نمایش نسخه قابل چاپ
من 2 سال ازدواج كردم ولي مادر شورم اومد خونمون رو من دست بلند كرد من اصلا نمي دونم براي چي اين كارو كرد من از دست شوهرمم خستم من دارم داغون ميشم البته الان تو ظاهر با هم خوبيم ولي شوهرم هر روز به مامانش تمام صحبتامون و اطلاعاتو ميده من خسته شدم چي كار كنم كه ديگهخ اين كارو نكنه ؟:325:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadeh29241
عزيزم نه اون تك پسر ميست ولي مامانش خيلي ازش حرف ميكشه
بيشتر توضيح بده.
آزاده عزیزم
اگه دوست داری بچه ها بتونن بهت کمک کنن بایستی اطلاعات بیشتری از خودت بدی.اینکه روابطتون با شوهرتون چطوره؟
رابطه ی شوهرتون با مادرش چطوره؟آیا ایشون به مادرش وابسته است؟آیا مطیع مادرشه؟
من با مادر شوهرم دعوام شد و اونا منو زدن البته نه به اون صورت بدش منم مامانمو صدا كردم و مامانم اومد خونمون و همه رفتيم خونه مامانم اينا يه ذره صحبت شد و و ما برگشتيم خونمون البته از اون روز به بعد هرچي به شوهرم ميگم ميكه من كه نديدم تورو زدن و البته اينكه ديگه از اون روز حتي يه بارم نميتونم برم شوهرمو ببوسم يا اينكه بغلش كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
سر يه چيز الكي اين اتفاقا افتاد مثلا امروز كه شب يلداست شوهرم ميخواد تنها بره خونه مامانش اينا و اگه من به شوهرم حرفي يا رازي رو بگم اون ميره ميزاره كف دست مامانش و چون مامانش گفته نذار درس بخونه منو نميذاره يا اينكه نذار ماشين بخره شوهرم نميذاره بخرم من 2 سال ازدواج كردم و اصلا فكر نيكردم كه به اين صورت بشه من دوست دارم زندگ يكنم ولي اونه نميذارن من كلي از زندگي ز شوهرم كه ازم دفتع نميكنه از خودم كه اجازه دادم اونها منو بزنن من هم تحصيلكرده و هم شاغلم
سلام ازاده سر یه چیز الکی یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همسرت چند تا خواهر برادر داره تک پسره خواهر نداره؟
اول زندگیته عزیزم سعی کن روی خانواده ها رو به روی هم باز نکنی
می شه بیشتر توضیح بدی؟
خدا یارت:72: