در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
سلام .خوشحالم که با این سایت آشنا شدم ولی کاش انقد حالم بد نبود.اوایل تابستون امسال آقایی به خواستگاری من اومدن که تقریبا همه چیزمون شبیه همدیگه بود و من همه انتظاراتم از زندگی مشترک رو براشون گفتم و ایشون هم قبول کردن،توی تحقیقاتی که کردیم همه از مادرش مینالیدن و گفتن که با همه دعوا میکنه حتی با خواهر برادراشم قطع ارتباط کرده ولی چیز بدی راجع به خود این آقا نگفتن.راستش رو بخواین پدرم اصلا راضی به این ازدواج نبود چون معتقد بود که حق من خیلی بیشتر از این حرفاست ولی نهایتا به خاطر رضایت من قبول کرد.خلاصه اینکه بعد از دو ماه آمد و رفت عقد کردیم که کاش لال میشدم و بله نمیگفتم.شاید دو هفته ای اوضاع عادی بود ولی بعدش این آقا سر کوچکترین مسئله ای خیلی بهش برمیخورد و کلی حرف ناجور بارم میکرد نمیخوام سرتون رو درد بیارم خلاصه میگم چه اخلاقایی داشت:1-تهدید به اینکه از چشمم میافتی 2- بزرگ کردن خصوصیات خودش(در حالی که داشته هاش خیلی معمولیه)3-مسخره کر دن و تحقیر کردن همه به جز چند نفر از نزدیکان خودش و اونایی که خودش قبولشون داشت4-اصلا همدلی باهام نمیکرد5-تصمیم تصمیم خودش بود نباید روی حرفش نظر میدادم5- با کوچکترین انتقادی به هم میریخت و کوچیکم میکرد.6-به ندرت بهم محبت میکرد و ادعا میکرد که من با همه اینجوریم(راست هم میگفت)7-خیلی مغرور و خودخواهه
8-هرحرفی دلش بخواد میزنه ولی من باید خیلی مواظب همه حرفام باشم9-برای هیچی یک بار هم معذرت خواهی نمیکرداصلا10- یه چیز از همه بدتر اینکه سیر تا پیاز همه چیز رو برای مادرش تعریف میکرد مادرشم که اعصاب درست حسابی نداشت تهش معلومه دیگه. منم تاب این اوضاع رو نداشتم و دادخواست طلاق دادم اما شما مدیونید اگه فکر کنید این آقا یه بار اومده باشه که بگه متاسفم. فقط یه بار اومد دم اداره گفت اگه با پدر مادرت قطع ارتباط کنی میتونی بیای باهام زندگی کنی و دوباره کلی چیزهای خودخواهانه. آخرشم برای اینکه من رو بسوزونه گفت من به اجبار مادرم با تو ازدواج کردم. همه این اتفاقا در حالی افتاده که من فارغ التحصیل برتر یکی از 5 دانشگاه برتر کشورم،استخدام یه اداره توپ دولتی هستم با درآمد خوب،خانواده خیلی خوبی دارم قیافه ی خیلی خوبی دارم و27 سالمه. همسرم 29 سالشه و فوق دیپلم و کار توی یه شرکت خصوصی.موقع تحقیق رفتن از همه جا و همه کس پرسیدن و من تایید شدم که اومده خواستگاری،توی روند خواستگاری هم خیلی مصر بود برای ازدواج و هر روز عصر بهم زنگ میزد(کاری که بعد عقد به ندرت انجام میداد) ولی من از هیچی براش کم نذاشتم الان هم دوستش دارم ولی چه فایده!!حتما طلاق میگیرم فقط خیلی نگران آینده م هستم شبا تا یه ربع گریه نکنم خوابم نمیبره.موندم به چه گناهی دارم اینطور مجازات میشم-وقتی با مشاور حرف زدم گفت احتمال خیلی زیاد این آقا به خاطر اخلاق مادرش و نبود پدر در زندگیش دچار خودشیفتگی شده.شنیدم توی دانشگاه هم دعوا کرده واسه همین بهش مدرک معادل دادن،برخوردشم با مادرش اصلا خوب نیست و همدیگه رو تحمل میکنن. با هیچ کدوم از اقوامشونم رابطه ندارن 0 خدایا چه گرفتاری شدم :302:[/font]به نظر شما آینده من چی میشه؟
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
مطمئنا کسی اینجا پیشنهاد طلاق نمیده...چون نیاز به بررسی دقیق داره که تو حوزه مجازی اینترنت امکان پذیر نیست...بهترین کار همون مشاوره حضوریه......
در ضمن شما فعلا در موقعیت سختی هستید و دارید یکی از سرنوشت سازترین تصمیمات زندگیتون رو میگیرید..بهتره کمی(نه کامل!) از فاز های احساسی مثل گریه کردن و...بیرون بیایید و با کمک مشاور حضوری تصمیم به جا و درست بگیرید.
در ضمن دنبال دلیل برای این اتفاق نباشید ،به هر حال یکی از پارامتر های شما در انتخاب مشکل داشته و نباید خودتون رو سرزنش کنید.از هر 5 ازدواج 1 مورد به طلاق می انجامه،آیا همه اون افراد در حال مجازات هستند؟مطمئنا نیستند.
شما موقعیت اجتماعی خوبی دارید و سنتون هم کاملا مناسب هست.
پس اعتماد به تفستون رو خراب نکنید و خودتون رو سرزنش نکنید.
امیدوارم بهترین تصمیم رو با مسورت و آگاهانه بگیرید.:72:
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
دوست عزیز سلام
خصوصیاتی که در مورد همسرت گفتی مورد تایید کسی نیست اما راه حلی هم که شما انتخاب کردی هم مورد تایید نیست
به نظرم اول باید روی رفتارات با همسرت کار میکردی اما شما با توجه به اخلاق همسرت که میگی روی صحبت هم حساسه اخرین راه را انتخاب کردی خوب معلومه مسئله پیچیده تر میشه
امیدوارم مشکلت حل بشه
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
سلام ویدای عزیز. میفهمم منظورتون رو ولی به خدا من همه تلاشم رو کردم اصلا من به اصرار خودم پدرم رو راضی کردم چطور میشه که تلاشی نکرده باشم. ولی چیکار میشه کرد با آدمی که جز خودش رو نمیبینه و حرفای تو براش کوچکترین اهمیتی نداره. اون فکر میکنه هیچ ایرادی نداره پس تلاش کردن من هم نتونست کاری بکنه، تازه همینطور که گفتم اون زن به این خوبی داره ولی بعد از حاد شدن اوضاع حتی غرور و خودخواهیش بهش اجازه نداد فقط یک بار ازم دلجویی بکنه. آخه من حقم نیست انقد بی دلیل کوچیک و تحقیر بشم. من خودم رو هم دوست دارم واسه همین دیگه بریدم:316:
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
مریم عزیز سلام
میدونم همه تلاشت را انجام دادی و حال الانت را درک میکنم اما برای راهنمایی بیشتر و دقیق تر بهتر هست بگید بيشتر بحثتون روي چه مسائليه؟لطفا با مثال توضيح بدين تا همه دوستان تالار بهتر بتونن راهنمايي كنن
عزیزم چند تا از خصوصیات خوب همسرتون هم عنوان کنید
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
تمام بحث ما بر سر این بود که من حس میکردم اصلا کاره ای نیستم،حس میکردم باید همه چیز رو ازش گدایی کنم، نباید چیزی ازش میخواستم چون حتما با مخالفتش روبه رو میشدم،یک خواسته رو نباید بیشتر از یک بار ازش میخواستم چون طوری متهمم میکرد که در عین حال که حق مسلم با من بود باید به معذرت خواهی میافتادم. فکر میکرد که خودش مجاز به گفتن هر حرفی هست و انجام هر رفتاری که دلش بخواد ولی من نباید چیکم در بیاد. اصلا حالا که دارم مقاله های اختلال شخصیت رو میخونم میبینم خط به خطش در مورد همسر من صدق میکنه و اون مشاوری که باهاش مشورت کردم درست میگفت که اختلال شخصیت خودشیفتگی داره یعنی به خاطر نوع خاص کودکیش و شرایط خاص مادرش از یک حقارت درونی شدید رنج میبره واسه همین به دنیای خودش پناه برده و میخواد با کوچیک و تحقیر کردن دیگران سرپوش روی کمبودهای خودش بگذاره.تصمیم من برای جدا شدن جدیه چون مشاور بهم گفت که با همچین آدمایی فقط در گذر زمان عزت نفست از دست میره واون پاسخگوی هیچکدوم از نیازهای تو نیست که هیچ اصلا هم متوجه خوبیها و کنار اومدنهاتم نیست:302: دلیلی که باعث شد توی این سایت مطلب بنویسم این بود که دلم به اندازه همه دنیا گرفته هیچ فکرشم نمیکردم آدمی رو که از ته قلبم برای یه عمر زندگی انتخاب کردم بعد دو ماه اینجوری از آب دربیاد.حس میکنم با این عقد دو ماهه شاید آینده م کلی تحت تاثیر قرار بگیره.آین آدم و خانوادش خودشون مشکل داشتن ولی من و آینده م باید بیگناه توی این آتیشی که در روشن کردنش نقشی نداشتم بسوزم. واقعا میخواستم دوستا باهام همدردی کنن همین. ممنونم که دردلهامو میخونین:43:
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
مریم عزیز
مشخصه که ذهنت کاملا درگیر شده به نظرم اگر این اقا رو دوست داری بهتره یه مدت کوتاه به ذهنت استراحت بدی و بعد با توانی دوباره شروع به بازسازی رابطتت کنی
میدونی انقدر که عشق و محبت برای ما خانوما مهم هست برای اقایون مهم نیست بعضی از اقایون دوست دارن مرتب ستوده شوند و کارها و عقایدشون تایید به هر حال این یه بحرانه که اگه همسرت رو دوستش داشته باشی میشه مدیریتش کرد
در اخر هر ادمی یه قلق مخصوص داره که اگه بدستش بیاری راحت میشه مشکلات را حل کرد
الان هر دوی شما دچار هزار فکر منفی هستید و مطمئن باش به هر دوتون سخت میگذره
یه جورایی هر دوتون حق دارین بهتره بعد که از نظر روحی اروم شدین در یه فضای بی تنش در مورد بهبود رابطتتون صحبت کنید و دست از واکنش های وارانه بردارین
وفق باشی:72:
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
سلام دوستان. یه بار دیگه من غرورم رو زیر پام گذاشتم و اعلام کردم که حاضرم با وجودی که خیلی اذیتم کردین چشم روی همه چیز ببندم و به کمک خدا و البته با همراهی همسرم زندگیم رو از سر بگیرم ولی فکر میکنید واکنش اونا چی بود؟؟؟؟:163: در جواب گفتن صبر میکنیم تا مراسم عروسی رو بگیریم بعدش بلایی به سرت میاریم که همه مهریه ت رو ببخشی:302: این حرف من قابل توجه اونایی که فکر میکنن همه چیز با صبر و گذشت درست میشه و قابل توجه اونایی که فکر میکنن اگه بشینی منطقی حرف بزنی و به میل همسرت رفتار کنی اون هم تغییر موضع میده:305:
خودم به این نتیجه رسیدم که طرف مقابلت هم باید آدم باشه و آدمیت داشته باشه.
توروخدا یکی یه چیزی بگه دارم از دست این سرنوشت لعنتی دق میکنم:302:
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
سلام مریم جان.
میشه ویژگی های مثبتی که همسرت الان دارن رو بگی؟
و دلایل قبل ازدواجت با این آقا؟
شما قبل ازدواج دلیل اینکه فوق دیپلم بهشون دادنو نمیدونستین؟
RE: در آستانه طلاق بعد از 5 ماه عقد
:316:سلام، نه نمیدونستم آخه به من گفتن لیسانس داره منم اصلا فکر اینجاشو نکردم که ممکنه حتی آدم در مورد مدرکش هم دروغ بگه. بعد از طریق برادرم که توی اون دانشگاه تدریس میکنه فهمیدم که همیشه سر کلاسا استادارو مسخره و تحقیر میکرده و با بچه ها هم درگیر شده واسه همینم دانشگاه تصمیم گرفته مدرک معادل بهش بده و شرش رو بکنه. ببین عزیزم قبل عقد انقد متین و خوب برخورد کرد و انقد با اعتماد به نفس نشون داد(که البته میگن این جزیی از ذات آدمای خود شیفته س) که تونست حتی سر پدرم رو که خیلی زووم میکرد رو خواستگارا و مو رو از ماست میکشید شیره بماله و راضی کنه. این بود دلیل ازدواج من چون واقعا ایراد اونجوری ندیدیم که رد کنیم ولی آدم که نمیتونه همیشه نقش بازی کنه و بعد 3 یا 4 هفته پاک از این رو به اون رو شد. خیلی نامردی کرد مگه من چیکار کرده بودم:302: حالام همه ش نگران اینده م هستم که نکنه تحت تاثیر این دو ماه عقد لعنتی قرار بگیره:320: من همه چی داشتم و دارم ولی الان یه مدته که دیگه دل خوش ندارم