-
خیلی حساسم
سلام به همه دوستام بخصوص مدیر و فعالانه همدم که با لطفو حوصلشون جوابایه همه رو تک به تک میدن.یه جورایی ب این مدرسه همدم معتاد شدم
خواهش میکنم کمک کنید تو این مشکلم.آدمیم خیلی حساس به ظاهر و رفتارایه همسرم(چند ماه نامزدیم)دختریه خیلی زیبا منم خیلی عاشقشم..اینو در عمل همیشه به نازم عشقم نشون میدم.نفسمم خودش میدونه که چقد دوسش دارم.همه چی خوبه آرومه ولی خدانکنه یه چیزه کوچیک ببینم چنان به هم میریزم که هردومونو خ ناراحت میکنه،دوس ندارم اینجوری باشم ولی نمتونم.نمیدونم چیکار کنم.مثلا دوس دارم خ خ کم ارایش کنه،سرش همش پایین باشه به هیچکس نگاه نکنه به هیچکس علاقه زیادی نداشته باشه مثله بچه یا خواننده یه اهنگی
فقط من من من
دوس ندارم یه تار موهاش بیرون باشه دوس دارم لباساش خ معمولی باشه تا نگاهارو جذب نکنه.میخوام فقط ماله خودم باشه.البته از وقتی نامزدیم خ بام راه اومد خ بخاطرم ظاهرش بهتر شد ولی بازم کوچیکترین چیز ببینم خ به هم میریزم.مثلا دیشب دیدم توو گوشیش یه کیلیپه خواننده هست.ترس ورم گرفتو خیلی ناراحت
اینا هم اکثرا باعث میشه بینمون ناراحتیو بحث بوجود بیاد
فک نکنین ادمه خشکو عجیبی هستم.خیلی هم تو همه جوانب اخلاقی و روز مره عادیو شاد هستم ولی در مورده عشقم خ حساسم.خیلیم فرشتمو دوس دارم.اگه چن دیقه پیشم نباشه از ناراحتی میمیرم.میدونم شاید باعث آزارش شم و خودخواهیه ولی نمیتونم
البته اونم عاشقه منه و خ خ دوسم داره بدونه اغراق
دوس ندارم انقد حساس باشم بعی اوقات حالم از این ویژگیم بهم میخوره.واقعا نمدونم چیکار کنم.لطفا کمکم کنین تا اینقد گلمو ازار ندم و هم خودمو
من 23 و نازم 22 ساله
(همین الانم شبخیرو اسی گفتو داره میخوابه حلال زاده:))
ممنونو متشکرم
-
RE: خیلی حساسم
والا بنده هم دقیقا در مورد طرف مقابلم همین حالت هست و میخواستم بیام تاپیک بزنم ولی نشد !
دقیقا وقتی از کسی تعریف می کنه حال من بهم میریزه ! فرقی نداره چی یا کی ! از یه یچه 3 ساله هم تعریف می کنه نمی تونم آروم باشم !
شاید خنده دار باشه ولی یه بار از داداشش هم تعریف می کرد یه طوری شدم !
خیلی بهش نگفتم ولی بهش هر طور تونستم گفتم آرایش نکنه یا حداقل خیلی کم ، لباس مناسب بپوشه خلاصه در معرض حتی یک درصد گیر کردن دل دیگران پیشش نباشه. یعنی نزاره کسی دلش پیشش گیر کنه یا نگاه هرزه ای و.....
آقا عارف دمت گرم با این تاپیکت و منتظر جواب کارشناسانه باشیم تا ببینیم نظر دوستان چیه
-
RE: خیلی حساسم
بعد هم بگين زنا حسودن !!!!!!!!!!!
-
RE: خیلی حساسم
این رفتارها روزهای اول طبیعیه.آدم وقتی یه چیزی جدیدی صاحب می شه،مواظبشه خط نیوفته،خراب نشه،نیوفته ولی
به مرور این حساسیت کم تر می شه.
-
RE: خیلی حساسم
جالبه من هر کاری کردم طرفم کمی حسادت کنه ، خوش به حالم بشه نتونستم وفقط یکبار اون هم اصلا حواسم نبود و نمیخواستم. یه بار صبح از طلوع خورشید تعریف کردم و اون گفت به خورشید حسودیش شده !
ولی در کل خب این احساس من و آقا عارف خوبه ؟ بده؟
ولی این رو هم بگم اگر این دوران به اصطلاح نامزدی بگذره و مراسم عقد برگزار بشه من به شخصه حساسیتم کم میشه
ولی به هر حال آرزوی خوشبختی تنها هدیه ماست که از قضا بزرگترین هدیه هستیست به همه دوستان
-
RE: خیلی حساسم
-
RE: خیلی حساسم
من اصلا اینطوری نیستم که چیز جدید صاحب بشم مواظبش باشم. مثلا لپ تاپی که آرزوی داشتنش رو داشتم رو باید از همون روزای اول میدید !
به هر حال ایشالهه خیره.
-
RE: خیلی حساسم
مسلم خوشت نمیاد همسرت بهت بگه،با پیژامه بیا بیرون،یا موهاتو شونه نکن،لباست کثیف باشه که مبادا دختری تو رو
ببینه ازت خوشش بیاد.یا اینکه بخواد از علایق شخصیت دست برداری.یادت باشه این رفتار تا یه مدتی قابل تحمل ـه
بعدش باعث نفرت می شه.
-
RE: خیلی حساسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
عارف آیا عقد کردی؟
نه عزیزم عقد نکردیم تا عید به لطفه خدا :دی
درسته که یاعث رنجش خواهد شد بعده یه مدت ولی من هر چی میخوام از این حسودیه جنسیم کم کنم نمیتونم.اونقدی که دوس دارم گلم چادر بزاره حتی قبلا باشون صحبت کردم و با حرفایه زیاد بالاخره قبول کرد و گف چون تو میخوای میزارمو اینا
ولی کلا از کوچیکی خ مدرن زندگی کرده و به این حالت عادت کرده
چندیدن بار که تنها بودمو فکر کردم بخاطر عذاب وجدان بیخیاله چادر شدم(چون میونم با دلش چادرو نمیزاره و از درون ناراحته)و گفتم لباسایه بلندترو بهتر میگیریم واست جایه چادرو اینا
بنظرم این حسودیه جنسی ک من دارم یه بیماریه نه یه حساسیته زود گذر
واقعا میترسم اگه درمانش نکنم باعثه مشکلاته بیشتر بشه
چون خ خ حساسم(مراقبه نگاهاشم تا به کسی غیر غادی نگاه نکنه.یا نخنده یا چیزایه شبیه این)
راستی عشقم دخترخالمه(با شناخته کاملی ک ازش دارم و خانوادش،دختریه فوق العاده دل پاک
همیشه منو به نمازه اول وقت تشویق میکنه و خ چیزایه دیگه که دیدم که منو از بهترین بودنش واسه من مصمعا میکنه و تنها مشکل این حسه منه.درمانش چیه نمیدونم.نمیدونم چیکار باید بکنم.لطفا در این مورد کمک کنین.
[size=large]حسادت جنسی:
شاید به جرات بتوان گفت، اکثر زنان و مردانی که در حال تجربه زندگی مشترک هستند، نسبت به همسر خود حساسیتهای ویژه ای دارند. برای مثال :
آنان بهترینهای دنیا را برای همسرشان می خواهند
دوست دارند ساعات طولانی در کنار هم باشند
صحبتهای خصوصی را با هم در میان بگذارند
عمیق ترین و خالص ترین عواطف را نثار هم کنند
و صد البته تمایل دارند که در این روابط تنها خودشان دو نفر سهیم باشند و نفر سومی وجود نداشته باشد.
این مساله کاملاً طبیعی است و در اصطلاح نوعی حساسیت زناشویی قلمداد می شود که بطور قطع باعث حفظ هر چه بیشتر ارتباطات مثبت زن و شوهر می گردد چرا که باعث می شود هر یک از طرفین، احساس کند که برای همسرش قابل اهمیت و ارزش است و نقش اول را در زندگی او ایفا می کند.
اما گاهی اوقات این حساسیت زناشویی بیش از حد شدید و حتی غیرمنطقی و مخرب به نظر می رسد و در اینجاست که دیگر نمی توان اصطلاح «حساسیت زناشویی» را نام برد چرا که رابطه زن و مرد وارد ابعاد بیمار گونه گشته است و یکی از طرفین (چه زن و چه مرد، که البته این مشکل در مردان بسیار فراگیرتر است) قصد دارد همسرش را منحصر به خود کرده و حتی حقوق طبیعی او را نایده می گیرد.
در اینجا اصطلاحی که متخصصان و روان شناسان برای این مشکل عنوان می کنند «حسادت جنسی» است. البته در ابتدای امر شاید به نظر شما برسد که این رفتارهای خشک و غیرمنطقی همان سوءظن (پارانوید) است؛ اما ما باید عنوان کنیم که سوءظن، مشکلی است که فرد در ارتباط با همگان دارد و فرد مبتلا به آن ممکن است نسبت به تمام کسانی که با او در ارتباط هستند دچار این بد بینی گردد.
اما «حسادت جنسی» مشکلی است که تنها در قبال همسر ظاهر شده و باعث می شود فرد مبتلا، شریک زندگی اش را به خاطر این مشکل بسیار تحت فشار و سختی قرار دهد.
اگر کمی توجه کنید خواهید فهمید که حسادت جنسی تداعی کننده مفهوم شکاک بودن در زندگی زناشویی است که در گذشته و در فرهنگ عامیانه مردم از این اصطلاح استفاده می شد اما اصطلاح”حسادت جنسی” کلمه ای است که در متون روانشناسی به کار می رود و جایگزین اصطلاح “شکاک بودن” شده است ولی در اصل تداعی کننده همان معناست.
در ادامه لازم به ذکر است که تمام افکار و باورهایی که فرد مبتلا در ذهن دارد، واقعیت نداشته و تنها ساخته و پرداخته ذهن بیش از حد، حساس اوست.
ولی من خیلی با خودم کلنجار میرم که انقدر غیر منطقی نباشم(مثلا درخواسته چادر که کنسلش کردم)
ولی تحملش واسم خ سخته.عذاب آوره واسم.میدونم دلبرم چقد خوبه و از نگاهاش یه هرچیزی هیچ منظوری نداره ولی شیطون ولم نمیکنه.میگم نه باید به من نگا کنه فقط حتی بی منظور
اینا عوارضه چیه که توو ذهنم مونده نمیدونم.
-
RE: خیلی حساسم
یک مشکل اساسی در این باره طرز تفکر "صاحب شدن و تملک" است . منطقن ازدواج معنی تصاحب طرف مقابل نیست اما از اونجاییکه احساس ؛ مذهب ؛ عرف و تجربه های خانوادگی و ... وارد این قضیه میشه اون رو تبدیل می کنه به این حالت.
من همیشه فکر می کنم کاش می شد همونطور که نسبت به دوستان صمیمی خودمون حریمهایی رو رعایت می کنیم و به خودمون اجازه نمی دیم در طرز تفکر و خواسته هاشون دخالت کنیم و اونها رو از علایقشون دور کنیم بلکه همونجوری که هستند اونها رو می پذیریم و قصد تغییرشون رو هم نداریم ؛ نسبت به همسر یا کسی که دوستش داریم هم ، این حس سالم رو می داشتیم . این حس خیلی قشنگتر از تملکه. حس اینکه طرف در آرامشه و احساس بردگی نکنه و قید و بندهای بیهوده روحش رو در بند نکشه و بتونه در کنار ما قد بکشه و رشد کنه.
پشت این تفکر مالکیت ، خودخواهی ماست . البته با توجه به پیشینه و فرهنگی که توش رشد کردیم ممکنه این فکر هم با ما رشد کرده که همسر ما جز دارایی ماست. واقعن نمی دونم چه جور میشه از شر فکرهای عجیب و غریب که ریشه دوونده خلاص شد. که هم خودمون در آرامش باشیم هم کسانی که دوستشون داریم. اما می دونم "میشه" به شرط اینکه بخوایم این فکرها رو از ریشه خشک کنیم :)