مشکل خانواده من با تالار همدردی
به نام خدا
سلام به همه دوستان گل تالار
شاید عنوان مناسبی انتخاب نکرده باشم ضمن عذر خواهی از آقا حامد (که بسشتر اوقات اینکارو میکنن) ممنون میشم عنوان را تغییر دهند.
مشکل من :از وقتی وارد تالار شدم با اینکه خیلی نمیگذره خانواده ام میگن تو تغییر کردی خیلی حساس تر نسبت به قبل شدی و از اون جا که من توی یه تالار دیگه مرتبط با رشته ام هست که حسابداریه عضو هستم ساعات زیادی رو در اینترنت به سر میبرم و چون امتحانات هم نزدیک(یکی اش همین فردا است و ولی امدم تو تالار) و به این مسله کمک کرده . مشکل خانواده من بیشر حساسیت منه و امدن بیش از حد من به اینترنت هم بهش کمک کرده حتی یه بار وایمکسو از اتاقم برداشتن گفتن درستو بخون البته درسم ام خوبه ها و به من اعتماد هم دارن به هرحال میدونم باید کوتاه بنویسم ولی به سوالات احتمالیتان پاسخ میدم .
منظو از حساسیت چیست ؟هی با خانواده میگم من خیلی احساسی ام ؟من دوگانگی شخصیتی دارم؟یعنی من قرار با چه شخصی ازدواج کنم ؟ایا منو اذیت میکنه؟ایا من مرثیه سرایی احساسی دارم ؟من تعارض شخصیتی دارم ؟کودک درون من چه شکلی ؟(مسخره است نه)
خوب برا امدن یه تایمی مشخص کن.مشخص کردم نشد شب تا صبح درباره مشکلات بچه های تالار و ......فکر میکنم نمیتونم هر وقت میاد تو ذهنم میام تو تالار
خوب خانواده ات رو با تالار اشنا کن .کردم ولی یه تایپیک رو بد شانسیم باز کردم که اونا مطمئن تر شدن که من نیام
از نظر خودم اعتدال و حفظ نکردهام و دچار وسواس فکری شدم باید خانواده حساس شن حق میدم بهشون ولی من دوست دارم همچنان تو تالار باشم چی کار کنم؟ الان حتما میگید تو استقلال نداری و خیلی لوسی حق میدم بهتون:302:
پشا پیش از نظراتتون و پاسخ هایتان متشکرم:72::72::72:
RE: مشکل خانواده من با تالار همدردی
مریم و بابا لنگ دراز
چه اسم جالبی داری واقعا
در مورد قسمت اول مشکلت یعنی زمان زیادی تو تالار می گذرونی....
مریم جان این مشکلی که عنوان کردی خیلی ها در گیرش هستن ،منظورم نشستن خیلی زیاد پای لب تاپ و سیستم .
پدر منم خیلی وقت ها سر این موضوع به من گیر می ده و حتی عصبانی هم شده !
اولا خوب راست می گن واقعا
مثلا ما اینجا می ایم که موفق تر شیم ،ارزش های اخلاقی مون رو ارتقا بدیم
مهارت های زندگی کسب کنیم ولی ....
نه دیگه طوریکه وقتی برای پدرومادرمون نزاریم و از صبح تا شب تو سایت باشیم
اگر ساعات زیادی از روز رو به این صورت بگذرونیم هم از لحاظ جسمی آسیب می بینیم و هم روحی و هم اطرافیانمون رو می رنجونیم
من که خوابشم می بینم باورت میشه:311:
خودت جواب خودت رو دادی باید ساعت بزاری برای تو تالار بودنت
من خودمم خیلی وضعیت وخیمی دارم !و این وضعیت داره نگرانم می کنه چون پایان نامه هم دارم این ترم :(
البته ولی خوب از فردا انشال.... شنبه هست بیا باهم تصمیم بگیریم طبق ساعات خاصی وارد سایت شیم و اگر یکی زد زیرش آبروش بره :)
خوبه به نظرت ؟
من برای خودم ساعاتی رو منطقی تعیین می کنم شما هم همین طور
مثلا نمی گم روزی یک ساعت که می دونیم نمی تونیم!
بگم روزی 3 بار
10 تا 11صبح
1تا 2ظهر
و 10 تا 12 شب
تا حساسیت خانوادت هم کم شه (البته من صبح تا 4 رو سرکارهستم)
شما هم ساعاتت رو مشخص کن و بنویس و طبق اون وارد شو
و مثلا اگر یه روز 10 تا 12 کار پیش اومد و نتونستم بیام اشکال نداره اون ساعت را جابه جا می کنم مثلا به جاش 2 تا 3 میام
روزهای تعطیل هم با برنامه ریزی همراه باشه خوبه.
RE: مشکل خانواده من با تالار همدردی
سلام مريم گلم باحرفهاي نازنين جون موافقم!
دقيقا منم مشكل تورو دارم ولي بهت توصيه مي كنم ضمن اينكه زمان تعيين مي كني براي اومدن به تالار يا كلا اينترنت با توجه به حساسيت خانوادت به اين موضوع ،سعي كن ساعتهايي كه برات مرده است رو برا اينكار بذاري مي دوني چي ميگم؟
مثلا من موقع هايي كه امتحان داشتم مي دونستم كه بعد از ظهرا بعد نهار ناخوداگاه چرت مي زنم پس تو زمان بندي بعدازظهرا يكي دو ساعت رو مي ذاشتم واسه گشت تو اينترنت نه صبح زود كه خيلي سرزنده و آماده ام واسه درس خوندن.:303:
اون موقع وقتي خانوادم ميگفتن چرا درس نمي خوني مي گفتم بجاي چرت زدن اومدم وب گردي:311:
شباهم خوبه بياي بشرطي كه اهل منزل خواب باشن و گير ندن:316:
RE: مشکل خانواده من با تالار همدردی
از نازنین و فرناز گل ممنون .بی نهایت سپاسگذارم :43:
در مورد تایم امدنم به تالار باید بگم که با برنامه ریزی که نازنین دوست داشتنی گفت تا حدودی حل شد ( انگار یکی مثل نازنینو میخواستم که بهم تلنگور بزنه)
و درمورد حساسیت اینکه زیادی به اینده فکر میکنم که قرار چه بلاهایی به سرم بیاد امروز با خودم گفتم بابا مریم تو 21 سالته و خیلی اتفاقای بدی میتونسته برات بیفته که خدارو شکر نیفتاده با وجود اینکه موقعیتشم داشتی پس تو دارای یه شخصیت نمیگم خوب ولی عادی هستی و با خوندن مطالب این تالار به جای ترس باید عبرت و تجربه کسب کنی زیادی خودمو تحویل گرفتم نه!:43:
بازم ممنون:46:
RE: مشکل خانواده من با تالار همدردی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مریم و بابا لنگ دراز
از نازنین و فرناز گل ممنون .بی نهایت سپاسگذارم :43:
در مورد تایم امدنم به تالار باید بگم که با برنامه ریزی که نازنین دوست داشتنی گفت تا حدودی حل شد ( انگار یکی مثل نازنینو میخواستم که بهم تلنگور بزنه)
و درمورد حساسیت اینکه زیادی به اینده فکر میکنم که قرار چه بلاهایی به سرم بیاد امروز با خودم گفتم بابا مریم تو 21 سالته و خیلی اتفاقای بدی میتونسته برات بیفته که خدارو شکر نیفتاده با وجود اینکه موقعیتشم داشتی پس تو دارای یه شخصیت نمیگم خوب ولی عادی هستی و با خوندن مطالب این تالار به جای ترس باید عبرت و تجربه کسب کنی زیادی خودمو تحویل گرفتم نه!:43:
بازم ممنون:46:
خيلي خوشحال شدم مريم جون از خوندن پستت
بازم تلنگري چيزي خواستي بگو در خدمتيم :311:
متوجه شدم حضورت كمتر شده ،آفرين دختر خوب
راستش تاپيك تو رو منم اثر مثبت داشت و خيلي متعادل تر شده ساعاتي كه تو تالار هستم
منم از تو ممنونم :46: