من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
سلام دوستان
مشکل من با خیلی از خصوصیات ظاهری و باطنیه شوهرم
ظاهرش مثل یه پسر بچس اصلا نمیشه به عنوان یه مرد کامل نگاهش کرد
فوق العاده لاغره شونه های کاملا ظریف و ضعیفی داره
و خیلی خصوصیات ظاهریه دیگه که میدونم نمیشه کاریش کرد پس بگذریم
ولی خصوصیات اخلاقیش
دقیقا مثل بچه هاس حرف زدناش افکارش دلخواسته هاش
سوتی دادناش
شوخی کردناش
ما تو این شش سال که ازدواج کردیم خب شرایط مالیه مناسبی نداشتیم فقط یکی دو بار اونم با شرایط سخت مسافرت رفتیم
برای یه زن شاید پول و هتل و خرید و .... مهم باشه ولی مهمتر اینه که با همسرش باشه حتی اگه قراره یه ساندویچ کنار دریا با هم بخورن
باورتون نمیشه از ساعت دوازده تا چهار بعداز ظهر من کنار دریا تنها بودم این رفته بود تو یه گودال آب با مارها بازی میکرد
اینایی که میگم برای چند سال پیشه اونموقع بیست و چهار پنج سالش بود
بالاخره گذشت و تموم شد
ولی الان که من یک زن کامل بیست و شش سالم با تمام نیاز های یه زن و اون یه مرد سی ساله ولی متاسفانه با افکار کودکانه
خیلی بچگیها تا حالا کرد و من تحمل کردم
همیشه فکر میکردم بالاخره بزرگ میشه
بالاخره درست میشه
عیبی نداره که شش سال از زندگیت حروم شد
بالاخره جبران میشه.....
ولی الان که شش سال گذشته و من و اون کم کم باید به فکر بچه داشتن بیفتیم میبینم نمیتونم
تمام جسمم و روحم صرف مبارزه با مشکلات و مبارزه با دلخواسته هام شده
میبینم که تمام این بچگیها از چشمم انداختتش
حتی زمان سکس ازش بیزارتر میشم
اصلا احساس لذت از در کنار یک مردبودن در کنار یک جنس مخالف بودن ولذت تکیه کردن به همسر رو تجربه نکردم
در صورتیکه تمام وجودم نیازمندشه
چه کنم دوستان
به نظرتون بچه دار شم و احساسات جوونیم رو دفن کنم و با بچم خوش باشم؟
یا بازهم صبر کنم و مبارزه تا درست بشه؟
خیلی نا امیدم فکر میکنم درست نمیشه
میترسم به گناه بیفتم
میترسم یه روزی بهش خیانت کنم
من زن هاتیم
خیلی سعی میکنم جلوی خودمو بگیرم
ولی تازگیها تمایلم به حرف زدن و....با مردای دیگه بیشتر شده
برای اینکه یه وقت گناه نکنم نماز و دعا میخونم تا خدا دستمو بگیره
البته اینم بگم که من عاااااااااشقشم چون نجیبه سر به زیره مهربونه عاشقمه کاریه با غیرته.......
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
سلام دوست عزیز
به همدردی خوش آمدی
چقدرخوبه همیشه نیمه پر لیوان رو ببینیم
شما چطور شد که ایشون رو به عنوان همسرتون انتخاب کردین؟مگه ظاهر ایشون رو ندیده بودین؟
البته اینم بگم که من عاااااااااشقشم چون نجیبه سر به زیره مهربونه عاشقمه کاریه با غیرته.......
دوست عزیزهمین طور که خودتون نوشتین ایشون رودوست دارین.می شه بگین توی این مدت 6 سال چه کارهایی برای تغییر روحیه ایشون انجام دادین؟
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صوری
البته اینم بگم که من عاااااااااشقشم چون نجیبه سر به زیره مهربونه عاشقمه کاریه با غیرته.......
واقعا از جمله اخرت به وجد اومدم تمام خصوصیاتی که یه مرد ایده آل باید داشته باشه رو توی جمله آخرت گفتی.
یه گشتی توی این تالار بزنی و مشکلات دوستان رو بخونی شوهرتو میچسبی ول نمی کنی ( ببخشید یکم رک گفتم)
خواستم از این دو دلی در بیای
ببین دوست عزیز هر مردی بالاخره کامل نیست مثل هر زنی که نمی تونه همه چی تموم باشه..... پس چه بهتره به دلیل قیمت بالای خصوصیات مثبت همسرت تو تلاش کنی که یکم رفتار بچه گانه رو به مردانه تبدیل کنی حتم دارم که می تونی ( با زبون خوش چون همسرت منطقیه و مهربونه پس مهر رو هم می پذیره و روش تاثیر می ذاره)
میتونی با مهربونی و عاشقانه خواسته هاتو ازش بهش بگی چون :
همسرت عاشقته و واست غیرت داره بنابراین حتما بهشون گوش میده و سعی در اصلاحش میکنه
انشاء ا... که همینطور میشه :72::72:
خوشحال باش و لذت ببر از زندگیت:310:
:304:
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
تسنیم عزیز
ما با هم دوست بودیم و ازدواج کردیم هنوزم مثل همون موقع ها خیلی دوستش دارم ولی انگار بعد از گذشت چند سال که مشکلات افزون شد دید من به مسائل تغییر کرد
اونموقع ها خوب ما با هم زندگی نکرده بودیم نمیتونستم از چند دفعه بیرون رفتن و قرارهای دوستانه اونم تو نوزده سالگی بفهمم که خواسته هام در بیست و شش سالگیم چی هست و رفتار های متقابل همسرم چیه
فرانک عزیزم
من کاملا درک میکنم که مشکلات دیگران شاید خیلی بزرگتر از مشکلات من باشه
و البته خودم هم خیلی مواقع از خوب بودن زیاد همسرم به وجد میام
ولی خب هرکسی مشکلات خودش رو داره هرچند کوچک
به نظرت اگر مشکلم خیلی بزرگ نیست اجازه مطرح کردنش رو هم ندارم؟
:72:
بچه ها به خدا من میدونم این خصوصیات خوبی که گفتم خیلی زیاد خوبه ولی به نظرتون مثلا کاری بودن یک مرد میتونه در مقابل سرپیچی از وظایف جنسی و همبستری اون آدم قرار بگیره فقط به دلیل اینکه خب به نظرش خودش ارضا میشده اونم به مدت پنج سال ؟
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
عزیزم
گفتم مشکلت قابل حله نگران نباش:72:
تا به حال باهاش صحبت کردی؟؟؟
گفتی چیا ازارت میده؟
اگه صحبت کردی همسرت چی گفته؟
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
یا مثلا عاشق بودنش در مقابل این قرار بگیره که فکر میکنه اگر در جمعهای خانوادگی زنشو ضایع بکنه حرفاشو شوخیاشو آرایششو دستپختشو اندامشو...... با همسرش شوخی کرده و دیگران هم به عنوان دوتا کبوتر عاشق به ما نگاه نمیکنن و میفهمن که ما جلوی دیگران نامزد بازی در نمیاریم؟
آره فرانک جان گفتم بهش اوایل بهش بر میخورد و سعی میکرد با ایراد گرفتن از من به من بفهمونه که من هم ایراد دارم ولی اون تحمل میکنه چون ایدش اینه که اصلا نباید بگیم مشکلمونو و باید تحمل کرد
الان که کم کم فهمیده از نظر جنسی من چقدر آزار میدیدم کم کم داره در مئارد دیگه هم باهام راه میاد ولی با تمام تلاشی که میکنه نمیتونه خیلی پایبند باشه به تغییراتش
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
شما مشکلتون چند تاست:
1- ازدواج در سن پایین کلا کار درستی نیست مخصوصا زیر 22 سال که شخصیت آدم تغییر میکنه همونطور که یه کفشی می خری و پات رشد میکنه و بعد میبینی کفش به پات نمی خوره پس آدم باید صبر کنه که شخصیت شکل بگیره که حالا از این گذشته مسئله شما
2- رابطه شما احتمالا به جای رابطه زن و شوهری رابطه مادر و فرزندی بوده و شما نقش کنترل گر و حامی رو داشتید و الان شما خسته شدید چون یه مرد میخواهید نه یک پسر
3- این که مرد خودش ارضا بشه و بره کنار به نظرم ربط به زود انزالی و این چیزا داره و باید درمان بشه چون رابطه جنسی رضایتبخش شرط لازم یک زندگی خوب هست
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
یه نفر به من گفت این آدم تغییر نمیکنه تو با حرص خوردن فقط خودتو داغون میکنی و اونو از زندگی گریزان میکنی
میگفت این آدم مثل یه بچه دو ساله میمونه که هرچی بهش بگی این کارو نکن بازم از سر بچگی و کنجکاویش همون کارو انجام میده فقط با تنبیه شدنش یه حس بد پیدا میکنه که اون آدمو از تو فراری میده به نظر شما هم همینطوره ؟
من دیگه هیچ تلاشی نکنم؟
سابینا جون در مورد زود ازدواج کردنم صحبتتو قبول دارم ولی اونموقع کار دیگه ای هم نمیتونستم به جز این انجام بدم شرایط سختی ایجاد شده بود برام که باید زودتر از خونه بابام میومدم بیرون
البته اصلا از انتخاب همسرم ناراضی نیستم فقط دلم میخواد بتونم بالاخره مشکلمو حل کنم مثل مشکل جنسی که بعد از پنج سال بالاخره حل شد
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
پیش مشاور نرفتی ؟
به نظرم چند جلسه مشاور حضوری برو.
اگه میتونید باهم برید.خیلی کمک میکنه.
RE: من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
اون یه نفر رو ول کن، مشکل داری ولی قابل حل هست، برو پیش مشاور حتما ، مطمئن باش خیلی کمکت میکنه