چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
سلام نمیدونم مطرح کردن این موضوع جزهمدردی دوستان حساب میشه یانه شایدفقط برای درددل باشه
دختری سی ساله هستم که فرزنددوم حساب میشم ازنظرتحصیلی سطح بالایی نیستم اماسوادم توی سطحی بوده که پنج سال ونیمه سرکارم وخداروشکرازنطرمالی خودموتامین میکنم مشکلم ازجایی شروع شدکه خواهربزرگ وخواهرکوچکم درعرض یک سال ازدواج کردن وازاون موقع هرجامیرم فقط یک جمله می شنوم( اخیش چراخواهرکوچیکت ازدواج کرده وتواین سن توهنوزمجردی?) این حرف اونقدرتکرارشده که هرچقدرمیخوام بی خیال بشم نمیشه بعدازازدواج خواهرکوچیکم و نداشتن خواستگارخیلی احساس تنهایی میکنم ازایجادرابطه دوستی باپسراهم بدم میادچون چیزی جزتنهایی نداره امادلم واقعاواسه تنهایی خودم میسوزه
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
سلام مجدد،
عنوان تغییر داده شد.
شما خودتون الآن هدف و شرایط ازدواج رو دارید؟
اگر جواب مثبت است، شاید این مقاله کمکتون کند:
http://hamdardi.com/?part=menu&inc=menu&id=487
موفق باشید.
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
سلام دوست خوبم
هرکسی بخت و اقبالی داره.و مطمئن باش به خاط پاکدامنیت به زودی اقبال خوبی بهت رو میاره.
از قدیم هم گفتن در دروازه رو میشه بست ولی دهن مردومو نه.پس سعی کن غصه حرف مردمی رو که از روی نادونی میزنن نخوری.
به خدا توکل کن و از خودش کمک بخواه.
اگر هم خواستی میتونی از مراکز همسریابی کمک بگیری.فقط حواست باشه که معتبر باشن.
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
سلام ممنون به خاطرجوابی که دادید
فکرمیکنم سی ساله سنی باشه که هرکسی به رشدفکری واسه ازدواج رسیده باشه پس مطمیناشرایط ازدواجودارم امامشکل اینه که به خاطراختلاف سنی کم من ودوخواهرم اون موقع که مجردبودن من کمتردیده می شدم توی جمع فامیل ودوستان هیچ وقت من حرف اول نبودم متاسفانه محیط کارم جوری هست که ازصبح تاظهرفقط بااقایون سروکاردارم یه جوری اینقدرمردبددیدم( باعرض پوزش ازتمام اقایون) که باورمونسبت. به خوب بودن اقایون از دست دادم هرکسی ازدوستانم که به من میرسه اولین حرفش اینه که خوش به حالت هیچ وقت ازدواج نکن اصلا خوب نیست این چیزاباعث شده یه جورایی مردگریز بشم خودمم این احساسودوست ندارم چون میدونم ازدواج باعث تکامل ادم میشه وگرنه هیچ وقت خدااینونمیخواست
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
اولا به جای اینکه رو ازدواج خواهرت زوم کنی روی ازدواج خودت تمرکز مثبت کن ثانیا
جایی خوندم که در وجود ما و کائنات یه بچه غول بیشعور هست.یعنی نیرویی که هر چیزی رو که بهش فکر کنی همونو برات پیش میاره.مثلا تو اگه بگی ابمیوه هایی که میخرم چقد بد مزه اند خیال میکنه تو ابمیوه بد مزه خواستی یا اصلا از ابمیوه بدت میاد یا ابمیوه که گیر تو میاد باید حتما بد مزه باشه.میدونی چی میگم؟؟
وقتی تو مرتب فکر میکنی مردا بدن، همه بهم میگن ازدواج نکن،من هیچ وقت حرف اول فامیل نبودم...کائنات خیال میکنه تو میگی نمیخوام ازدواج کنم ..هر مردی که سر راهم میذاری باید بد باشه..نمیخوام هیچ وقت حرف اول فامیل باشم..
واسه همین به این بچه غول میگن بیشعور..چون چیزی که نمیخوایم رو فکر میکنه میخوایم..
پس تو باید افکارت رو تغییر بدی..دستورایی که به این بچه غول میدی رو مثبت کن تا جواب مثبت بگیری..
مثلا بگو من الان لحظه به لحظه به امادگی ازدواج میرسم..
من الان لحظه به لحظه به ازدواج خوب نزدیک میشم ...من یه شوهر خوب بدست میارم....نباید بگی شوهری میخوام که بد نباشه چون بچه غول خیال میکنه تو شوهر بد میخوای و...
پس طرزفکرت رو + کن تا جواب + بگیری.
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
ممنونم جواب جالبی بودامافکرکنم بچه غول وجودمن خیلی شرباشه چون هرچی بیشترفکرمثبت میکنم هرچی بیشترتوی جمع دوستان قرارمیگیرم بیشترتنهایی رواحساس میکنم ترس من ازپیدانشدن مردخوب نیست چون مطمینم هست ترس من نبودن کسی که بتونم بهش اعتمادکنم متاسفانه محیط کارم روی باورمردگریزی من خیلی تاثیرداشته چون قبل ازاون اصلاهمچین حسی نداشتم اماکارمونمیتونم کناربزارم چون بهش نیازدارم
امیدوارم بتونم یه ادم قابل اطمینان پیداکنم:323:
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
مسئله این است که باید یاد بگیری به اطرافیان از هر جنسی " حاضر به اعتماد" بشوی .
این حرف یعنی چه ؟
یعنی من حاضرم طی مرور زمان و به مرور و نسبت به شرایط به شما اعتماد کنم .
این تفکر لحظه ای است و عملکرد و احساسات نیز در لحظه وجود دارد .
اگر آقایی به شما نزدیک شد در قالب پرونده ی سیاه سایرین او را به سنجش نمی گذاری . برایش بدون شناخت حکم صادر نمی کنی و قضاوتش نمی کنی . اجازه می دهی خودش باشد . رفتارهایش را در لحظه می بینی و فکر می کنی و نسبت به لحظه تصمیم می گیری . وقتی یک قدم " حاضر به اعتماد " شدی .قدم بعدی باز طی شناخت و .........باز قدم های بعدی و ...........باز قدم های بعدی طی زمان و نسبت به شرایط و به مرور .
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
آرتنوس عزیز
ازدواج فقط یک مرحله از زندگی ماست ، تمام زندگی ما نیست. بهتره سعی کنی زیاد روی این مسئله که خواهر کوچکترتون ازدواج کرده و شما هنوز مجردین متمرکز نشین چرا که ممکنه رو اعتماد به نفستون تاثیر منفی بذاره. شما هم مطمئنا برای عده ای جذاب و دوست داشتنی هستید. بسپارید به خدا و فکرتونو مشغول این قضیه نکنین، انشالله که بهترین نصیب شما میشه.:72:
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
ممنونم پروانه جان
تمام سعی خودمومیکنم درنظردیگران خودم باشم
راهنمایی های خوب ومفیدی بود خیلی خوشحالم عضواین تالارشدم درددل کردن همیشه واسه من یه جورایی سخت بودومشکلاتموتوی دلم میریختم الان حس بهتری دارم
ازمدیرفهیم این تالارممنونم همین که الان حس خوبی دارم حتی اگه مشکلموحل نکنه بازم برام کافیه
ممنونم:316::43:
RE: چگونه با ازدواج خواهر کوچکم کنار بیایم؟
نقل قول:
فکرکنم بچه غول وجودمن خیلی شرباشه هرچی بیشترفکرمثبت میکنم هرچی بیشترتوی جمع دوستان قرارمیگیرم بیشترتنهایی رواحساس میکنم ترس من ازپیدانشدن مردخوب نیست چون مطمینم هست ترس من نبودن کسی که بتونم بهش اعتمادکنم متاسفانه محیط کارم روی باورمردگریزی من خیلی تاثیرداشته چون قبل ازاون اصلاهمچین حسی نداشتم اماکارمونمیتونم کناربزارم چون بهش نیازدارم
بچه غول وجود تو شر نیست بلکه...وقتی تو 1کیلو مثبت فکر میکنی عوضش2کیلو فکر منفی داری...تو الان تمرکزت روی ترسته..
وقتی ترس از نداشتن کسی داری که بهش اعتماد کنی همون بچه غول بیشعور خیال میکنه تو میخوای کسایی که سراغت میان قابل اعتماد نباشن برای همینم میگه چشم و این ادما رو سر رات میذاره..
پس ترست رو بشکن...و مثبت فکر کن
و همچنین همونطور که انی هم اشاره کرد وقتی فردی وارد زندگیت میشه بلاخره مراحل شناخت رو طی میکنی و بعد در موردش تصمیم میگیری...پس اگه از الان برای کسایی که هنوزوارد زندگیت نشدن حکم غیر قابل اعتمادی صادر کنی مطمئن باش ادمای غیر قابل اعتماد وارد زندگیت میشن
ok.خوبیها رو بخواه تا خوبیها سراغت بیان.
همچنین بین محیط کارت و ادماش با بقیه یه مرز قرار بده..این مرز باعث میشه همه رو به یه کیش نپنداری