RE: حفظ روابط خوب با همسر
سلام دوست عزیز،
شما همسری انتخاب کردید که بخشی از وجودش متعلق به شما نیست، حتما این موضوع را از ابتدا پذیرفته بودید درسته؟ یا غیر از اینه؟
البته این را هم بگویم که هیچ آدمی وجود ندارد که تعلق خاطری جز همسرش نداشته باشد و اگر وجود داشته باشد هم حتما موقتی این جور هست آدما از هم دور و به هم نزدیک میشن سعی کنید کمی بیشتر خودتون رو به واقعیت نزدیک کنید و به جنبه های مثبت رابطه تون بیشتر فکر کنید، تا می تونید از خدا به خاطر نعمتایی که بهتون داده و از همسرتون به خاطر تمام لحظه های بودنش و محبتاش تشکر کنید تا هم احساسات مثبتتون تشدید بشه و هم از احساسات منفی فاصله بگیرید
براتون از خدای متعال صبر و شادی آرزو می کنم:72:
RE: حفظ روابط خوب با همسر
یاس سپید عزیز از راهنمایی و دعای خیرتون بینهایت ممنونم
حق با شماست من قبول دلرم بخشی از وجود همسرم متعلق به فرزندانش است ضمنا بخشی از وجودش متعلق به پدر و مادر و خانواده و دوستانش و... این ها را قبول دارم اما یک مثال در قالب سوال مطرح می کنم .
در حال حاضر من و همسرم در شهری غیر از تهران زندگی می کنیم .دختر همسرم در شهری دیگر دانشجوست و مادرش در شهری دیگر.قراره اون چند روز واسه استراحت بره پیش مادرش .با هواپیما می یاد تهران و همسر من از شهر خودمون می ره تهران او را از فرود گاه برمیداره می رسونش به مقصد .هواپیما پرواز مستقیم هم داشته به مقصدش اما به برنامش نمی خورده.
حالا شما قضاوت کنید من نباید نگران سلامتی همسرم باشم که در این روزهای سرد و وضعیت نامعلوم جاده ها باید تا تهران بره بعد چندصد کیلومتر دیگه رانندگی کنه تا برسه اونجا بعد این مسیر را برگرده و فرداش بره سر کار ؟!
آیا همسر من برنامه نداره ؟ و....
RE: حفظ روابط خوب با همسر
متن ادبی نوشتی؟؟لطفا مشکلت رو واضح،رک،صریح و خلاصه بنویس.اینجوری کسی رغبت چندانی نمیکنه متنتو بخونه.
خوب تو که از اول میدونستی شوهرت بچه داره.
بچه ها خصوصا دخترها همیشه و همیشه به توجه و محبت والدینشون نیاز دارن و اینکه پدر و مادرشون از هم جدا شدن دلیل بر این نمیشه که از محبتشون محروم بشن.
چون فرزندانش دختر هستن علاوه بر محبت به مراقبت زیاد نیازدارن که حداقل نیمی از این مسئولیت بر عهده پدرشونه.
دلیلی برای حسادت وجود نداره.قلب انسان اونقدر کوچیک نیست که با دوست داشتن کسی دیگران ازیاد برن پس دوست داشتن دختراش جای شما رو تو قلبش تنگ نمیکنه.
روابط ظاهرا خوب خود و اون بچه ها رو به واقعا خوب تغییر بدید
دیگه هم در مورد بچه ها به همسرتون تذکر ندید چون این موضوع به والدین بچه ها مربوط میشه
حس حسادت شما چندان طبیعی نیست و لطفا با برچسب زنانه توجیهش نکنید
با ادامه این رفتار غیر منطقی ممکنه تو رابطه با همسرت به مشکل بخوری
RE: حفظ روابط خوب با همسر
سلام خوش اومدی دوست خوبم:72:
حالا که شما این انتخابو کردی به نظر من بهترین کار اینه که فاصلتونو تا می تونیی با شوهرت کم کنی
و در مورد بچه هاشون به جای اینکه در مقابلش باشی در کنارش باشی
و خودت تو رابطه شوهرت با بچه هاش پیش قدم باش
مثلا اگر قراره براشون هدیه بخره شما حتما باهاش باش نظر بده اصلا خودت به جای همسرت برو و براشون هدیه بگیر
یا تو این موردی که مثال زدی خوب خودتم با شوهرت برو
اگرم می بینی یه دفعه نمیشه کم کم شروع کن مثلا از موردای کوچک تر شروع کن تا بیشتر بشه
و خود شوهرت بخواد که همیشه باهاش باشی
سعی کن روبروش قرار نگیری و اون حس نکنه که حسادت می کنی چون باعث میشه همسرت ازت دور بشه
حالا رابطه بین خودتون چه طوره؟
علاقه همسرت نسبت به خودتو حس می کنی؟
RE: حفظ روابط خوب با همسر
بهار عزیز از این که رغبت کردی و متن من را خوندی ممنونم ضمنا من کسی را مجبور نکردم اون را بخونه
متن شما کاملا پرخاشگرانه و دستوری ست ولی بهر حال ممنونم
لیلای عزیز سلام
بر من منت گذاشتید راهنمایی کردید راهکار خوبیه البته من بیشتر اوقات که همسرم برای دیدن بچه ها می ره باهاش می رم و سعی می کنم کنارش باشم .بله همسر من احساسش را بیان می کنه و همیشه می گه که دوستم داره.و رابطمون خوبه خدارا شکر .اگر کتابی سایتی یا مرکز مشاوره ای می شناسید ممنون می شم معرفی کنید می خوام رابطم با همسرم و بچه ها را بهبود بدم و یا حداقل خوب حفظش کنم.
بازم سپاسگزارم
RE: حفظ روابط خوب با همسر
سلام خانومي .
شما 18 سال با همسرت فاصله سني داري . پس به احتمال قوي به فرزندانش از لحاظ سني نزديكتري تا خودش .
به نظر من اينكه شما ميگي وقتي همسرتون به ديدن بچه هاش ميره شما هم ميري چندان جالب نيست .
عزيزم پدر و مادر بي واسطه ترين افراد زندگي آدم هستند .
شما و همسرت احساس نزديكي فراووني با هم دارين ، اما قرار نيست كه فرزندان همسرتون هم مثل شما فكر كنن . براي اونها شما حتي ممكنه عامل جدايي پدرشون از اونها محسوب بشي .
به هر حال بپذير كه وقتي وارد اين زندگي شدي در كنار مزيتهايي كه برات داره ( برخورداري از يه همسري كه به ثبات مالي و عقلي رسيده ) در كنارش ابن چالش ها رو هم داري كه بايد با تدبير فراوون حل كني .
فرزندان همسر شما و شما هر كدام سهمي ازين آقا دارين . سهم همديگر رو بپذيرين . اينكه همسر شما تا تهران رانندگي ميكنن با عرض معذرت فقط به خودشون مربوط ميشه . همونقدر كه شما درجه 1 هستيد اونها هم درجه 1 هستند . بپذير كه قصه اونها از همسر سابق شوهرت جداست .
عزيزم چيزي كه ناراحتت ميكنه رانندگي تا تهران نيست ، احساس نا امني هست كه اين برخوردها برات داره . نميخواي كسي رو به شما ترجيح بده . نميخواي در معرض اطلاعات از همسر سابقش باشه .
نميخوام جوابش رو اينجا بدي اما اگه همسرت براي قرارداد كاري كه پر منفعت بود هم به تهران ميومد انقدر نگران ميشدي ؟
گلم همه ما دوست داريك كه تنها فرد زندگي همسرمون باشيم و اون ما رو به هر چيزي ترجيح بده اما شما شرايط اين آقا رو از اول ميدونستي . پس مته به خشخاش نذار كه دلخوري پيش نياد .:72:
RE: حفظ روابط خوب با همسر
بهار جان سلام
با بخشی از صحبت های شما موافقم .من مطمئن هستم همسرم من را دوست داره اما بیشتر نگرانیه من اینه که بچه ها وقتی بزرگتر شدن بخاطر خودشون و مادرشون به زندگی من و همسرم به نوعی آسیب بزنند.همسرم برای بچه ها چیزی کم نگذاشته وحتی بیشتر درآمد ماهیانه اش برای اونها هزینه می شه و ما حتی فرصت پس انداز برای آینده را نداریم.ضمنا بحث ترجیح دادن نیست ممکنه من هم یه زمانی بچه دار بشم دلم نمی خواد بچه خودم هم پر توقع بار بیاد.
بهر حال خیلی زیاد ممنونم
RE: حفظ روابط خوب با همسر
سلام سوری جان
عزیزم من کاملا درکت میکنم چون منم وضعیتم تقریبا شبیه به شماست و تمام احساس و حسادتهای زنونتو می فهمم من تو این تالار وقتی دردمو گفتم متهم شدم که حسادت دارم و حق اعتراض ندارم و ... خلاصه اینجا هیشکی نتوست منو درک کنه گفتند شما اصلا حق نداری ناراحت شی منم دیگه اینجا هیچی نمی نویسم ولی اینقدر وضعیت روحیم بد بود که رفتم مشاوره اونجا اینقدر دلم گرفته بود که به محض اینکه خواستم دردمو توضیح بدم اشک امونم نداد و یه دل سیر نشستم اونجا گریه کردم البته مشاور بهم تمرین تنفس داد و ارامبخش تجویز کرد ولی راهکار خاصی نداد که دردم تسکین پیدا کنه
RE: حفظ روابط خوب با همسر
ترانه جان سلام
خوشحالم کسی هست که وضعیت من را درک می کنه و متاسفم که شما هم شرایط بدی دارید .من هم بخاطر شرایطی که دارم پیش یک دکتر روانشناس که عضو هیات علمی هم هست رفتم اولا که ساعت ها منتظر شدم تا نوبت به من رسید و ضمنادر طول یک ساعتی که فرصت داشتم نیم ساعت من شرایطم را می گفتم و ایشون هم چندبار به تلفنش و منشیش جواب داد و بارها به ساعت نگاه می کرد طوری که من استرس داشتم الان وقتم تموم می شه .ایشون تا یکی دو ماه بعد هم وقت دوباره نداشتن و من اصلا پشیمون شدم که پیش ایشون رفتم و دیگه پیگیری نکردم . راه حلی که به من گفت این بود که تصور کنم من مادر بچه ها هستم تا مسائل آنها را درک کنم.اما به نظر شما راه حل منطقی هست ؟ من در شرایطی می تونم این طوری تصور کنم که در موردشون قدرت تصمیم گیری داشته باشم و اجازه داشته باشم اونها را تشویق یا تنبیه کنم یا اینکه اونها قلبا من را دوست داشته باشند و با من مشکلاتشون را مطرح کنند و... بگذریم
بهر حال اگر شرایط شما مشابه منه اگه دوست داشتید کمی از وضعتتون را برام شرح بده شاید باهم دیگه بتونیم همفکری داشته باشیم .هیچ کس مثل خودش نمی تونه به خودش کمک کنه اما داشتن یک همدل یا حتی یک همزبون بد نیست .ضمنا ناامید نباش همه کسانی که ادعا می کنند حس حسادت ندارند راستش را نمی گند ولی می شه این حس را مهار کرد.
براتون آرزوی موفقیت می کنم و متشکرم