سلام من سه روزه از همسرم جدا شدم و وضع روحی بدی دارم چطوری به خودم مسلط شم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام من سه روزه از همسرم جدا شدم و وضع روحی بدی دارم چطوری به خودم مسلط شم؟
عزیزم این حسی که داری خیلی طبیعی هست و چیزی نیست که بخوای بابتش نگران باشی ..از لحظه جدایی تا زمانی که شرایط عادی بشه یه دوره زمانی نیاز هست ..درست عین اینکه مبتلا به یه آنفلانزا شده باشی ..باید صبور باشی تا دوره اش خود به خود طی شه ..البته برخورد افراد با هم خیلی متفاوت هست .درست مثل مقاومت بدن انسانها در مقابل ویروس ..یکی زودتر به زندگی عادی بر می گرده و کسی که ضعیف تر باشه به همون اندازه دیر تر .معمولا دوره اش بین 6 ماه تا یکسال هست ولی من افرادی رم دیدم که 2 ساله گذشته و هنوز هم به زندگی عادی برنگشتن چون خودشونم نمی خوان به خودشون کمک کنن..درست عین کسی که بیماره و به خودش توجه می کنه که زودتر خوب بشه و مسلمه که اینطور افراد هم زودتر نتیجه میگیرن ..
خود من الان تقریبا 6 ماهه جدا شدم ..راستش بی نهایت خوشحالم و با اینکه زندگیم هنوز روال عادی نداره اما بابت جداییم اصلا و ابدا ناراحت نیستم..
کاش یه کم از شرایطت بیشتر می گفتی .چند سالته و چند سال زندگی کردی ؟ فرزندی هم داری یا نه؟ خودت تنها زندگی می کنی یا نه؟ از لحاظ مالی مستقلی یا نه؟؟ اینا هر کدومش در بهبودی زودترت خیلی تاثیر داره .اگه از شرایطت بگی بهتر می تونیم کمکت کنیم..
سلام ممنون که پاسخ دادی من 34 سالمه و 10 سال زندگی کردم یه فرزند 5 ساله دارم که الان پیش همسرمه وضع روحی و روانیم خیلی افتضاحه
چرا فرزندت پیشت نیست؟؟ از لحاظ سنی که می تونست فعلا پیشت باشه ..
چرا جدا شدی ؟؟ مستقلی یا با کسی زندگی می کنی؟؟
چرا اینقدر به هم ریخته ای ؟؟ به شوهرت وابسته بودی یا دوری از بچه اذیتت می کنه؟؟؟به چی فکر می کنی که اینقدر مایوسی؟؟
فکر می کنم اگه صحبت کنی برای خودتم بهتره ..اقلا حس همدردی می گیری..
سلام:72:
به همدردی خوش اومدی ani93 گرامی،:328:
مطمئن باش هر کس اومده این جا، دست خالی بیرون نرفته:72:
F_Z راست می گن، طبیعیه، فقط باید صبور باشین،
البته شما اگه از حالاتتون یه مقدار بیشتر بگین، دوستان خیلی راحت تر می تونن کمکتون کنن!
به هر حال، براتون آرزوی موفقیت می کنم دوست عزیز:72::72::72:
من و همسرم توافق کردیم که سر بچه بحثی نکنیم هر لحظه پیش هر کسی خواست باشه تو این سه روزه من هنوز به خودم مسلط نیستم برا همین خودمم اصرار نکردم که بیاد البته پسرم خونمونو و اتاقشو و تختشو خیلی دوست داره و تو یک ماهه گذشته که منو همسرم جدا از هم بودیم (قبل از طلاق) هر وقت پیش من بود می گفت مامانی بیا بریم خونه من اتاق خودمو می خوام :302::302::302::302:
به خاطر یک اشتباه یا سوء تفاهم همسرم اصرار به طلاق کرد و من پذیرفتم ما 10 سال زندگی تقریبا" خوبی داشتیم و بسیار بهش وابسته بودم البته فکر می کردم به هم وابسته ایم که ظاهرا" اینجوری نبود
سلام
دوست دارین یه مقدار از زندگیتون بگید؟ چی شد که جدا شدید؟ شاید درددل آرومتون بکنه ، ضمنا هنوز یه هفته هم نشده که طلاق گرفتید. خیلی زوده برای این که حالتون خوب بشه. به نظر من اجازه بدید مرحله سوگواری بگذره و خودتون رو راحت بگذارید. اگر گریه دارید گریه کنید. اگر مادرتون می تونه دلداری بده بهشون سر بزنید. با دوستان زمان بگذرونید و به خودتون فرصت بدید.
من خیلی تلاش کردم که این اتفاق نیافتد ولی نشد حتی از کارم هم استعفا دادم همه چی رو پذیرفتم اما نشد و به طلاق ختم شد خیلی تاسف برانگیزه تقریبا" همه چی رو از دست دادم نمی دونم آدم چطور می تونه از صفر شروع کنه تازه وقتی هیچی نداره برای شروع دوباره
همون طور که مرحله به مرحله تخریب شده مرحله به مرحله هم باید درستش کنی
می تونی از کار پیدا کردن شروع کنی
ضمنا حق طبیعی تو هست که نخوای اطلاعات شخصی اینجا بدی ولی خیلی مختصر مفید حرف می زنی ، آدم نمی دونه چی بگه و چطوری راهنمایی کنه . دفعه بعد بیشتر حرف بزن
راستش اصلا" نمی دونم چی بگم و از کجا بگم دوران سختی رو می گذرونم خیلی تمرکز ندارم ولی در هر موردی بپرسی جواب می دم