و بهش عمل کردی!
ثانیا سکان زندگیتو دو دستی تقدیم ایشون کردی!
اینجوری دقیقا به خانواده همسرت گفتی که اونها مختارن برای زندگی تو تصمیم بگیرن و حق هرگونه دخل و تصرفی و تصمیم گیری برای زندگی شمارو دارن! با اینکار دقیقا همون پیامیو به شوهرت و خانواده ایشون دادی که برخلاف میل باطنیت بوده! یعنی سلب اختیار تصمیم گیری برای زندگی شخصیتون از شوهرت و خودت.
با تعریفاتی که کردین مادر شوهر شما انسان نا آرومی بنظر میاد. فکر میکنم بهترین عکس العملی که میتونید درمقابل ایشون داشته باشید که هم حرمت خودتون و زندگیتون حفظ بشه و هم حرمت ایشونو نگه دارید اینه که با متانت باهاشون برخورد کنید و خودتونو درگیر حرفها و رفتارهاشون نکنید. البته شاید کمی سخت باشه اما مسلما این متانت و صبوری شما، باعث میشه هم شخصیت خودتون پیش همسرتون حفظ بشه و هم زندگیتون از تنشها دور نگه میدارید.
انسانیکه خرد رو توی تصمیمات و رفتارش بکار بگیره پادشاهی میکنه، شما صلاحیت اینو دارید که سکان زندگیتونو خودتون بدست بگیرید. شما میتونید برای همسرتون سمبل عشق و امید باشید بدون اینکه در مقابل رفتار و گفتار دیگران شکننده باشید میتونید به ایشونم درس زندگی بدین.
به هیچ وجه این فکر نکنید که این نرمی به معنی کوتاه اومدن یا کوچیک شدن شماست!
توانایی و قدرت یه زن توی نرمی و مهر اون خلاصه شده. مثه یه چشمه زیبا که راه خودشو از دل سنگ خارا باز میکنه!
بی ادبی و نا آگاهی بعضی از آدمها ناشی از کمی های وجودیشونه و این به معنی کمی یا حقارت شما نیست!!
عقل نظری ما قضاوت میکنه و معمولا جملات خبری به ما میده اما عقل عملیمون بایدها و نبایدهای رفتاری مارو تعیین میکنه و میگه چکار بکن و چکار نکن.
انسانیکه درست قضاوت نمیکنه و درست رفتار نمیکنه نشون میده از عقلش درست استفاده نمیکنه، ما که نباید تاوانشو بدیم!
نقل قول:
اصرار شوهرم که حتما باید عید خونه مادرم بیایی وگرنه منم خونه مادرت نمیام.
دارم تصور می کنم چطور نیشخند میزنند وقتی که هیچی نشده بود کارشون فقط تحقیر من بود حالا که اینطوری شده می خوان با من چه کار کنند .به نظرتون باید چیکار کنم .
بنظر من حتما برید و خیلی هم خوشحال باشید و به خودتون برسید، حتی میتونید به همسرتون بگید به احترام ایشون میخواهید اینکارو بکنید.
میترسید خانواده ایشون فکر کنن ........... ؟ خب فکرکنن! هرفکری که دیگران میکنن لزوما مهم یا درست نیست!
مهم حضور شما در کنار همسرتونه که این رساترین صدای خوشبختی شماست.
سعی کنید حتما برید و به هیچ رفتار و حرفی هم که آزارتون داد بازخورد منفی ندین و توجه نکنید!
کاملا به خودتون برسید، مثلا از شوهرتون برای درست کردن موهاتون کمک بگیرید، و به ایشونم توی پوشیدن کت و شلوار و آماده شدن کمک کنید و کاملا سرحال و خوشحال باشید. :72:[/align]
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
سلام یاسی جان
عجب !! چقدر مشکلاتت شبیه منه !!!
منم شوهرم رفت.بعدشم که برگشت کلی شرط و شروط برام گذاشت.درسم..کارم....خانوادم... .
متاسفانه بعضی از مردا زیادی از مردونگیشون استفاده میکنن.که فقط باید سپرد به خدا.
مادر شوهرا هم که دیگه...چی بگه آدم.از کجا بگه ....آخه آدم انقدر خدا نشناس؟
میدونی یاسی جان مشخصه خانواده همسرت مثل خانواده شوهر من شدیدا بی فرهنگن.از این آدما انتظار نداشته باش.
تو عصبانیت کاری نکن(میدونم سخته ولی بدترین کارها رو آدم تو اون لحظه میکنه)
صلا هم ضایع نشدی.
یکمی پر رو باش.برو خونه شون و سرت رو هم بگیر بالا.محکم و قوی.هر چی بوده بین تو و شوهرت بوده.حالا هم تموم شده.زندگی خصوصی شما بوده.
نترس.خیلی حق به جانب باش.
به خاطر پسرت هم باید زندگیت رو حفظ کنی.
بعد از مدتی هم انشاالله مشکلات حل میشه.متمرکز خودت و شوهرت باش.خانوادش رو کاملا بذار کنار.
خونه رو آروم نگه دار.شما به آرامش نیاز دارین.حالا کو تا عید !!!
از فردا خبر نداریم ما.شاید فردا یه زلزله اومد همه مردیم.از الان برای اون موقع جنگ نکن.
فعلا بگو باشه تا قضیه تموم شه.توکلت هم به خدا باشه تا زندگیت بهتر بشه
سوره مزمل رو فراموش نکن
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
سلام به همه دوستان عزیزو دلسوزم.ممنونم از راهنماییها و دلگرمی هاتون.
راستش ریشه همه اختلافات بین من و شوهرم همین مادر شوهرم بود .باورتون نمیشه که وقتی رفتار محبت آمیز شوهرم رو نسبت به من میدید چه حالی میشد و از هیچ کاری دریغ نمی کرد که اون لحظه رو خراب کنه .مادرشوهرم وقتی که حمله حسادت بهش دست بده حاضر طرف مقابلش از بین ببره تا حالش خوب بشه. اینو من نمی گم فامیل های خودش میگن .حرف تندو زخم زبون که همیشه ورد زبونش و هر جا که چیزی به مذاقش خوش نیاد اونوقت رفتارش دیدنیه.با اینهمه خودش وبچه هاشو بهترین و با کلاس ترین ادمای روی زمین می دونه .فامیلاش چون اینطوریه باهاش ارتباطی ندارند ولی من بیچاره........باید بسوزم و بسازم.شوهرم اوایل قبول داشت که رفتار مادرش بده ولی هر چه سنش بالاتر رفت جذب رفتار مادرش شد و حالا اونم میگه ما خیلی با کلاسیم .در صورتیکه همه از رفتارشون ناراضی هستندو سعی می کنند زیاد دم پر این خانواده نباشند. حالا فرض کنید هرچه من امتیازاتم و موفقیتم بالاتر میره نتیجه بر عکس و دشمنی ها بیشتر میشه .هر چی میخوام کمتر باهاشون ارتباط داشته باشم نمیشه.مادرش هر چند وقت یکبار به شوهرم بی محلی میکنه و شوهرم که اصلا تحمل نداره بعد از اینکه همه چیزو تقصیر من میندازه خونه مادرش میره و برای راضی نگهداشتن اون هر باجی که فکر کنید میده .این اتفاقات خیلی در لفافه انجام میشه طوری که به ظاهر نمی بینی و هر چند وقت یکبار بنا به مقتضیات مادر شوهرم تکرار میشه.مادر شوهرم اهل گردش های خاص خودشه و با مسافرت میونه خوبی نداره با اینحال اگه خبر دار بشه که ممکنه ما 6 ماه بعد مثلا بریم شمال عین این 6 ماه رو به ما زهر میکنه حالا فکر کنید اون مسافرت 3روزه چقدر به ما خوش می گذره ...شوهرم عادت داره مادرش رو از همه چی باخبر کنه فکر میکنه اگه نگه خیانت کرده.
وقتی میبینم این آدم زندگی منو زیرو رو کرده و تازه ادعای ادب و کلاس و ..........داره
و کارش فقط تحقیر منه ودایم پسرش رو علیه من (البته نه مستقیم)تحریک می کنه و خودش با خیال راحت به زندگیش ادامه میده حالم خیلی بد میشه .این در حالیکه اگر اعتراضی هم بکنم خودم محکوم میشم..
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
رفیق من ، سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیچکی نمی فهمه چه حالی دارم ، چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دل زده از لیلی ها ، خیلی دلم گرفته از خیلی ها
نمونده از جوونی هام نشونی
پیر شدم ، پیر تو ای جوونی
تنهای بی یه سنگ صبور ، خونه ی سردو سوت و کور ، توی شبات ستاره نیست ، موندی و راه چاره نیست... اما خودم پر شدم از گلایه ، هیچی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ای که خالی ی از عشق و امید
همیشه محتاج به نور خورشید
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
یاسی عزیزم سلام
ناراحتی و نگرانیت را کاملا درک میکنم عزیزم
اول که به نظر من در بدترین شرایط هم که بودی به مادر شوهر تماس نگیر به هر حال ایشون خارج گود هستن
میدونی اگه بدترین اتفاقات بین زن و شوهر بیفته شاید بعد مدتی همدیگه ببخشن اما اگه پای نفر سوم بیاد وسط دامنه تنش افزایش پیدا میکنه
الان بهت پیشنهاد میکنم به خودت مسلط باشی و حسابی خودت اروم کنی بعد با مدیریت شروع به حل مشکلات کنی
اگه استانه تحملت را بالا ببری راحتر از پس مشکلات بر میای
سعی کن همسرت رو بابت همه بدیاش یا رفتار نادرستش ببخشی تا بتونی شروع به ترمیم زندگیت کنی
عزیز دلم به حرفایی که در دعوا پیش میاد فکر نکن تا روحیت خراب نشه
دوست دارم زودتر شروع به حل تنش ها کنی
موفق باشی دوست عزیزم:46:
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
[align=justify]یاسی عزیزم
بنظرت ایرادی داره اگه یکم بقول خانوم آنی سر دوربینو برگردونیمو فکر کنیم ریشه اصلی این مسائل ممکنه جای دیگه باشه؟
فکر نمیکنی شما و همسرت احتیاج به مهارت هایی درباره نحوه ی رویارویی با مسائل زندگیتون دارید؟
حتی اگه دیگران هزاران سنگ هم در زندگی شما بندازن، این شما هستین که انتخاب میکنید با نحوه برخورد مناسب و زمان سنجی بدنبال حل مسائل برید یا فقط و فقط بدنبال مقصر باشید!
شمائید که انتخاب میکنید با سنگی که جلوی پاتون افتاده چطور رفتار کنید!
پاتونو محکم بهش بکوبید و به قیمت پرتاب کردنش دردی هم متحمل بشید یا بی اعتنا از کنارش رد بشید!
شاید نشه بعضی از آدما رو دوست داشت، اما حداقل میشه ازشون متنفر نبود و یا حسی نسبت بهشون نداشت!
از همدردی یاد گرفتم مهم نیست استارت دعوا رو کی میزنه، مهم اینه کی کنترلش میکنه و سعی میکنه با رفتار درست این آتیش رو داغتر نکنه و ترجیحا آبی روی آتیش باشه... :72:[/align]
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
یاسی عزیز
همه یه جورایی با این خانواده شوهر درگیریم. این یه مشکل فرهنگی بزرگ تو خانواده های ایرانیه! خیلی ها از بچه گی پسر رو می زارن روسرشون بعد که بزرگ شد انتظار دارن پسر همون کار و براشون بکنه. و زندگی خودشو وقف اونا کنه.
پسرها هم یاد نمی گیرن چه جوری هم احترام خانواده خودشون رو نگه دارن و هم انتظارات دختری رو که با هزار تا آرزو اومده باهاشون زیر یک سقف.
کاشکی به پسرها تو دانشگاه مهارتهایی در مورد اینکه چه طور باید این تعادل رو برقرار کنن یاد می دادن تا ما اینقدر بعد از ازدواج وقت و انرژی و جوونیمون سر این قضایا به هدر نره!
منم یه جورایی مشکل شما رو دارم، با این تفاوت که مادر همسرم از اولش با ما قهر کرد و پسرش رو طرد کرد. یه جورایی به خاطر همون حسادته! خوشحال می شم نظرتو در مورد مشکل خودم بدونم.