خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
سلام
چهار ماهه که عقد کردم و قبلش دو ماه نامزد بودم همسرم رو هم از قبل می شناختم . شرایط مالی خوبی نداره (کلی بدهکاره) از همون دوران نامزدی مون کاری رو خواست شروع کنه که بیشتر سرمایه اش رو من در اختیارش گذاشتم . دائم حساب کتاباش بهم می خوره و هر بار و تو هر مرحله کار مدام سنگ می افته جلو پاش .چون خودش هیچ منبع مالی نداره و کسی از خونواده اش نیست که کمکش کنه هر بار من مجبور می شدم با توجه به اعتباری که در کارم داشتم واسه کارش پول جور کنم وام بگیرم قرض کنم تا این کار لعنتی پیش بره که متاسفانه نرفت که نرفت.الان دیگه کم اوردم نمی دونم باید چیکار کنم خودش می گه یه مقدار دیگه اگه پول جور کنیم همه چی درست می شه . من از بابام پول گرفتم اما دیگه شک دارم بهش بدم یا نه . هیچ پس اندازی دیگه واسه خودم ندارم از طرفی قسط تمام وام هایی که گرفتم افتاده گردن خودم یه چیزی سه برابر حقوقی که میگیرم باید قسط بپردازیم .دیگه به حرفش اطمینان ندارم چون هر چی گفت برعکس از آب در آمد . البته این رو هم بگم اون همه تلاشش رو داره می کنه اما من واقعا خسته شدم . الانم نمی دونم اون پولی که می خواد رو بهش بدم یا نه .واقعا خسته شدم دو روزه باهاش حرف نزدم .اصلا تحمل انتقاد رو نداره وقتی از کارش ایراد می گیرم قاطی می کنه .واقعا موندم چیکار کنم از صبح دستم به هیچ کاری نمی ره
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
سلام دوست عزیز
مشکل شما فقط مالیه؟
از نظر اخلاقی هم مشکلی دارین یا نه؟
کارش چیه؟
چند سالتون هست؟
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
آره فرانک جان بیشترین مشکلاتمون یا بهتر بگم همه مشکلاتمون مالیه و فقط هم مربوط می شه به کار همسرم از نظر اخلاقی نه همسرم اخلاق خوب و مهربونی داره خیلی هم بهم توجه می کنه اما این مسائل مالی و کاریش اونم حسابی بهم ریخته . عدم موفقیت تو کاری که شروع کرده باعث شده من خیلی ازش ایراد بگیرم بهش بی توجه بشم و گاهی با حرفام تحقیرش کنم . البته من هم از روی عمد این کارو نمی کنم دست خودم نیست چون تمام سرمایه این کار رو من با زحمت براش جور کردم به امید اینکه موفق بشه و تمام این قرض ها رو پس بدم واقعا دارم کلافه می شم نمی دونم باید چیکار کنم
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
دوست عزيز اولاً بيشتر در مورد اين كه چرا و چطور مديون شديد توضيح بدين. ثانياً اگر سقف اعتبار مالي همسرتون در دل و فكر شما تموم شده بگين فعلاً زير اقساط ديون ايشون هستين و نمي تونين به لحاظ مالي بهشون كمك كنيد اما به لحاظ عاطفي اعتبار ايشونو پيش خودتون صفر نكنين.بيشتر توضيح بدين .:72:
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
به نظر من انقدر سریع پیش نرین و سعی نکنین تحقیرش کنید
بهش مهلت چند ماهه بدید ، هنوز عروسی نکردید و جدا زندگی می کنید؟ اگر درسته سعی کنید این مهلت رو بهش بدید اصلا با کنایه با هاش حرف نزنید و اگر کمکی کردید زیاد بهش یاداوری نکنید
سعی کنید توی این چند ماه مهلت در کنارش باشی و حمایتش کنی و تشویق به تلاش کنیدش
مشکلات مالی الان تو همه زندگی ها وجود داره یکم به خودت مسلط یاش
مطمئن باش روی ایشون هم فشار سختیه پس درکش کنید و یه طرفه قضاوت نکنید
توکل کن به خدا
موفق باشی:72:
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
احساس می کنم یه جورایی همه چیز به هم ربط داره من خودم از لحاظ مالی مشکلی ندارم سرکارم و حداقل مستقلم . هیچ توقع مالی هم از همسرم نداشتم چون به شرایطش کاملا واقف بودم و بیشترین انگیزم از ازدواج با او اخلاق و رفتارش بود .قبل از این که عقد کنیم من یه مقدار پول پس انداز داشتم وقتی او از یه کار جدید صحبت کرد که راه بندازه و درآمد خوبی داشته باشه سرمایه آن رو من کم کم دراختیارش گذاشتم . البته تمام پولی که تا حالا بهش دادم نصف بیشترش پس انداز خودم بود و باقی ش را وام گرفتم و از پدرم گرفتم که به خودش گفتم همش قرض و و امه .نمی دونم کجای کا می لنگه انگار که خدا نمی خواد این کار بشه هر روز سنگ تازه می افته جلوی پاش من که می بینم کسی نیست که کمکش کنه و تا این جا این همه زحمت کشیدیم دوباره با مسئله مالی رو جبران می کنم و اما باز هم یه سنگ دیگه
اون خودش خیلی امیدواره اما من حسابی مایوس شدم این روزها به سرم زده قید همه چی رو بزنم حتی به خودش هم گفتم دیگه رو مسائل مالی به هیچ وجه رو من حساب نکنه و خودش از پس کاری که شروع کرده و تا اینجا من کمکش کردم بر بیاد .همسرم هم حال خوشی نداره به من می گه تو صبر نداری و با حرفها و تحقیرات منو ضعیف و ذلیل کردی می گه نباید به خاطر کارهایی که کردی مدام سر من منت بزاری و سرکوفت بزنی اما من دست خودم نیست خودم هم حس خوبی ندارم که بخوام بهش القا کنم سراسر وجودم پر شده از احساسات منفی و سیاه
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rahaaaaaaa
.همسرم هم حال خوشی نداره به من می گه تو صبر نداری و با حرفها و تحقیرات منو ضعیف و ذلیل کردی می گه نباید به خاطر کارهایی که کردی مدام سر من منت بزاری و سرکوفت بزنی اما من دست خودم نیست خودم هم حس خوبی ندارم که بخوام بهش القا کنم سراسر وجودم پر شده از احساسات منفی و سیاه
بهت که گفتم اونم خودش توی فشاره . خواهش می کنم با این حرفها دلخوری ایجاد نکن و این رابطه بینتون رو خراب نکن یکم صبور باش
ما خانم ها یکم ضعیفیم و زود دلگیر یا ناامید میشیم و تا ته خطو واسه خودمون می خونیم
که اشتباهه
یه مهلت بهش بده و با ارومی ازش بخواه تلاشش رو بکنه می دونم تو تحت فشاری اما باید این صبوریو در حق زندگی خودت انجام بدی عزیزم.
:72:
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
دوست عزیز
درسته که شما از لحاظ مالی مستقل از همسرتون هستین و درامد دارین
اما هیچ لزومی نداره از نظر مالی تکیه گاه شوهرتون باشین
میدونم که خودتون خواستین ولی می بینین که نمی تونین تحمل کنین چون کار شما نیست
برای چی حاضر شدین وام بگیرین ؟
مسائل مالی همسر شما به شما مربوط میشه ، اما هیچ وظیفه شرعی ، عرفی یا قانونی در قبالش ندارین
ممکنه حس کنین دارین بهش کمک می کنین و اون متقابلا باید بیشتر از قبل شما رو دوست داشته باشه
در صورتی که اینظور نیست و بعدها هم نخواهد بود
شما وظایف دیگه ای دارین
تا همین جا هم زیادی تحقیرش کردین ممکنه خودش هم نفهمه که داره در بلند مدت اعتبارش رو پیش شما از دست میده
اگه واقعا اصرار کرد بهش بگین نهایتا تمام حقوق شما خرج زندگی هردوتون خواهد شد
اما پرداخت قسط و قرض کردن از پدرتون رو برای همیشه فراموش کنین
بذارین خودش هر کاری رو با همت خودش شروع کنه اگر هم باز هم به نتیجه ای نرسید دیگه شما اونقدر ها ناراحت و عصبی نخواهید بود
پس از لحاظ عاطفی کاملا کنارش باشین
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
خارپشت جان ممنون از راهنمایی به جات . اما به یه جایی رسیدم که واقعا ازم انتظار داره می ترسم خودش نتونه کاری بکنه و این کاری که تا اینجا با هزار جون کندن به اینجا رسوندیم بدون هیج نتیجه ای تباه بشه اون وقت من بمونم و بیکاری همسرم و کلی قرض و بدهی که همه از طرف خودمه . تو راست می گی من طاقت این کارو نداشتم نمی دونم چه طوری می تونم جبران این همه ضرر و زیان رو بکنم . همسرم آدم خوبیه اما نمی دونم چرا دست به هر کاری می زنه موفق نمی شه . در کل احساس می کنم ادعاش بیشتر از عملشه
RE: خودم خواستم اما احساس می کنم دارم کم می آرم
درمورد اینکه دقیقا در حال حاضر و با موقعیت پیش اومده چیکار کنین ، نظر خاصی ندارم
خودتون بهتر میدونین که در این شرایط این سرمایه ای که قراره دوباره در اختیارش قرار بدین چقدر میتونه موثر و مفید باشه
اما این روندی که در پیش گرفتین رو کم کم متوقف کنین
مثلا قراره چه اتفاقی بیفته ؟
نهایتا دوباره بیکار میشه بعد دوباره یه کار و سرمایه گذاری جدید ، بازم به نتیجه ای نمیرسه و باز هم یه کار دوباره و باز هم . . .
بذارین تا اخر عمرش این کار رو ادامه بده
ولی هیچوقت این جمله رو تکرار نکنین :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rahaaaaaaa
نمی دونم چرا دست به هر کاری می زنه موفق نمی شه . در کل احساس می کنم ادعاش بیشتر از عملشه
همسرتون و اعتماد به نفسش رو تحقیر نکنین حتی توی ذهنتون ، چون روی رفتارتون تاثیر خواهد داشت
فقط باهاش از لحاظ روحی همراهی کنین ، بذارین باور کنه که بهش اعتماد دارین
وظیفه شما اینه ، الان و همیشه
اگه شما حرص بخورین ، مدام سوال پیچش کنین ، توی کاراش دخالت کنین ، پولی که بهش دادین رو چماق کنین رو سرش
نه تنها کاری درست نمیشه بلکه شما هم در اینده سرزنش خواهید شد
که یه زن غرغرو هستی ، که منو درک نمیکنی ، که فقط به فکر پولی، که مدام رابطمون رو با حساب کتاب و دو دو تا چارتا می سنجی ، برام ارزشی قائل نیستی و . . .
مطمئن باشین فداکاری شما و فشار کاری فعلی شما دیده نخواهد شد
هیچوقت به همسرتون دروغ نگین
چیزی رو ازش مخفی نکنین حتی به خاطر خودش
بذارین بفهمه وامی درکار نیست و شما دارین از اعتبار همسرتون پیش پدرزنش مایه میذارین !
اگه واقعا برای همسرتون مهمه که پدرتون رو وارد مشکلات مالیش نکنه ، شما هم یه همچین حقی ندارین !
خیلی خودتون رو درگیر ریز مسائل مالیش نکنین
ولش کنین بذارین پوست بندازه ، زندگی همینه
اما همیشه و در هر لحظه کنارش باشین و اون رو به همین زندگی سخت امیدوار کنین