-
يه تجربه خوب+
سلام دوستان !
من ديشب يه تجربه خوب داشتم كه خواستم به شما هم بگم.:::227:
ديشب از همسرم خواستم يه كاري رو انجام بده و تاكيد كردم كه دقيقا چه جوري بايد اونو انجام بده ولي وقتي همسرم اومد خونه ديدم درست برعكس اون مورد رو انجام داده از اونجايي كه بهش تاكيد كرده بودم و اينكه ديگه راهي براي جبران اون مورد نبود خيلي عصباني شدم :161: ولي از اونجايي كه پسرم هم بود و نمي خواستم محيط خونه نا آروم بشه با آرامش به شوهرم گفتم خودت اين جور عمل كردي؟
شوهرم با عصبانيت و مثل كسي كه آماده يه نبرده داد زد كه آره حالا چي شده و....:97:
واقعا عصبي شده بودم از اينكه حق رو به خودش داده و جلو بچه داد و فرياد راه انداخته .بهش گفتم حالا بيا منو بكش!!!:101:
شوهرم همين جور مي خواست داد و فرياد كنه ولي سعي كردم كنارش نباشم و خودم رو به كارهاي ديگه مشغول كردم ...
با اينكه در طول روز خيلي كار كرده بودم و خسته بودم تازه دندون درد هم داشتم ولي با يه ذره فكر ديدم داد و بيداد كردنم فقط قضيه رو بدتر مي كنه...
وسايل شام رو آماده كردم و پسرم رو به حموم بردم تا شايد تا بيرون ميام شوهرم آرومتر شده باشه
ولي همين كه بيرون اومدم باز با عصبانيت گفت:"اين چيه درست كردي؟تو هنوز نمي دوني چطور بايد غذا درست كني.نمك نداره .بي مزه است .حالمو بهم مي زنه و...."اين در حالي بود كه نزديك به دوساعت پشت سر هم توي آشپزخونه وقت گذاشته بودم تا يه غذاي جديد براي شام آماده كنم و وقتي چشيده بودم به نظرم عالي بود.
در جواب شوهرم لبخند زدم و سكوت كردم.:43:
همون موقع برق رفت .يه ماه پيش دو تا شمع تزئيني خوشكل خريده بوديم و ديشب شوهرم بلافاصله رفت اونا رو روشن كرد بهش گفتم مي رم يه شمع ديگه ميارم ولي گفت نه مي خوام اينا رو روشن كنم....
با اينكه نمي تونستم تحمل كنم باز هم لبخند زدم و گفتم خيلي خوب پس بذار من اون چراغ اضطراري رو خاموش كنم تا شاممون حسابي شاعرانه بشه (با اين كه همسرم به قول خودش اصلا اهل اين بچه بازي ها نيست):43:
شب تا قبل از خواب يه خرده ديگه ايراد هاي بي دليل گرفت و من با اين كه منتظر يه فرصت بودم تا حرف بزنم ولي سكوت كردم...
فقط آخر شب موقع خواب بهش گفتم از اين به بعد وقتي مياي خونه همه ناراحتي ها و عصبانيت هات رو بده به من و من با كمال ميل همش رو ازت تحويل مي گيرم تا تو آروم بشي و...:228:
صبح هم فقط با لبخند يه تذكر كوچولو در مورد اون موضوع بهش دادم:D
بهم گفت صبحانه بده ببرم(همسرم معمولا صبحانه رو در محل كارش مي خوره) من هم با خنده گفتم تز اون شام بد مزه ديشب كه نمي خواي او هم گفت خوب حالا من نبرم مي مونه خراب مي شه بيار مي برم!!:D
خلاصه با آرامش بدرقه اش كردم و رفت
نتيجه اخلاقي!!!!:
اگه من ديشب مقابله به مثل مي كردم و از اونجايي كه در تمام موارد هم بهانه هاي همسرم بي دليل بود حق رو به خودم مي دادم چيزي جز يه اعصاب خرد و دل گرفته از هم بدست نميومد ولي حالا با اينكه هيچ كدوم از اشكالاتي كه پيش اومده حل نشده ولي يه آرامش و شادي خيلي خوبي دارم كه شايد حتي با رفع اون مسائل بدست نمي آوردم
ببخشين اگه پر حرفي كردم فقط مي خواستم شما رو هم در شادي امروزم شريك كنم
اميدوارم همتون از كارهاتون شاد باشين و با لبخند زندگي كنين!
-
RE: يه تجربه خوب
سلام گلپر جان
گاهي اوقات يك مشكل كاري ، مالي و غيره باعث مي شود كه آستانه تحمل آدم بيش از حد معمول پايين بياد و چيزهايي كه در حالت معمول ناراحتش نمي كنه باعث تحريكش شود و در اين شرايط اگر طرف مقابل هم سريع واكنش نشان دهد يك مسئله كوچك تبديل به يك جنگ بي پايان مي شود . خيلي كار درستي كردي كه صبر وحوصله به خرج دادي مطمئناً همسرت اگر در آرامش فكر كند متوجه اشتباهش مي شود .
البته اين موارد با زماني كه يكنفر بناي ناسازگاري را گذاشته د و بطور مدام ديگران را آزار مي دهد فرق مي كند . در مقابل فردي كه تز زندگيش سلطه گري است كوتاه آمدن دائمي باعث از دست دادن اعتماد بنفس و بي شخصيت شدن مي شود.
-
RE: يه تجربه خوب
سلام شاين جون
باهات موافقم .بايد اينو بگم كه همسرم يه وقتايي بد جور گير ميده از قاشق غذاخوري گرفته تا لباس و فرش و حوله و اتاق و خونواده ام و....
تجربه بهم ثابت كرده در اين جور مواقع بهتره سكوت كنم...
البته قبلا من هم به ايرادهايي بي موردش جواب مي گفتم و او هم مي گفت كاري كه بلد نيستي فقط زبون داري و...و خلاصه يه جنگ جهاني راه ميفتاد حالا مثلا قضيه چي بود كه چرا لباسي رو كه سه روز ديگه مي خواد بپوشه اتو نكردم
چرا ميوه اي كه 10 دقيقه پيش آورده خونه و من دارم به كارهاي ديگه مي رسم نشستم و همينجور با كيسه اش گذاشتم توي يخچال
يا...
در هر حال ديشب هم خيلي خسته بودم و اصلا تحمل شنيدن ايرادهاي بي موردش رو نداشتم ولي گفتم تا آخرش هر چي مي خواد بگه هيچي نمي گم خودمونيم خيلي ميخواستم من هم جوابش رو بدم ولي با اين حال سكوت كردم و فقط لبخند زدم يا يه حرف خنده دار زدم ..
راستش تا حالا پيش نيومده بود كه تا اين حد تحمل كنم ولي نتيجه اش براي خودم خيلي شيرين بود
مرسي كه منو تاييد كردي
در مورد آدمهايي كه مثال زدي باهات موافقم ولي راه حل دعوا و جدال نيست آخه با اين جور آدمها برخورد داشتم ولي هنوز هم نتونستم دقيقا بفهمم بايد چطور عمل كنم يه ذره عكس العمل تند گاهي اوقات مفيده ولي براي هميشه چاره ساز نيست مخصوصا اگه طرف لجباز هم باشه ديگه" نور علي نور" مي شه اگه كسي در مورد ارتباط با اين تيپ آدمها"سلطه جو خودخواه و اينكه فكر مي كنن هيچ كس بهتر از اونها نيست و همه جزئ نژاد پستها و اونها در دسته نژاد برتر!!!
هستن"نظري داره بگه...تا براش دعا كنم!!
مرسي از همه دوستاي خوب
-
RE: يه تجربه خوب
شوهرمن اصلا ایراد نمیگیره . چیزی از من بعنوان همسر نمی خواد که براش انجام بدم .او اغلب اوقات بیرون از خانه است و خیلی کم حرف .کمک کمک کمک
-
RE: يه تجربه خوب
سلام هانا جون يا نكنه حنا؟
چيه عزيزم؟از چي ناراحتي؟از كدوم قسمت كاراي همسرت ناراحتي ؟از اينكه ازت چيزي نمي خواد يا اينكه بيرون از خونه هست؟اگه مي خواي بيشتر از خودت و همسرت بگو تا بهتر راهنماييت كنم
ما همه اينجاييم تا در حد توانمون به هم كمك كنيم ...نگران نباش
-
RE: يه تجربه خوب
سلام hana
مشکلت را بگو .
شاید حداقل تجربه ای مشابه تو داشته باشیم بهت بگیم .
میگم چه خوبه اینجا همه به هم کمک می کنند، همو می شناسند . چه جالب میشه یک روز همدیگر را یکجا می دیدیم . هیف که نمیشه :199:
-
RE: يه تجربه خوب
سلام به دوستای خوبم
من این راه حلهارو امتحان نکردم اما الان می بینم چقدر خوبه که منم یکم کوتاه بیامو و موقع دعوا سکوت کنم . آخه خانمها مظلومترن و جز سکوت برای خوابیدن مشاجره راهی ندارن چون همیشه همه چی سر خانمها می شکنه اگه دعوا ادامه پیدا کنه .
-
RE: يه تجربه خوب
سلام دوستان
سکوت خوبه اما همه جا جواب نمی ده. متاسفانه بعضی از آقایون هر سکوتی رو علامت رضا :D می دونن. باید به قول معروف سیاست زندگی داشت. بعضی جاها سکوت کرد بعضی جاها نه!
معمولا وقتایی که بعضی از آقایون بهونه گیری می کنن بهتره سکوت کرد:305:
-
RE: يه تجربه خوب
من هنوز ازدواج نکردم و شاید درست نباشه که تو این بحث نظری بدم اما دوست دارم اون چیزایی که خودم به عینه دیدم رو بگم
من فقط پست اول گلپر رو خوندم و اونقدر ناراحت شدم که دیگه حوصله م نیومد بقیه رو بخونم
راستش گلپر جان زیاد باهات موافق نیستم
تو بعضی مواقع آقایون از این سکوت خانوما سواستفاده میکنن
و به جای اینکه وقتی تنها شدن به کار زتشون و به از خودگذشتگی ِ همسرشون فکر کنن و دیگه این کار رو انجام ندن؛ وقاحت رو به جایی میرسونن که دفعات بعدی که موردی مشابه پیش میاد باز همون رویه رو ادامه میدن و حتی بدتر از اون
یه مثال بزنم
نمونه ش مادر خود من
مامان من بهترین مادر روی دنیاست
البته بابام هم بهترین بابای روی دنیاست
ولی مشکلش اینه که خیلی زود عصبانی میشه
و وقتیکه عصبانی شد دیگه هیچ چی و هیچکس جلودارش نیست
و این طوری شده که مامانم هیچ وقت نتونسته مواقعی که بابام عصبانی میشه حرف دلشو بزنه
و 25 سال تمام خودخوری کرده
الان بااینکه فقط 41 سالشه اما اونقدر شکسته و پژمرده شده که اصلا نمیشه سنش رو خوند:54:
بعضی وقتا شاکی میشم که اخه مامان جان توهم حرفتو بزن، دلیلتو بگو چرا حرفتو قورت میدی؟
اما راستشو بخوای بابام اونقدر عصبانی میشه که خودم هم وقتی تو اون موقعیتی که مامانم هست گیر میکنم زبونم لال میشه
اما بااین همه مامانم هم حرف شمارو میزه
از زندگیش راضیه و هر روز خداروشکر میکنه که شوهر به خوبیه بابام نصیبش کرده
و خودش میگه که اگه من صبر نداشتم هیچ وقت زندگیم به اینجا نمیرسید که همه ی اطرافیانمون حصرت زندگیه مارو بخورن
خب راستم میگه طفلی، اما این چیزا باعث شده که من از ازدواج و شوهر کردن بترسمhttp://kiki-net.de/smilies/traurig/cry.gif
کاش آقایون یه کم باانصاف تر بودن
مثلا بابای من به این خوبی (ووووووی بخورمت باباییhttp://kiki-net.de/smilies/liebe/knutschen.gif ببخشید جوگیر شدم :P ) ولی اون یه اخلاق بد زود عصبانی شدن و از کوره در رفتن همه ی اون خوبیارو کمرنگ کرده http://kiki-net.de/smilies/traurig/traurigsein.gif
-
RE: يه تجربه خوب
سلام گلم ستاره زندگي مامان و بابا
راستش شرايط و موقعيت نوع رفتار ما رو تعيين مي كنه
البته به طرف مقابل هم بستگي داره
من بعد از 8-9 سال زندگي فهميدم مواقعي كه شوهرم ناراحته نبايد خيلي باهاش درگير بشم البته هميشه هم موفق نيستم ولي سعي خودم رو مي كنم در عوض يكي دو روز بعد كاملا اثر اين گذشتم رو در رفتار همسرم مي بينم و بعد از اين كه همسرم آروم شد شايد مثلا روز بعد من هم به نوعي بهش مي گم كارش درست نبوده و سكوت من علامت تاييد كارش نيست
به علاوه اگه بد نباشه شرمنده يه وقتايي من هم چنان جار و جنجالي به پا مي كنم كه طفلي شوهرم هيچي نمي گه !!!البته شايد از جانب من ماهي يه بار اين اتفاق بيفته ولي در مورد شوهرم هفته اي يكي دو بار!
اگه من در مواقع عصبانيت باهاش يكه به دو كنم اوضاع بهتر كه نمي شه هيچ بدتر هم مي شه ولي گاهي كه مي فهمم مي خواد زيادي زور بگه خوب من هم اينقدر كوتاه نميام
گلم شايد جالب نباشه ولي متاسفانه يا خوشبختانه فعلا اين خانمها هستن كه بايد بيشتر هواي خونواده رو داشته باشن
من يكي هم راضيم يعني راستش وقتي شرايط الانم رو با 3-4 سال پيش مقايسه مي كنم خدا رو شكر مي كنم و متوجه مي شم كه خيلي شرايط عوض شده
اگه بخوام ريز و درشت زندگيم رو بگم به قول معروف يه كتاب مي شه ولي همين قدر بگم كه خانمها بايد بدونن كي و كجا چكاري رو انجام بدن تا هم زندگيشون آروم باشه هم خودشون خوشحال
خوب مسلمه زندگي بي دغدغه شايد اصلا نباشه و اونهايي كه كمتر مشكل دارن ديرتر هم به قول تو پژمرده مي شن ولي نبايد به راحتي ميدون رو خالي كرد و يا بخوايم مقابله به مثل كنيم
اولدوز جونم نترس مطمئنم مي توني خوشبخت بشي در كنار يه شوهر آقا و خوب و مهربون خدا كنه!
ديگه هم از دست من ناراحت نباش
باشه؟
مرسي از همدردي و حرفاي زيبات عزيزم