شماجای من بودید چیکار میکردید؟
سلام دوستان.من مشکل خاصی ندارم فقط بین دو راهی گیر کردم من همسرم دانشجوهستیم وضعیت مالی خوبی نداریم درحد بخور نمیر شغل همسرم دائمی نیست ماهی300.خونه نداریم ماشین نداریم هیچ پس اندازی نداریم بیشتروقتا کم میاریم خانواده ها کمک میکنن .حالا واسه عمره دانشجوی قبول شدیم چون دوست داشتیم بریم وام گرفتیم وخانوادهها کمک کردن بالاخره پول سفر جور شد.حالا عمره میگه هزینه ها رفته بالای 1میلیون باید دوباره پول بدیم بازم باید از خانواده ها قرض بگیریم ندونستن اینکه چیکار باید بکنی سخته تو این شرایط اگه شما بودید چیکار میکردید
RE: شماجای من بودید چیکار میکردید؟
اگر من بودم حتما ميرفتم ، البته اگه راحت بتونم ازشون قرض كنم و نخوام خودم رو تحقير كنم ، از طرفي هم بتونن زيادتر پاتون صبر كنن ...
اگه رفتي ما رو هم فراموش نكنيد ...
RE: شماجای من بودید چیکار میکردید؟
من اگه بودم هيچ وقت وقتي خونه و ماشين و پس انداز نداشتم. با پول قرضي مسافرت نمي رفتم.
RE: شماجای من بودید چیکار میکردید؟
بهتره این پول رو ... جایی سرمایه گذاری کنید،بعد که وضع مالیتون
بهتر شد با خیال راحت برید عمره یا هرجا که توانشو داشتید.
RE: شماجای من بودید چیکار میکردید؟
دوست عزیز
خواهر من دوره دانشجویی به عمره رفتند . اون موقع دانشگاه بخشی زیادی از هزینه سفر کسانی که نداشتند رو به صورت وام بدون بهره تقبل میکرد . حتما دراین باره از دانشگاه محل تحصیلتون تحقیق کنید . ان شالله همه موانع سفرتون رفع بشه و به این سفر معنوی بروید.
RE: شماجای من بودید چیکار میکردید؟
akhtar عزیز
به تالار همدردی خوش آمدید
عنوان تاپیک شما گویا نیست ، لطفاً یک عنوان متناسب با مسئله خود را ارسال کنید که جایگزین شود .
پاورقی
=====
قرار بود دوستان عزیز به تاپیکهایی که عنوان نامفهوم دارند پاسخ ندهند .
از همراهی شما و عدم پاسخ گویی تا وقتی مراجع عنوان جدید اعلام کند متشکریم
RE: شماجای من بودید چیکار میکردید؟
سلام. من سحر هستم 27 سالم هست. من 5 سال پیش با کسی که خیلی دوستش داشتم ازدواج کردم. با همسرم در دانشگاه آشنا شدم، همکلاسی بودیم و بعد از 3 سال آشنایی، علارغم اینکه شرایط ایده آل نداشت، اما چون از اخلاقش خوشم اومد باهاش ازدواج کردم. الان هردو دانشجوی دکتری هستیم. ما الان در شرایط نرمال زندگی باهم خیلی خوب و شاد هستیم، اما مشکل اینجاست که روز خواستگاری، خانواده همسرم قول دادند که مارو تا زمانی که درس میخونیم حمایت مالی کنندو همینطور قول دادند که برامون خونه بخرند. اونها قبل و حتی چندین بار بعد از عقد هم، عنوان کردند که زمینی برای همسرم خریدند. این زمین رو حتی پدرشوهرم به من نشون داد. خانواده همسرم وضع مالی خوبی دارند و اصلا به اون زمین نه احتیاجی دارند نه حتی ازش استفاده می کنند، اما با توجه به اینکه ما الان اول راه هستیم، ما به حمایت مالی اونها، حداقل در خرید خونه احتیاج داریم. مشکل اینجاست که اونها دقیقا بلافاصله بعد از ازدواج مارو به حال خودمون رها کردند، و حتی یه بار نپرسیدند چکار میکنید؟ همسرم فقط در مواقعی که نیاز مبرم داره و در تنگنا هست ازشون کمک میگیرهو اونا هم بعد کلی این دست اون دست کردند، کمک می کنند. اما بحث اینجاست که اصلا قضیه خونه و زمین رو به روی خودشون نمیارند. چندوقت پیش با همسرم مطرح کردم که حالا که بعد 5 سال، شهر زندگی آینده ما تعیین شده، زمین رو ازشون بگیر، اول گفت باشه و فکر میکنه که چطوری مطرح کنه. از اونجایی که با پدرش اصلا راحت نیست، حالا بعد از 2 ماه میگه نمیتونم بگم، سخته برام. منم احساس می کنم که اونها همش به من دروغ گفتن و وعده و وعید دادند، و همسرم هم اصلا از من حمایت نمیکنه و باهاشون اونچنان گرم برخورد می کنه که اونها اصلا متوجه نمیشن که کوتاهی کردند. نمی دونم چکار کنم.آیا علارغم تمام قهرها و ناراحتی هایی که این مسئله و اصرار من به همسرم به مطرح کردن موضوع سر حرفم بایستم؟به خاطر این برخورد های همسرم و عدم حمایتش در قبال خانوادش از من، احساس می کنم که دارم نسبت بهش سرد میشم و دارم در انتخابی که کردم دچار تردید میشم. نمی دونم چکار کنم.لطفا نظر بدید.
RE: شماجای من بودید چیکار میکردید؟
کاربر گرامی sahar_rezai
لطفا" جهت رسیدگی به مورد مطرح شده از سوی شما ، اقدام به ایجاد تاپیک(در خصوص مشکل مطرح شده) در انجمن مربوطه نمائید
ارسالهای مثل ارسال فعلی شما در تاپیکهای سایر اعضاء حذف میشود