نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به همه عزيزان. من يكي از تازه واردان اين سايت هستم. ازهركس كه بتونه به من كمكي بكنه ممنون ميشم. حدود 2سال بايك نفر دوست بودم اولش قول وقرار ازدواج نبود بعد كه از هم خوشمون اومد تصميم مون براي ازدواج شد. خانوادش كمي بو بردن وحالا روش نميشه عنوانش كنه.همو دوست داريم وخيلي مسائل ديكه كه نميشه تمومش كنيم.ولي اون داره با اين مساله كنار مياد كه ديكه نميشه مشاور هم رفتيم كمكي نكرد. جيكار كنم؟از اونجايي كه من يك دخترهستم نميتونم به اون اصرار كنم. كاش ميشد.از آقايون اينجا مخصوصا كمك ميخوام :325:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parinaz73
با سلام دوباره. مرسي كه وقت كذاشتي سوالم خوندي. منظور از اين كه روش نميشه خجالتي بودن نيست. برادرش هم مدتي قبل با دوست دخترش ازدواج ميكنه خانوادش مخالف بودن. حالا به مشكل خوردن دارن جدا ميشن. خانوادش يكجوراي سنتي هستن. با به وجود اومدن اين مشكل نظرشون رو اين نوع رابطه وازدواج حسابي منفي شده. ما بيشتر از دوساله كه با هم هستيم رابطمون حتي يكبارهم به قهرودعواو ناراحتي كشيده نشد. هرجي بود خوبي و مهربوني از طرف هردو وآرامشي بود كه تو زندكي هردومون ايجاد شد. خيلي به هم نزديك شديم. اون واسه من مثل نامزد شد. سعي كردم فقط به اون فكر كنم تا اوني كه ميخوام اتفاق بيافتد.
حالا اين اتفاق مثل يك شوك برام.
من 31سالمه و اون 30 سالشه. و اين اختلاف سني رو باهم حلش كرديم ومشكلي از اين بابت نداريم. من تا اين سن نتونستم كسي رو كه واقعا بخوام بيدا كنم. ميدونم بعد از اين هم نميشه. اون تنها كسي بود كه از همه نظرها با هم جور بوديم و هم ميخواستيم. خواستكار زياد اومدو رفت. من نتونستم سنتي ازدواج كنم واسه اينكه دلم ميخواست احساسمم يكجورايي قبل ازدواج بهم بكه اين طرف خوبه. يا كسايي هم بودن كه من خواستم ولي نشد.با تعدادي هم محل كارو بيرون خودم آشنا شدم كه همه دنبال دوستي و سوءاستفاده بودن. كه درحد آشنايي سريع تموم ميكردم. ديكه اينقدي هم فرصت براي شروع دوباره ندارم. خسته شدم از اين همه موردهايي كه نشد. واسه همينه كه نميخوام كسي رو كه همه شرايطش رو ميخوام به همين راحتي تموم كنم. كه دو سه هفته قبل اين كارو امتحان كردم تا مرز جنون داشتم ميرسيدم و فكراي تموم كردن اين زندكي ميامد تو ذهنم. آدم خيلي ضعيفي نيستم. ولي واقعا صبرم تموم شده.ميخوام به نتيجه برسم . حالا با ترس و دودلي او كه خانوادش مخالفت ميكنن جيكار كنم. اونم حالش تعريفي نداره نميتونه اين رابطه رو تموم كنه. ميكه شايد اصلا نتونم ازدواج كنم باكس ديكه اي. شايدم به اجبار. ولي هيج وقت نميتونيم هم فراموش كنيم.
فکر نمی کنی اینم مثل بقیه دنبال لذت خودشه؟حالا از یه راهی وارد شده تو شک نکنی؟20 ساله نیست که بگیم روش
نمی شه قضیه ازدواجو مطرح کنه.مگر اینکه شرایط ازدواج نداشته باشه.همچین کسی م فکر نکنم مناسب شما باشه.
منم بانظر فرهنگ موافقم .
وقتی یه پسر 30 ساله میگه روم نمیشه یا نمیتونم و... ، یعنی یه مشکلی هست که میدونه ولی قدرت بیانش به شما رو نداره . ( حتی پسرهای خجالتی و 20 ساله هم با اینکه مطمئن هستند خونوادشون مخالفند ولی مطرح میکنند قضیه رو ) . شما گفتی خونواده سنتی دارند ، پس کلا با اینجور ازدواج مخالفند و احتمالا هم نمیپسندند که پسرشون با کسی بزرگتر یا همسن خودش ازدواج کنه . شاید دلایلی اینجوری وجود داره که آقا بهونه آوردند واسه شما .
یا اگه به دلیل شرایط برادرش نمیتونه مطرح کنه مطمئن باش آدم ضعیفی هست که حتی قدرت اظهارنظر هم نداره و اگه اینجوری باشه چطور میتونه اوایل زندگی که خونوادش احتمالا شما رو قلبا نمیپذیرند ، حمایتتون کنه ؟
من با این مساله درگیر بودم که دارم بهتون میگم ( خونواده سنتی ) ، که دلیلی وجود داره که شما ازش بیخبری .
به نظر من با توجه به اینکه شما فرصت زیادی نداری( به گفته خودتون) پس بهتره که منطقی باشی و دیگران رو هم ببینی .
يعني همه بسرها دنبال لذت هستن وقتي با كسي دوست ميشن؟ داره اعتمادم به همه از دست ميدم.. اون آدم خوبي بود.
مشاور رفتيم به من كفت كه آدم بدبيني هست به زندكي بدبينه. نميدونه بايد جيكار كنه. مشاور كفت بعضي ها دير به بلوغ فكري برا ازدواج ميرسن و ايشون هم همينطوره. حالا من بايد بازم صبر كنم؟ نميتونم تموم كنم
نمی تونم بهونه کافی برای خراب کردن آیندت نیست.
عزیزم به نظر من حق با دوستانمونه
کسی که تو سن 30 سالگی نتونه تصمیم بگیره بهتره نباشه دلتو به حرفها و دلخوشیها و به جرات بگم چرندیات خوش نکن. اینا همش بهونه هست. اکثر اقایون به دنبال خوشیها و پر کردن اوقات تنهایشون هستن و اگه با دختری ارتباط برقرار می کنن به این جنبه نگاه می کنن حالا بسته به شرایط و موقعیت طرف با یه حربه و راهی وارد می شن یکی با اسم ازدواج یکی با عنوان اشنایی و یکی دوستی و بعد ازدواج و...
بهتره عاقلانه فکر کنی و به احساساتت در این مورد توجه نکنی . اولش سخته ولی بعدا برات عادی میشه فقط کافیه به خودت احترام و ارزش قایل بشی اونوقت می بینی که تحملش کاری نداره. حیف از تو و پاکی تو نیست که بخواد اینطور بوسیله کسی که لیاقتشو نداره زیر سوال بره؟
پس واقع بین باش و با این افکار که دیگه نمی تونم خودتو خراب نکن. شاید قسمت این باشه که تا اخر عمر ازدواج نکنی یعنی باید زیر سوال بری و اینقدر کم طاقت باشی؟(جدی نگیر گفتم شاید)
انشاالله به وقتش خوبش میاد سراغت بسپار به خدا و همیشه خوبشو بخواه نه کسی رو که به ظاهر دیدیش
موفق باشی:72:
کسی که چیزی را میخواهد اگر تمام دنیا هم جمع شوند نمیتوانند منصرفش کنند.اگر او واقعا میخواهد با شما ازدواج کند باید مصمم باشد اگر نیست زیاد به او توجه نکنید.گاهی تحمل ازدواج نکردن راحت تر از تحمل جدایی است.و بخصوص که خودتان اشاره میکنید برادر او در استانه طلاق قرار دارد...نظر خانواده خودتان را در این مورد بخواهید...:303:[size=large]
سلام دکتر حسابی،
به تالار همدردی خوش آمدید.
لطفاً قبل از ارسال پست در تاپیک ها دقت کنید که تاپیک قدیمی تر از 2 هفته نباشد.
با تشکر.