-
تصمیم به جدایی گرفتم
سلام. من مردم و 5 ساله ازدواج کردم و بچه نداریم. خودم 30 سالمه و همسرم 29 سالشه. یه مدته به دلایل مختلف به این نتیجه رسیدم که باید از هم جدا بشیم.
یک سال پیش من تصمیمم رو گفتم و با واکنش های شدید همسرم مثل تهدید به زندان برای مهریه، تهدید به خودکشی، گریه و زاری، قول به تغییر و ... مواجه شدم ولی تصمیم خودم رو گرفته بودم.
به پیشنهاد همسرم رفتیم مشاوره و قرار شد یکبار دیگه برای درست شدن ارتباط سعی کنیم. توی این یک سال به این نتیجه رسیدم که ادامه این زندگی غلطه. هر چند همسرم رو خیلی خیلی دوست دارم ولی می دونم که نمیتونیم با هم زندگی کنیم.
حالا می خوام دوباره قضیه رو مطرح کنم ولی از واکنش های همسرم هراس دارم.
واقعا برام زجر آوره و کشنده اس وقتی به واکنش هاش فکر می کنم. من هیچ وقت دوس ندارم همسرم رو در حال زجر کشیدن و گریه و التماس و فشار ببینم. ولی چاره ای برام نمونده و می خوام جدا بشیم.
خواهش می کنم راهنماییم کنین که بتونم باهاش قضیه رو در میون بزارم و اون کمتر زجر بکشه و من تحت تاثیر گریه هاش قرار نگیرم.
همسرم خیلی به من وابسته هستش.
ممنون.
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
چرا به اي نتيجه رسيديد بايد جدا بشيد. لطفا بيشتر توضيح بديد.
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
ميشه توضيح بدين اختلافتون سر چيه؟ چرا همسرتون اين رفتارا رو داره؟ ميشه مثال بزنيد
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
ما مشکلات مختلفی با هم داریم.
یکی از مشکلاتمون عدم تعهد پذیری همسرمه. حاضر نیست مسئولیت پذیر باشه. به قول خودش دوس داره راحت باشه. به طوری که من به شدت از بچه دار شدن میترسم. چون میدونم فردا همه ی کارهای بچه روی دوش خودمه.
به شدت به من وابسته هست. در حد خفگی. به طوری که من تقریبا هیچ زمانی برای خودم ندارم. اگر هم قرار باشه وقتی برای خودم صرف کنم انقدر اظهار کلافگی و ناراحتی می کنه که کوفتم میشه.
همسرم دیدگاه بده بستونی توی زندگی داره. خیلی وقتا اگه کاری صرفا به من مربوط بشه، خیلی راحت میگه من که توش دخالتی نداشتم، پس خودت انجامش بده. مثلا اگه ظرف غذایی باشه که فقط به خاطر من کثیف شده باشه، خیلی راحت میگه خودت برو بشورش، من که نخوردم. و این حرف ها رو با لحن بدی میگه.
خیلی برام جالبه که بار مالی خنواده روی دوش منه و همسرم داره درس می خونه. اگه منم دیدگاه خودشو داشتم نباید در مواردی که فقط مربوط به اونه هزینه میکردم در حالی که من هیچ وقت همچین کاری نکردم.
در مورد مسائل جنسی هم مشکل داریم و همسرم انتظاراتی از من داره که از من بر نمیاد و خیلی راحت عنوان میکنه که اگه انتظاراتم باورده نشه من به سمت کسان دیگه ای کشش پیدا می کنم.
در کل بارها در این موارد و موارد دیگه صحبت شده و همسرم و من قبول کردیم که یه چیزایی باید اصلاح شه ولی هیچ وقت نشده.
راستش من دیگه دنبال این نیستم که چه جوری میشه اصلاحش کرد و بیشتر از این میترسم که اگه ادامه پیدا کنه و پایه یه بچه بیاد وسط رسما بدبخت میشم.
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
سلام
دوست عزیز مشکلات شما اینطور که خودتون تعریف کردین در حدی نیست که بخواهید به این زودی تصمیم به جدایی بگیرید.
در مورد گریه و التماس همسرتان باید بگم طبیعیه چون ایشون یک خانم هستند و عواقب طلاق برای ایشون به مراتب سخت تر از شماست.
شما الان تحت فشار هستید درسته اما خیلی زود دارید صورت مسئله رو پاک میکنید بجای حلش.
اگر همسر شما انقدر شما رو دوست داره خیلی راحت تر می تونید رفتارهای غلط ایشون رو اصلاح کنید
همونطور که گفتید عشق شما دو طرفه است پس مطمئنا خانم شما خوبی هایم داره.
میشه بیشتر توضیح بدید که تا الان چه تلاشهایی برای اصلاح زندگیتون انجام داددید؟
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
آقای hamdardi83
با مطالبی که ذکر کردید در این که در زندگی شما مشکلاتی وجود داره شکی نیست اما مطالبی که شما عنوان کردید هیچ کدوم دلیل خوبی برای طلاق نیستند. فکر می کنید بعد از طلاق هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت؟ طلاق تلخ ترین حادثه ای هست که ممکنه در زندگی هر شخصی اتفاق بیفته. من به عنوان کسی که تجربه روزهای بعد طلاقو داره میگم برای حفظ و اصلاح زندگیتون بیشتر تلاش کنید. فعلا به هیچ وجه به بچه دار شدن فکر نکنید. به نظر من با همسرتون صجبت کنید و واضح و روشن مسائلی رو که باعث ناراحتی شما شده رو عنوان کنید. از محبتی که بهش دارید بگید و بخواین به خاطر شما و زندگیتون روی بعضی رفتارهاشون تجدید نظر کنند. شما گفتید همسرتونو خیلی دوست دارید و اون هم به شما وابسته هست و حاضر به جدایی نیست این نکته مثبت بزرگی هست. :72:
مطمئن باشین اگه از راه محبت وارد بشین نه تهدید و دعوا بهتر جواب می گیرین.:72:
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
من فقط چند تا از مشکلات رو عنوان کردم و همه رو نگفتم.
حسی که خودم دارم اینه که مشکلات ما عمقی نیست ولی تعدادش انقدر زیاده که مثل سوهان داره ذره ذره منو می خوره و از بینم میبره.
احساس می کنم توی دور باطل افتادم.
هربار به همسرم میگم که انتظارات من اینه وهر بار اون قبول میکنه و چند روز بعد روز از نو روزی از نو. همچین رفتار می کنه که احساس میکنی یکی دیگه بوده که باهاش صحبت کردی.
بارها من بهش گفتم که من یه وقتی برای خودم می خوام و اگه اینو نداشته باشم از بین می رم. میگه باشه. ولی توی اون مواقع آنچنان حرکاتی از خودش در میاره که آدم شاخ در میاره.
بارها گفتم قرار نیست همیشه حرف حرف تو باشه. منم توی این زندگی حق دارم نظر بدم (دقت کنین، فقط نظر، همسرم از اینکه من نظری مخالف نظرش بدم به شدت ناراحت میشه، دیگه چه برسه به اینکه کار رو مطابق میل من انجام بدیم). ولی انگار نه انگار. کافیه کوچکترین مخالفتی با نظراتش بشه. همچین میره توی قیافه و ادا در میاره که زندگی رو حرومم میکنه.
شما میگین من با این زندگی چی کار کنم.
راستی همه شم حرف بچه میزنه. میگه من بچه می خوام. میترسم ناخواسته بچه دار شیم.
راستش یه دارم فکر می کنم که ما چرا باید با هم زندگی کنیم:
من که حق نظر دادن ندارم
من که وقتی برای خودم نمی تونم داشته باشم
من که باید همه مسئولیت ها رو به دوش بگیرم
من که باید سرکوفت گذشته رو همیشه بشنوم
من که همیشه باید اون کاری رو انجام بدم که اون دلش می خواد
اون که هیچ وقت نیازاش تموم نمیشه
اون که به هیچی راضی نمیشه و همیشه یه چیز دیگه وجود داره که بخواد
اون که حاضر نیست خودش برای ساختن رویاهاش هیچ تلاشی بکنه
.
.
.
من به جز اینکه از بودن همسرم در کنارم خوشحال میشم، چه چیز دیگه ای به دست میارم؟
این زندگی که من میکنم زندگی آدمیزاد نیستش که آخه.
پس چرا باید زندگی کنم؟
قبلنا اون دوس داشتنه می تونست همه اینارو پوشش بده ولی الان دیگه نمی تونم.
به چشم دارم میبینم که هر روز علاقه ام بهش داره کمتر میشه.
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
دوست عزیز یه نکته تو زندگی شما و در همسر شما وجود داره که بسیار مثبته و باید بتونین از این نکته مثبت حداکثر استفاده رو ببرین. و اون اینکه؛
" وقتی شما با همسرتون صحبت می کنید، خواسته های شما راقبول می کنه."
این یعنی اینکه قبول داره که داره اشتباه می کنه و اعمال خودش رو درست و کامل تلقی نمی کنه. حالا اگه تو اجراش به مشکل می رسه، خوب شما هم تقصیرکارید. باید با کمک هم سعی کنید که رفتارهای غلط اصلاح بشن.
در مورد رفتار همسرتون که می گید فرضا بعد اظهار نظر کردن شما و یا وقتی که به خودتون اختصاص می دید، ناراحت میشه. خوب زیاد حساسیت نشون ندید. مهم اینه که قبلش اون قبول کرده که سعیش رو بکنه که طبق میل شما رفتار کنه. نشون دادن ناراحتی طبیعه. هیچ کس نمی تونه یک دفعه 180 درجه تغییر کنه. با هم باید سختی رو تحمل کنین تا از دوران تغییر عبور کنین. شما سختی کج خلقی همسرتون و اون سختی پاگذاشتن رو خواست دلش.
وقتی یه معتاد قصد ترک می کنه، باید بهش کمک کرد و سختیهای دوران ترک رو با اون تحمل کرد. اگه به محض ناراحتی بهش مواد برسونیم و بعد بگیم از اعتیادش خسته شدیم، مقصر ما هم هستیم. مهم برای یه معتاد اینه که تصمیم به ترک گرفته.
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
اخیرا به کسی علاقمند یا جذب شدید؟
-
RE: تصمیم به جدایی گرفتم
به نظر من این تاپیک یه جوریه ! همچین انگار کسی خواسته به خانوم ها از طرف آقایون حرفی بزنه ، به هر حال
دقیقا من هم با خوندن حرفهای شما دو نکته توجهم را جلب کرد:
1- دلایلتون برای طلاق اصلا محکمه پسند نیست و مربوط به تفاوت های زن و مرد میشه، منم شک کردم که نکنه اخیرا همکاری... توجه شما را به خودش جلب کرده باشه
2- همونطور که میدونیم ( و بیشتر مردها قبول نمی کنند ) طبق آمارها بیش از نیم و حتی دو سوم طلاق ها زیر سر همین مسئله جنسی هست، در این مورد بیشتر توضیح بدید هر چند آقایون بسیار رو این مسئله حساس هستند و انقدر گارد می گیرند که خودشون و یکی دیگه را بیچاره کنند . مثلا همسر من دو و نیم سال این مشکل را داشت و انقدر دنبالش رو نگرفت که دیگه الان به مرز طلاق رسیدیم. این حرفی که همسرتون بهتون می زنه که اگر من ارضا نشم ممکنه به کس دیگه ای کشیده بشم درواقع به نظر من میرسونه که ایشون این کاره نیستند، چون کسی که این کاره هست همیشه انقدر زیرآبی میره که شما شک هم نمی کنید. به نظرم به قدری دلخوری در ایشون شدید هست که به شما خواسته هشدار بده
3- به نظرمن با همین چند سطر مشخص میشه که شما اصلا خالی از عیب و ایراد نیستید و به قول آنی اینجا جایی هست که باید به شما گفت سر دوربین شدیدا به سمت خود، شما هم میزان حساسیتتون خیلی بالاست شاید اگر طلاق بگیرید و مجددا ازدواج کنید این مسائل برای شما باز هم تکرار شوند. از ما گفتن.