RE: خیلی عوض شدم. سنگدل شدم
سلام
به نظر من حتما پیش یه مشاور خوب برو اینجوری که خودتو مشغول کردی داری از درون خودتو میکشی
اگه همین جور ادامه بدی از لحاظ روانی مشکل پیدا میکنی
RE: خیلی عوض شدم. سنگدل شدم
اين حالت تو عكس العمل طبيعي دل شكستگي و آزردگي و خشم فروخورده است. همه ما اين درگيريهاي عاطفي و بعد كات رو گذرونديم و تحملش واقعا طاقت فرساست... شايد بهتره اين درد رو انكارش نكني... داري احساساتت رو كتمان مي كني. كمي به حرف دلت گوش بده و از شدت عصبانيت بزن به بالش... الان تو در مرحله خشم هستي و اگر اين مرحله بگذره به پذيرش مي رسي... فكر مي كني اين درد تنهايي فقط مال توئه؟ نه عزيزم! منم حتي يك دوست صميمي كه بتونم بهش اعتماد كنم ندارم...
نترس و بگذار بگذره...
RE: خیلی عوض شدم. سنگدل شدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehrabooni
سلام
خواهش میکنم نخندید .
شاید حرفهام گفتن نداشته باشه. شاید حاد نباشم.اما اینجا جایی هست که میتونم حرف بزنم. حتی اگه گوشی واسه شنیدن نباشه.
نمیدونم چطور باید بگم. مشکلاتی داشته ام که فوق العاده آزارم دادن.
شما میدونید و تو اولین تاپیکم خوندید.
داغونم به خدا.
همه سعیمو کردم اشتباه نکنم دوباره.بی تفاوت باشم. نسبت به آدمهایی که عذابم دادن.
من واقعا به هم ریخته و روانی ام. سه چار ماه از رفتنش و پایان ماجرای عاطفی من میگذره ولی من به شدت درگیرم.
کار میکنم. اونقدر که وقتی برسم خونه نای حرف زدن نداشته باشم. فقط یه قرص و بعدش بخوابم. چارماهه که به غیر از کار و کلاس حتی تا سر کوچه نرفتم. به شدت تنهام.دریغ از یه دوست. هرچند نمیتونم و با اخلاق سگی که دارم دوستام ازم دور شدن.
من اگه قبلا یه آدم رنجور رو میدیدم ، سریع بهم میریختم ، کمکش میکردم، اما حالا سنگ شدم. دلم از همه چیز گرفته.
با پدرم دعوام شده. به مامانم که اصلا هیچی. خیلی بد شدم.
به شدت کمردرد و پا درد گرفتم.تاری دید پیدا کردم. سکوت هم آروومم میکنه و هم دیوونم میکنه.
من نمیدونم چرا. خیلی خیلی بهم ریختم.
تاپیک قبلیم
دوست خوبمك
1. نياز به مشاوره داري. يك غريبه امن و مطمئن در دفتر مشاوره كه بدون قضاوت بهت گوش كنه
2.نياز داري ساعاتي رو ورزش كني. از بدن سازي شروع كن و وقتي كمي بهتر شدي يك ورزش گروهي و رقابتي رو آغاز كن.
3.فعلاً نياز نيست به كسي كمك كني. خودت نيازمند كمكي.
4.نياز داري هر اونچه رو در تو سنگ شده بدل به اشك كني و بريزي بيرون.
5.آيا هنري بلدي كه به پالايش روحت كمك كنه؟سال ها قبل زخمي در من سر باز كرد كه مدتها آروم نگهش داشته بودم. فهميدم زخمي درونم چرك كرده و من پنهانش كردم و با اين كار وخامت اوضاع رو بدتر كردم.نقاشي كردم و هر چه رو همونجوري كه حس ميكردم كشيدم. ولي هنوز حالم خوب نميشد .. سعي كردم با ارگ خانگي خودم بنوازم.. باورت نميشه ..اول ها حس ميكردم چيزي گلومو فشار ميده و دارم خفه ميشم.. درد سمت چپ قفسه هم داشتم كه منشاء جسماني نداشت و دردهاي ديگري..وقتي اولين نتهاي نغمه قديمي اله ناز رو پيدا كردم..صورتم خيس شد و تونستم سبك بشم..نميدونم چقدر نوشتن يا خوندن كتاب ها سبكت ميكنه.. خوندن قرآن بسيار به من كمك كرد..و نوشتن اونچه احساس ميكردم..9 ماه طول كشيد تا ذره ذره اون زخم قديمي 6 ساله درونم كه به چرك نشسته بود آهسته آهسته خوب شد اما بهبود من كامل و حقيقي بود..سرفراز عزيز راست ميگن عزيزم
به قلبت گوش بده حرفاشو اگه دوست داري بنويس.. البته ميتوني بعد اين نوشته ها رو پاره كني و بسوزوني اما بنويس تا سبك شي..اين خوبه خودتو تمام وقت براي پر كردن وقت مشغول كردي اما هنوز كافي نيست..با مشاوره شروع كن و از تكنيك هاي سبكبار كردن خودت شروع كن.. الان اذان ظهره كه برات مي نويسم براي تو در كنار دوستانم دعا ميكنم.. موفق باشي عزيزم و خوشبخت!:72:
RE: خیلی عوض شدم. سنگدل شدم
سلام عزیزم دقیقا من الان در موقعیت تو هستمو کمکی ندارم بهت کنم:305: فقط یه همدردیه که اونایی که این موضوع رو میخونن بدونن تنها نیستن
بعد از شکست عاطفی همه ی احساست آدم انگار یکمرتبه میمیره و از زمین و زمان متنفری:160: و با همه میجنگی حتی از خودت متنفری.:101: دردهای بی دلیل و کلا زندگی بهم میری زه .پیش مشاور و اگه جواب نده روانشناس تو هم حتما اینکارو بکن وگرنه کار به جاهای باریک میکشه مثلا من چند بار خواستم خودمو بکشم . یه کاری که بتونید تا یه حدی اعصابتو راحت کنید حرف زدن با خدا و اگر مث من از خدا هم روتون نمیشه با یه عروسک یا یه عکسه من با عکس کسی که عشقم بود حرف میزنم :310::160:و یا نوشتن حست روی کاغذ و دوباره خوندنشه .
این 2 راهکارو خودم تجربه کردم بهتره امیدوارم کمکت کنه:203: مشاور یادت نره.
آهان راستی وقتی میگی سکوت اگه منظورت تنهاییه هم دیوونت میکنه هم آرومت میکنه دقیقا منم اینطورم این موقع وقت صحبت کردن با هموناییه که گفتم و اگه فکر کردی از چیزی بدت میاد محکم بالشو بکوب رو تختت یا خودت بزنش امتحان کن خیلی خوبه.
RE: خیلی عوض شدم. سنگدل شدم
سلام دوست عزیزم.
توکلت به خدا باشه.میدونم سخته.حق داری ولی یکیمی داری زیاد خودت رو درگیر میکینی.همیشه به دوستای ناامیدم میگ خودتون رو با بدتر از خودتون مقایسه کنید.اونوقت میبینی که چقدر وضعیتت خوبه.اگر میتونی قرص کلرودیازپوکساید بخور.یه قرص آرام بخش و ضد اضطراب خفیفه که هیچ وابستگی هم نمیاره و داروخونه بدون نسخه هم میده.من مصرف کردم و خیلی خوب بود.تنها هم نیستی .پس ماها چی هستیم اینجا؟
سنگدلیت هم مهم نیست.اونم برطرف میشه.فقط به خدا توکل کن و ذکر یونسیه رو از خودت دور نکن.خیلی آرامش بخشه.
همچنین دعای عظم البلا رو بخون.فوق العاده آرومت میکنه
RE: خیلی عوض شدم. سنگدل شدم
سلام. دوست عزیزم، باور کن اغلب آدمایی که واست می نویسن یا حتی فقط حرفات رو می خونن کاملاً درک می کنن که شرایطت سخته،حتی اونایی که بهت می گن سخت نگیر. من شکست عشقی رو تجربه نکردم(حداقل تا الان) اما مشکلات خیلی زیادی تا حالا داشتم که باور کن کمتر از اون نبودن. تا جایی که افسردگی و دردهای روان تنی رو تجربه کردم اما الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم خیلی وقت ها زیادی به خودم سخت گرفتم. زمان واقعا خیلی از مشکلات رو حل خواهد کرد. به این شرایطت به چشم تجربه نگاه کن،تجربه ها هرقدر سنگین تر و سخت تر باشن، می تونن ارزشمند تر هم باشن. این تویی که با نوع نگاه و برخوردت با مسائل، به اونها شکل میدی. به خدا اینا شعار نیست. من با کتاب خوندن و فکر کردن تونستم از آدمی که روزی 2-3 تا قرص مسکن و آرامبخش می خورد و معمولا به شدت ناامید و افسرده بود، به جایی برسم که درد جسمیم رو با تمرین مهار کنم. شما پسری و این خیلی شرایط رو برات مهیا می کنه. برو سفر، تنهایی برو یه سفر 2-3 روزه، توی تورهای یک روزه ثبت نام کن ( فقط تورو خدا تو این شرایط دل بسته ی آدم تازه ای نشو، بذار احساست کاملا ترمیم پیدا کنه). من مطمئنم همه آدمها کلی آرزو و برنامه و رویا دارن که تو گیر و دار زندگی یادشون می ره. الان وقت خوبیه که بهشون فکر کنی. یه لیست 10 شماره ای بنویس از آرزوهات و برنامه هات مثلا یاد گرفتن زبان، دیدن فلان شهر، خریدن فلان وسیله...من این روزا وضعیت بدی دارم و خودم واسه طلب کمک و راهنمایی اینجام( که البته ازم دریغ شده:302:) اما شرایط سخت رو زیاد تجربه کردم و یه جورایی حالت رو می فهمم، به جای دشمنی با خودت و دنیا و زندگی، یه مدتی از احساس فاصله بگیر، یعنی به مسائلی چز مسائل عاطفی فکر کن، نه این که خودت رو با کار خفه کنی، نه، به جاش ورزش کن، اضلا برو یه ساز یاد بگیر، حتی با این هدف که احساست رو بنوازی. تا خواستی فکر بدی کنی بیا اینجا، درد دلت رو بگو.نگران دل سنگ شدن هم نباش، به خودت حق بده که ناراحت باشی و عصبانی اما افراط نکن، یه مقاله خیلی مفید اینجا خوندم به نام مرثیه خوانی احساسی. من خودم این جوری بودم اما سعی کردم عوض شم. حتما بخونش. شرایط روحیت رو برای دوستات توضیح بده؛اگر دوستات دوست باشن درکت می کنن، اگر هم نیستن جای نگرانی نیست، همه ما می شیم دوستات:) پدر و مادر ها هم که اسطوره ی بخشش و فداکاری هستن. اون ها هم شما رو می بخشن. فقط براشون توضیح بده که این روزا یه کمی خسته ای و نیاز به ضبوری و تحملشون داری. من برات دعا می کنم.شما هم واسه من دعا کن
RE: خیلی عوض شدم. سنگدل شدم
از همتون ممنونم.
نمیدونم اگه اینجا نبود دیگه کجا میتونستم درددل کنم؟
نمیدونم از کجا باید شروع کنم.
یه خلاء بزرگ وسط مغزم حس میکنم. یه خلاء بزرگتر هم وسط قبلم.
علاقه هام کور شدن. نمیتونم فکرمو جمع و جور کنم.
دوستم چندروز پیش میگفت چرا اینقدر ساکتی. ولی خودم متوجه نمیشم که واقعا ساکت بودم.
من خیلی ترسیدم.