-
علاقه شدید به همکار
سلام.دختری30ساله هستم.8سال پیش عقدکردم و 3ماه نگذشت که جداشدیم.البته توی شناسنامه2سال طول کشیدبه دلیل کارهای اداری و دادگاه و ...نزدیک 2سال هست که در جایی مشغول به کارهستم.و علاقه ی شدیدی به یکی از همکاران که متاهل هستندپیداکردم.به طوریکه کشش شدیدی بهش دارم و تمام حالات روحی من بستگی به حالات اون و نحوه برخوردش بامن دارد.البته به نظرمن او از این احساس من به خودش بیخبر است و به عنوان خواهرکوچکتروهمکاربه من علاقه دارد.(البته شاید دراین حد هم علاقه ای به من نداشته باشد!:D)این مطلب را هم بگویم که من اصلا قصدازدواج ندارم یعنی دیگه به کسی نمیتوانم اطمینان کنم.ترجیح میدم تنهابمونم.هرچندتنهایی برای من خیلی سخت است با توجه به روحیه ی که دارم.مشکل اصلی من همین احساس شدیدی ست که به این همکارم پیداکردم.به طرزعجیبی به طرفش کشیده میشوم!بعضی اوقات از خودم میترسم و بدم میاید.انگارکه خودم را نمیشناسم.ولی تمام آرزوم این است که این احساس دوطرفه باشد.....من دیگه نمیدونم چی بنویسم.:302:
ممنون میشم از راهنماییتون!هرچند از الان میدونم که جواب چی هست!سعی در فراموش کردن این احساس!
خیلی ممنون
مونا علیپور
-
RE: علاقه شدید به همکار
دوست عزیز توصیه می کنم مشخصات اصلی تون (اسم و فامیل ) رو اینجا نیارین از اسم مستعار استفاده کنین ممکنه بعد ها باعث ایجاد مشکل براتون بشه.
-
RE: علاقه شدید به همکار
مونا خانم،
ضمن خوش آمد گویی به جمع دوستان همدردی :72:
تاپیکی در این تالار بود به اسم کمکم کنید، می خوام زن دوم بشم
علیرغم اینکه عنوانش با این حرف شما که گفتید هیچ علاقه یا تمایلی به ازدواج ندارید، متفاوت است، اما پست های مفیدی توش هست که می تونه کمکتون کنه.
پست هایی در مورد تغییراتی که در حدود سی سالگی در خانمها اتفاق می افته و همینطور پست هایی که کمک می کرد به مراجع که در این تصمیم گیری عقلانی رفتار کنه، نه احساسی.
امیدوارم اون پست ها به شما هم کمک کنه.
-
RE: علاقه شدید به همکار
مونا مونا !در پي يك آسيب عاطفي آدم دنبال يه جايگزين ميگرده ناخواسته و شايد كاملا ناخود آگاه.وقتي آدم به جاي منطق با عواطفش تصميم ميگيره بعضي وقتا اشتباه ميكنه و دچار يه آسيب دوباره ميشه اول . مواظب باش.
دوم از چيهاي شديدي كه قابل نظارت نباشن ميترسم. مثه سيل ميمونن نه مثل روخانه احتمال آسيبشون زياده!
سوم:گفتي:"به طوریکه کشش شدیدی بهش دارم و تمام حالات روحی من بستگی به حالات اون و نحوه برخوردش بامن دارد"
اينو در هيچ انسان آزاده اي نمي پسندم كه تمام سعادتش در گرو حالات و برخورد يكي ديگه باشه.اونم كسي كه حتي نميدونه شما اينقدر دوستش داري و بعد دونستن عكس العمل خود و خانواده اش هم معلوم نيست.
درسته برخورد بد يا خوب ديگران بر ما اثر ميذاره اما اين اثر نبايد كل دنيا و آخرتمونو تحت الشعاع قرار بده..!
بعضي آدما موقتا در حمسير حيات ما قرار ميگيرن تا با تاثير مثبتشون باعث دلگرمي ما بشن حتي از دور اما اين كه نيمهع گم شده ما باشن.. چيزي نيست كه بشه بهش اعتماد كرد . اونم فقط با آتش شعله ور احساسات عزيزم.فعلا يه كم دندون رو جگر بذار تا منطق و احساساتت يه اندازه شن. يعني بتوني صداي هردو رو بشنوي. نه فقط دلت رو!
-
RE: علاقه شدید به همکار
سلام.
ممنون بابت جوابایی که دادین.کاملا منطقی و انتظاری جزاین پاسخ ها ندارم!فقط مساله اینه که دیگه من نمیتونم یه زندگی نرمال مثل خیلیای دور و برم خواهر و برادم یا حتی مث همین همکارم با خونوادش داشته باشم!خیلی وقتا واقعا دلگیر میشه برام همه چی.
انقدردلم میخواد که باهاش حرف بزنم و باهام حرف بزنه!
من الان نزدیک به 5-6سال هست که از طلاقم میگذره.غیر از این همکارم همکارای زیاد دیگه ای هم دارم و هم داشتم.اما کوچکترین احساسی از این بابت به اونا ندارم!از نظر ظاهری که هیچ وقت فکرشم نمیکردم یه درصدم از همچین کسی خوشم بیاد.الان که فکرشو میکنم نمیدونم اصلا این علاقه از کی بوجوداومد!هرچی که هست.برای من هم مایه خوشبخته هم بدبختی!هرچند مطمئنا آخرش بدبختیه.
به هرحال خیلی ممنونم.خیلی خوشحالم که میتونم درباره ش با کسی صحبت کنم!