احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
سلام به همه دوستان
من پسر بسیار پر انرژی و موفقی بودم مطالعات و تجربیات زیادی در روانشناسیی و .. داشتم
در دانشگاه گارگاه ازدواج رو مدیریت می کردم و همیشه در نت برای دیگران همدرد و مونس بودم.
اما الان چند ماهی هست که دچار درگیری احساسی شدم و نمی تونم تغیررات لازم برای رهایی رو ایجاد کنم.
تابستون 87 عقد کردیم، من 22 و اون 21 بود با اینکه از دوتا استان بودیم از لحاظ فرهنگی به هم نزدیک به نظر می رسیدیم، خانمم من اکتیو، مذهبی و اهل تفکر به نظر می رسید.ما یک سال عقد و شروع عاشقانه ای داشتیم. با ورودمون به زندگی محبت ها اوج میگرفت و در کنار این ها خرده مساعلی هم بود.
الان که و سال از زندگی مشترکمون گذشته احساس می کنم که قدر منو نمی دونه
داعم اقتدار منو میشکنه و این احساس رو به من میده که میخواد همه چیز رو کنترل کنه
اون بسیار خود محور هستش و همیشه می خواد تصمیمات و خواسته هاش رو مستقیما مطرح کنه همیشه تو دلم میگم اون خیلی خوبه فقط همسر داری بلد نیست
ای کاش میشد بیشتر بگم،انشالا تو پست های بعدی
بهم بگین چکنم که خانمم به حس مردیمن لطمه نزنه و قدر محبتای من رو بدونه؛من اون رو تو تصمیمات مورد مشورت قرار میدم و اونوقته که اون دیگه فقط حرف خودشو می زنه!!!
ممنون از دوستان
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
دوست عزيزم،
يه راه حل اينه :
براش وقت بيشتري بگذار...
بهش توجه بيشتري بكن...
____
پ ن:راستي بيشتر بنويس از خودت و همسرت و نوع مشكلاتتون...
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
سلام دوست گرامی
شما مطلب خیلی کمی نوشتی ، خانم شما قدر چه کارهاییتون رو نمی دونه ؟ منظور از اینکه گفتی فقط حرف خودشو میزنه چیه؟
یکم کلی گفتی کمی بازش کن تا دوستان ببتونن راهکارهای مناسب رو دراختیارتون بگذارند
راستی یادم رفت خوش امد بگم :
به این تالار خوش اومدی ......
:72:
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
سلام دوستان عزیز
با تشکر از sci و فرانک68 /معظرت میخوام که چون ذهنم خیلی مشغول بود نتونستم مشگلم رو درست مطرح کنم.
ببینید دوستان خیلی از مساعل کوچیک هست که هی میان تو ذهنم و نمیزارن رو اصل موضوع مشکلم تمرکز کنم سعی میکنم مهمتراش رو بگم.
من یه آدم بسیار پر انرژی و منظم و قانون مدار بودم و اولین مشکلات من و خانومم سر نظم به وجود آمد بیشتر که باهم بودیم خوابش برام مسعله شد که تازه فهمیدم اونطور که اکتیو به نظر می رسید هم نیست و حتی برای خوابش هیچ برنامه ای نداره کافی برا خودش یه بهانه بیاره تا ...بعدش هم میگه من کم خونی دارم تو اصلا دلیل خواب های منو نمیفهمی.(چه هزینه های هنگفتی که برای انواع قرص ها و مکمل ها و ... دادم اما بازم همونو میگه)
مسعله بزرگ بعدیمون سر حجابش بود که قبل و بعد از ازدواج کاملا فرق کرده بود
مسعله بعدیمون سر تماس یا پیامک بود که ازش می خواستم زنگ نزنه بگه به من زنگ بزن و ...
مسعله های متفاوتی بوده و هر روزه پیش میآد البته هیچ کدوم اینا مسعله اساسی من به عنوان کسی که خودش رو تو امر خانواده و ازدواج آشنا به مساعل میبنه نیست.
همه مسعله من بر میگرده به حرف زدن های ما بحث و جدل های ما و شان و مقبولیتی که برای من قاعل نیست
البته که من این رو بگم اون بسیار با محبت هستش و اینکار ها رو ناخواسته و از روی شخصیتی که براش شکل گرفته انجام میده .اون خود محور (متکی به خود) بار اومده و در مورد همه چیز اظهار نظر میکنه(این خصیصه خوانوادگی هست).
در محیطی که من بار اومدم حوزه اظهار نظر خانم ها و آقایون به طور نسبی تفکیک شدست اما در خانواده آنها همه در مورد قیمت زمین و معامله در فلان بانک حرف میزنند وهمین ظور همه در مورد ازدواج فلانی و خرید فلانی و...
بزرگترین احساسی که من بهش نیاز دارم احساس این هست که اون به من تکیه کرده و منو بیشتر از خودش قبول داره اینکه بتونه با تمام وجودش برخی از تصمیم گیری ها رو به من بسپاره و افتخار کنه که میتونه به منطق قوی مسعود و محبتش تکیه کنه
ممنونم از همتون
من دوستش دارم چون می دونم که اون ذات مهربونی داره و با اون کلی خاطرات عاشقانه دارم.
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
با سلام.به نظر من بیشترین چیزی که خانم شما نیاز داره درک ویژه شما از ایشون و خانواده اشه.این که دائم بهش نگید:چرا زیاد میخوابی.چرا اس ام اس میدی زنگ بزن چرا... شما ایشون رو کامل بپذیرید(همینی که هست رو) و شان و مقبولیتی رو که نیاز داره بهش بدید تا بتونه بهتون تکیه کنه.
من به شخصه به عنوان تجربه شخصیم با همسرم میگم ما خانمها دوست داریم به خاطر چیزی که هستیم احساس ارزشمندی کنیم(حتی اگه اون چیز به نظر طرف مقابل چندان مقبول هم نیاد) در اون صورت احساس میکنیم طرف مقابلمون مرد رویاهامونه و با فراق بال بهش تکیه میکنیم و بیشتر از خودمون که چه عرض کنم... بیشتر از همه عالم و آدم قبولش خواهیم داشت.
موفق باشید
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
من پسر بسیار پر انرژی و موفقی بودم مطالعات و تجربیات زیادی در روانشناسیی و .. داشتم
در دانشگاه گارگاه ازدواج رو مدیریت می کردم و همیشه در نت برای دیگران همدرد و مونس بودم.
اون خیلی خوبه فقط همسر داری بلد نیست
شاید همسرت به اندازه تو توی این فضاها نبوده .ازش انتظار نداشته باش که اطلاعاتش در مورد شوهرداری به اندازه تو باشه.باید با هم کاری کنین که اطلاعات اونم بالا بره البته با صبر و حوصله زیاد
در کنار این ها خرده مساعلی هم بود.
این خرده مسائل چیا بودن؟حل شد؟کی حل کرد؟شما؟اون؟با هم؟
اون بسیار خود محور هستش و همیشه می خواد تصمیمات و خواسته هاش رو مستقیما مطرح کنه
یعنی چی؟دوست داری خواسته هاشو مستقیم نگه؟!!!!
بهم بگین چکنم که خانمم به حس مردیمن لطمه نزنه و قدر محبتای من رو بدونه
میشه لطفا بگین حس مردی و مردونگی از نظر شما چیه؟
من اون رو تو تصمیمات مورد مشورت قرار میدم و اونوقته که اون دیگه فقط حرف خودشو می زنه!!!
خوب باید حرف خودشو بزنه پس می خوای حرف کیو بزنه؟(شوخی کردم).منظورت اینه که میخواد حرف اون انجام بشه؟
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
با تشک بسیار از یک زن امیدوار و بهار66
دوست عزیزم یک زن امیدوار ممنونم از راهنمایتون کار بسیار سختی رو ازم میخوایین اونم وقتی که احساسم شکسته شده و خیلی جاها احساس کردم که اون برام ارزش قاعل نیست.اما فکر میکنم قسمتی از ماجرا همین باشه که ما به هم احترام میگزاریم ولی شاید نتونستیم براهم ارزش کافی رو قاعل بشیم.
دوست عزیزم بهار 66 ممنونم از اینکه درد دل های منو با دقت خوندین تو متن اولیه از بس فکرم مشغول بود نتونستم مسعله رو خوب بیان کنم لطف کنین متن بعدیم 4# رو بخونین بنده رو راهنمایی بفرمایین
خرده مساعل بعضی هاش حل شد با همگاری همو بعضیش با گذشت حل شد و خیلیش هم هنوز حل نشده
مستقیم گفتن خواسته ها با اینکه تصمیمات کلی بگیره و بخواد که من بدون صحبت اجرا کنم فرق داره
حس مردی یعنی
زن شوهرشو قبول داشته باشه
به منطقش اعتماد کنه و تصمیمات اساسی زندگی رو بش بسپاره
اگه زن از مردش نظر خواست بعد بدون اطلاعش عکسشو عمل نکنه
تو مکالمات روزمره براش صحبت مردش مهم باشه
لهن صحبتش یا شوهرش بایدو نباید نباشه خواهش همراه با نازو کرشمه باشه
جلود دیگران وقتی شوهرش داره حرف میزنه سعی کنه همه گوش بدن نه اینکه خودش بپره تو حرفش
و......
از لباس پوشیدن من تا خرید لوازم منزل تا.... نظر نظر ایشون هستش
ایشون همیشه میگن هرچی تو بگی آقایی ولی....(به نوعی اظهار میکنه که من تصمیم گیرم و لی سوالشو جوری می پرسه که خواسته اون بشه)
منتظر راه حل هاتونم دوستان خوبم
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
با تشک بسیار از یک زن امیدوار و بهار66
دوست عزیزم یک زن امیدوار ممنونم از راهنمایتون کار بسیار سختی رو ازم میخوایین اونم وقتی که احساسم شکسته شده و خیلی جاها احساس کردم که اون برام ارزش قاعل نیست.اما فکر میکنم قسمتی از ماجرا همین باشه که ما به هم احترام میگزاریم ولی شاید نتونستیم براهم ارزش کافی رو قاعل بشیم.
دوست عزیزم بهار 66 ممنونم از اینکه درد دل های منو با دقت خوندین تو متن اولیه از بس فکرم مشغول بود نتونستم مسعله رو خوب بیان کنم لطف کنین متن بعدیم 4# رو بخونین بنده رو راهنمایی بفرمایین
خرده مساعل بعضی هاش حل شد با همگاری همو بعضیش با گذشت حل شد و خیلیش هم هنوز حل نشده
مستقیم گفتن خواسته ها با اینکه تصمیمات کلی بگیره و بخواد که من بدون صحبت اجرا کنم فرق داره
حس مردی یعنی
زن شوهرشو قبول داشته باشه
به منطقش اعتماد کنه و تصمیمات اساسی زندگی رو بش بسپاره
اگه زن از مردش نظر خواست بعد بدون اطلاعش عکسشو عمل نکنه
تو مکالمات روزمره براش صحبت مردش مهم باشه
لهن صحبتش یا شوهرش بایدو نباید نباشه خواهش همراه با نازو کرشمه باشه
جلود دیگران وقتی شوهرش داره حرف میزنه سعی کنه همه گوش بدن نه اینکه خودش بپره تو حرفش
و......
از لباس پوشیدن من تا خرید لوازم منزل تا.... نظر نظر ایشون هستش
ایشون همیشه میگن هرچی تو بگی آقایی ولی....(به نوعی اظهار میکنه که من تصمیم گیرم و لی سوالشو جوری می پرسه که خواسته اون بشه)
منتظر راه حل هاتونم دوستان خوبم
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
ببخشید من پست جدیدتون رو ندیده بودم.ازاین پست جدید اینطور بر میاد که شما خیلی ایراد گیری و به جزئیات دقت میکنی.اصلا اینایی که گفتی در حدی نیستن که بخوای حتی به عنوان مشکل کوچیک هم مطرحش کنی.من فکر کنم اون مطالعات زیادت تو رو زیادی حساس و ایده ال گرا کرده.اما تو زندگی واقعی ادم بخاطر چیزای مهمتر خواب و زنگ زدن که بهم زنگ بزنی و مسائلی شبیه این رو نمبینه و به چشمش نمیاد که بخواد بگه .خوب در مورد هر چیزی اظهار نظر کنه.بده اطلاعاتش بالا باش؟.این اظهار نظر معنیش عدم اعتماد به تو نیست همونطور که خودت گفتی عادت خونوادگیشونه.شاید محدود کردنش تو اظهار نظر باعث بشه فکر کنه تو به حرفاش اعتماد نداری و اعتماد به نفسش ازبین بره .سعی کن دفعه های مشورت باهاشو بالا بری و اگه حرفش درسته استفاده کنی تا سود کنی.من فکر میکنم بهتره رو خودت بیشتر کار کنی.(البته این تا حدیه که خودت تعریف کردی از زندگیت)
میتونین تقسیم وظایف هم کنید.مثلا بگو مدیریت همه مسائل داخل خونه با تو مدیریت بیرون با من تصمیمات مهم هم با نظر هر دو مون
مشکل لاینحلی نیست
RE: احساس می کنم قدر من رو نمی دونه! به دنبال تغییر هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
ببخشید من پست جدیدتون رو ندیده بودم.ازاین پست جدید اینطور بر میاد که شما خیلی ایراد گیری و به جزئیات دقت میکنی.اصلا اینایی که گفتی در حدی نیستن که بخوای حتی به عنوان مشکل کوچیک هم مطرحش کنی.من فکر کنم اون مطالعات زیادت تو رو زیادی حساس و ایده ال گرا کرده.اما تو زندگی واقعی ادم بخاطر چیزای مهمتر خواب و زنگ زدن که بهم زنگ بزنی و مسائلی شبیه این رو نمبینه و به چشمش نمیاد که بخواد بگه .خوب در مورد هر چیزی اظهار نظر کنه.بده اطلاعاتش بالا باش؟.این اظهار نظر معنیش عدم اعتماد به تو نیست همونطور که خودت گفتی عادت خونوادگیشونه.شاید محدود کردنش تو اظهار نظر باعث بشه فکر کنه تو به حرفاش اعتماد نداری و اعتماد به نفسش ازبین بره .سعی کن دفعه های مشورت باهاشو بالا بری و اگه حرفش درسته استفاده کنی تا سود کنی.من فکر میکنم بهتره رو خودت بیشتر کار کنی.(البته این تا حدیه که خودت تعریف کردی از زندگیت)
میتونین تقسیم وظایف هم کنید.مثلا بگو مدیریت همه مسائل داخل خونه با تو مدیریت بیرون با من تصمیمات مهم هم با نظر هر دو مون
مشکل لاینحلی نیست
سلام دوستان
بازم ممنونم بهار 66 که منو راهنمایی کردین، حق با شماست و من هم خوب می دونم که بسیاری از حرفای گفته شده بسیار جزیی هستند.اما فکر می کنم مسعله اصلی بنده رو متوجه نشدین، سعی می کنم یکم بیشتر توضیحش بدم:
بد نیست که آدم اطلاعاتش بالا باشه ؛ بده که آدم تو هر ضمینه ای حتی تو ضمینه ای که هیچ اطلاعی نداره اظهار نظر کنه (مثلا در مورد مشاوره دادن به کنکوری ها (این خیانته)).
صد در صد همینطوره که من وقتی میبینم داره تو یه موقعیت حساس بدون اطلاعات حرف میزنه مجبور می شم مداخله کنم و اون ازم ناراحت میشه اما در اکثر مواقع بعدا تو خلوت باهاش صحبت می کردم که عزیزم این حرف رو بر چه مبنایی زدی و بحث کردن الکی شروع می شد.
100 در 100 موافقم که باید اول رو خودم کار کنم چون من هم باید اصلاحات بسیاری در رفتارم انجام بدم اما یکی از مشاورینی که باش صحبت کردم میگفت بزرگترین اشتباه تو این بوده که تو بیشتر تصمیمات باش مشورت کردی و نظرش برات مهم بوده، این باعث شده که اون نا خواسته برگرده به محیط خوانوادش و جایگاه جدیدش به عنوان یه همسر رو یادش بره و نا خواسته جایگاه تو هم فراموش کرده این هست که باعث می شه اون بخواد همیشه حرف خودش بشه و در واقع اوضاع رو کنترل کنه.
بار ها و بار ها تو گفتگو هامون این تقسیم بندی ها رو انجام دادیم
تو گفتگوهای دوران عقدمون تصمیم گرفتیم که همیشه با هم مشورت کنیم و تو فلان مساعل حرف آخر رو اون بزنه و تو بیسار مساعل حرف آخر رو من بزن اما من اینطور فکر می کنم که اون همیشه حرفش رو به کرسی نشونده و از محبت و شخصیت من برای رسیدن به هدفش استفاده کرده
فقط موارد اساسی و خیلی مهم بودند که من کوتاه نیومدم و او پس از از کلی بحث و ماجرا منصرف شد.
بازم ممنونم از همه دوستان