RE: با تنهايي چه ميشه كرد
تا بحال برای اصلاح روابطت با خواهر یا مادر تلاشی کردی ؟
چرا مادرت شمارو مسبب مشکلاتش میدونه ؟
شما فقط 19 سالته ، چه اهمیتی داره که خواهرت خودشو از شما جوونتر بدونه ؟
ایا خواهرت دقیقا به قصد ازار شما این برخوردهارو بروز میده ؟
خواهرت ادعا میکنه بیشتر از شما مورد توجه پسرها هست
ایا اینگونه رفتارها در خونواده شما مثبت و دارای ارزش هستن ؟
19 سال سن زیادی برای داشتن روابط با جنس مخالف (حالا با هر نیتی ) نیست
ایشون چند سال از شما بزرگتره ؟
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
واقعيتش بهشون گفتم كه از اين رفتاراتون ناراحتم اما اونها باز منو مقصر ميدونند و ميگن تو حساسي!اما به حساس بودن ربطي نداره درسته من انسان احساساتي هستم ولي رفتارهاي اونهام زننده است.
مامانم اعتقاد داره من خيلي لجباز و دمدمي مزاجم براي همين همش دارم آزارش ميدم اين در حالي كه من فقط بعضي وقتا كه عصبيم اينطوري ميشم و نه هميشه كه طبيعيه...تازه خواهرم خيلي بيشتر اذيتش ميكنه ولي چون اون رو بيشتر دوست داره(البته اين احساس منه)باهاش كنار مياد،ولي من همشون دوست دارم وقتي يكيشون يه ذره ام غصه بخوره من غصه ميخورم و براشون دعا مي كنم:302: ولي اونا چي؟!نمي تونم بگم هم اصلا ولي به اندازه من علاقه بهم ندارن!
علت اينكه خواهرم خودش رو جونتر ميدونه رو تو يك تاپيك ديگم مطرح كردم....به خاطر اينه كه صورت كوچكي داره و چندتا بهش گفتن كمتر از سنت ميخوري و ......اونم كه ميدون من رو اين حساسم همش ميگه البته اكثرا ميفهمن من كوچيكترم و اگر يكي جلوي من بهش بگه بزرگتري و سن واقعيش رو بگه يكميم ناراحت ميشه ولي اگه من ناراحت بشم بنظرش حسودم....واقعيتش من حسم خيلي قويه يه جوريه كه مي تونم تا حد خيلي زيادي احساسات طرف مقابلم رو درك كنم !
نه دقيقا به قصد آزارم اينكارا رو نميكنه ولي يه وقتاي كه من از نظر روحيم حالم خوب نيست به قصد آزار اينكارا رو ميكنه اما در مقابل دوستم هم داره ولي كم.
نه رابطه با پسر ارزش تو خانواده ما نيست اما اون اينا رو ميگه كه مثلا بگه من خواهان و هوادار زياد دارم و مورد توجه جنساي مخالفم هستم
من خودم واقفم بر اينكه رابطه در سن من خوب نيست ولي اينقدر اينطوري باهام برخورد شده كه فكر مي كنم لابد مشكلي دارم...اما هرچي فكر مي كنم مشكلي ندارم حداقل ظاهريم كه شده!!!
خواهرم٢٤ سالشه!٥سال اختلاف سن داريم
حالا بنظرتون چيكار كنم؟! با غم و غصه و گريه كه از تنهايي در نميام.....البته من خدا رو دارم كه از همه مهمتره ولي آيا انسان هاي ديگه و توجه و ابراز علاقه اونها مهم نيست؟!خوب انسان مدني الطبع!!!!!
خواهشا راهنماييم كنيد
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
مُشک آنسـت که خــــود ببـویـد...
[align=justify]داشتن هیچ فضیلتی به تنهایی کافی نیست باید شعورش هم وجود داشته باشه.
چیزیکه انتخابش با ما نبوده نه برای ما ارزش به حساب میاد نه ضد ارزش. مثل جنسیت، ظاهر و ...
این تفکر که زیبایی مایه افتخاره فرد به حساب میاد همونقدر تعریف محدودیه که کسیکه به اون اندازه از زیبایی برخوردار نیست احساس شرمندگی کنه!
زیبایی ظاهرم مثل خیلی چیزای دیگه عمر خودشو داره، مگه ما نهایتا چندسال میتونیم زیبایی رو حفظ کنیم؟ کسیکه انقدر وابسته به زیباییشه هر چی زمان میگذره ترسش برای کمرنگ شدن این زیبایی زیاد میشه و شاید اونموقع با مشکل مواجه بشه و چشمش روی مسائلی باز بشه که براحتی ازشون عبور میکرد! چون فکرمیکنه اون چیزیکه از جانبش احساس امنیت و آرامش میکرد به خطر افتاده!!!
بعضی از دخترها به واسطه ظاهر، یا لوند رفتار کردن یا خیلی چیزای دیگه که اکثرا تمایلات سطحی و غریزی بعضی از پسرها رو ارضا میکنه، از جهت این پسرا ممکنه دوست داشتنی باشن اما این ارزشی به حساب نمیاد که اگه مثلا کسی ازش برخوردار شد احساس غرور کنه یا اگه کسی نشد یا نخواست بشه احساس محرومیت یا کمبود و یا شکست کنه!
فرض کن از یکی بخوان چند تا از موفقیتهاشو اسم ببره و توضیح بده، اونم در جواب بگه یکی از بزرگترین موفقیتهایی که من تو زندگی کسب کردم خوشکل بودنه! و یکی دیگه اینکه تونستم از 20 تا پسر تایید زیبایی بگیرم و خیلی توی این راه زحمت کشیدم و مشوق اصلیم پدر و مادر و دوستانم بودن!!!!!!
یه چیز دیگه که هست بعضی از آدمای دور و بر ما قرائت های پررنگی از خودشون ارائه میدن که خیلیاشون صحت نداره! ولی چون برجسته ترشون میکنه و بهشون حس خوبی میده دوست دارن یکم پیاز داغشو زیاد کنن!
درحالیکه مطلق حرف زدن اصلا حرف آدمای عاقل نیست! ما چیزی به اسم بد یا خوب بطور یکپارچه، در وجود هیچ انسانی نداریم!
قرآن گفته : وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ ارزشایی که هرکس داره به رسمیت بشناسید، یعنی تو سرمال هیچکس نزنید.
سرمایه انسانی یه آدم تو حوزه ی ظاهر و پول و به به و چه چه دیگران.... خلاصه نمیشه، انسان محدود نمیشه به یه سری افکار خاله زنکی!
از بچگی باور غلطی توسط خانواده ها در ذهن ما جا افتاده که ملاک خوب یا بد بودن، تایید دیگران هستش!
خیلی از افکاری که ما داریم بر اساس یه سری باورهائیه که از کودکی به ذهنمون تلقین شده و با اون باورها درباره خودمون و دیگران قضاوت میکنیم، تنبیه میکنیم، تصورات بیهوده میکنیم و ...
خوندن این کتاب پیشنهاد میکنم، دقیقا متوجه میشی که از بچگی تا الان چه بر سر اکثر ما اومده!
لطفا چند نمونه مثال بزن برامون از رفتارهای مادرت که میگی خواهرتو تایید میکنه چه رفتاری یا چه حرفی میزنه که باعث شده شما اینجوری فکر کنی؟
و چند مثال از رفتاری که خودت کردی و باعث شده مادرت بگه لجباز یا دمدمی؟
و یه مقدار از تنهایی که گفتی احساس میکنی، از کی این حسو داری و آیا این حس تحت تاثیر حرفای خواهرت بوجود اومده ؟
یکمی هم از خودت بگو اینکه چکار میکنی؟ تحصیل؟ کار؟ برنامه ی روزانه ت چیه؟
یکمی هم درباره پدرت بگو و اینکه رابطه ت باهاش چطوریه؟[/align]
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
با تنهايي چه نميشه كرد!
در تنهايي ميشه فكر كرد.. كتاب خوند.. ورزش كرد..زيبا شد و..تو به جاي افكار ناراحت كننده چه قدمي برا قويتر شدن خودت ميكني عزيزم؟
سواي اون كه معتقدم زيبايي نوري يه كه از درون به صورت آدم مي تابه..مثلا خواهرت بخواد خودشو كوچيك تر از تو بدونه كه چي؟ چي زياني براتو داره؟
خداوند سهم ما رو از سفره خودش مجزا داده.. زيبايي خواهرم زيبايي منو كم نميكنه.. مهربوني و تعقل اون از سهم من پيش خدا برداشته نميشه..اول بايد ببيني اگه تاييد ديگران مهمه كدوم ديگران.. ديگران دو دسته ان.. ديگران بي اهميت و ديگران مهم! نقش ديگران مهم رو در نظر بگير نه هر كسي رو! بهترين خصوصيت تو اينه كه بتوني بهترين خودت باشي نه يه نسخه كپي كمرنگ خواهرتيا هركي ديگه.. تو واسه خودت منحصر بفردي گلم..
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
ممنون عزيزان.....خيلي صحبتاتون قشنگ و زيبا بود
Pk1365 عزيز مرسي از كتاب قشنگي كه معرفي كرديد!
واقعا الان كه دقت مي كنم حق باشماست و شايد من مسئله رو خيلي جدي گرفتم و بهش حساس شدم،اما واقعيت اين كه ما تو جامعه اي هستيم كه خيلي چيزهاي بي اهمييت با ارزشه مثل همين ظاهر!
امروز يكي از دوستانم از من پرسيد چرا همه به من ميگن بزرگتر از سنت ميخوري و من هم در پاسخ بهش گفتم حالا جونتر به نظر اومدن يا برعكس چه حسني داره؟!اونم گفت همه جامعه ميگن حسنه كه كسي هميشه جون باشه حالا من كه خودم ١٩سالمه چرا بايد بگن پيرم.....واقعيت نتونستم جواب بهش بدم چون خودمم كمي درگيرش البته فقط جاهاي كه با خواهرم هستم ولي فقط براي آرامش روح خودم و خودش گفتم اين چيزا نسبيه!!!!!!
شما فرموديد مثال بزنم
مثلا مادرم با وجود اذيت هاي كه خواهرم ميكنه يه جوري هميشه هواش رو داره و ميگه اون مظلوم و....اما فكر ميكنه من بلدم حقم رو بگيرم پس نياز نيست توجه چنداني به من كنه(البته تا حدودي درسته اما احساسات با مسائل ديگه متفاوت)!
من قبول دارم تا حدودي لجبازم ولي نه اينقدر كه باعث آزار كسي بشم تازه من فكر ميكنم خواهرم بيشتر اذيت ميكنه ولي مامانم با تحمل بيشتري باهاش برخورد ميكنه،شايد چون بچه اول بيشتر دوستش داره،نمي دونم!!!!!
تحت تاثير حرفاي صرف اون احساس تنهايم به وجود نيومده ولي تاثير داشته،بيشتر احساس ميكنم هنوز كسي پيدا نشده كه من بتونم همه حرفام رو به اون بگم و به قولي كسي تو زندگيم نيست كه دركم كنه،اين درحالي كه من تقريبا ميشه گفت اخلاقم و رفتارم جوريه كه افراد بهم اطمينان ميكنن و سنگ صبور همم اما خودم تنهام!!!!
من دانشجوم و حقوق ميخونم عاشق رشته ام هستم و نو زمينه تحصيلي موفقم و مشكل علمي و درسي ندارم،خدا رو شكر تو بهترين دانشگاهم درس ميخونم و زندگيم هدف دار و به اكثر چيزاي هم كه از خدا خواستم تا حالا رسيدم و الان مشكلم همين تنهايي!
با اينكه تماما با برنامه پيش ميرم و وقت خالي ندارم اما احساس تنهايي تو بطن وجودمه و هر وقت تنها ميشم و فكر ميكنم ميگم آخه چرا بايد هيچكس منو دوست نداشته باشه و به من فكر نكنه؟!!!!
بابام از نظر خانواده ام منو خيلي دوست داره و همين باعث شده مامانم چون فكر ميكنه بابام بهم محبت ميكنه تمام محبتش رو صرف خواهرم كنه اين درحالي كه بابام هردو ما رو به يك اندازه دوست داره و من هم خيلي دوست دارم مامانم باهام مهربون تر باشه،چون حس مادرانه و محبت اون يك چيز ديگه ست!!!!
مرسي از همه شما عزيزان واقعا متشكرم:46:
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
F71 عزیزم عیدت مبارک :72: من حتما بزودی به تاپیکت میام و نظرمو برات مینویسم عزیز، امروز سرم کمی شلوغه
ولی حرفهایی هست که میام و میگم و خوشحالم اگه کتاب بهت کمک کرده. به من هم خیلی کمک کرد. اصلا یه دید دیگه بهم داد.
شاد و پیروز باشی ... تا بعد ، در پناه خدا :72: :43:
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
سلام
داشتن این حس و احساسات مشابه تو این سن اصلا چیز عجیب غریبی نیست (خود من هم که یک پسرم به کرات چنین حسی رو تجربه کردم) گاهی اوقات اینقدر شادی که همه تعجب میکنند و گاهی اونقدر غمگین که همه نگران میشن،پس داشتن این نوع حسها اصلا غیر عادی نیست و به دلیل اقتضای سنه.
ولی شرایط شما : خواهرتون چرا همچین رفتاری داره که مدام میخواد بگه از شما سره ؟ مگه بهش بدی کردین یا اسیبی بهش رسوندین که میخواد شما رو بجزونه!!!!! اگه پاسخ این سوالها منفیه به نظر من به دلیلی به شما حسادت میکنه ( به نظرم این از اخلاق دختراست) .
[size=x-large]فقظ نکته خیلی مهم اینه که مبادا به خاطر اثبات خودتون به خواهرتون وارد روابط غلط با جنس مخالف بشید.
در مورد مادرتون نمیدونم چی بگم اما ممکنه فقط تصور شما این باشه که مادرتون بین شما و خواهرتون فرق میذاره.
شما هم نباید وقتی خواهرتون راجع به این جور مسایل با شما حرف میزنه بیش از اندازه حساسیت نشون بدین و ناراحت بشین طوری که اون از این کار خودش لذت ببره که مثلا حال شما رو گرفته!!!!![/size]
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
[align=justify]سلام دوست عزیز
چه رشته خوبی میخونی، برات آرزوی موفقیت میکنم. من یه زمانی خیلی دوست داشتم حقوق بخونم اما به دلایلی نشد، البته هنوزم علاقه دارم شاید در آینده اگر موقعیتش را پیدا کنم برم دنبالش. باتوجه به رشته ت خداروشکر خوب میتونی از حقوقت دفاع کنی. این حسن بزرگیه که برای شما یه نقطه قوت به حساب میاد. البته در جایی که واقعا حقی ازت ضایع بشه.
من احساس میکنم شما چند تا مسئله برات بوجود اومده:
1- تا حدودی ذهن خوانی میکنی
2- تا حدودی هم در نحوه برقراری ارتباط با مادر و خواهرت قوی عمل نمیکنی، مادر و خواهرتو مقابل خودت میبینی و بخاطر همین مدام درحال مقایسه خودت با خواهرت یا رفتار مادرت هستی.
3- مقدار خیلی کمی هم در مقابل خواهر و مادرت زودرنجی داری که همین باعث شده حساسیتت در مورد اونها بالا بره و حرفای اونارو برای خودت اشتباه تعریف یا تفسیر کنی.
گاهی اوقات فاکتورهایی که ما برای نوع رفتار دیگران فرض میکنیم سوء تفاهماتی را در ذهن ما بوجود میاره و باعث میشه رفتارشون را جور دیگه ای برداشت کنیم.
مثلا حرف هایی که اطرافیانمون میزنن و تفسیرهایی که از خودشون ارائه میدن شاید برای ما این ذهنیت را بوجود بیاره که قصدشون اذیت ماست، درحالیکه این رفتار ریشه در پایین بودن اعتماد به نفس اون فرد داشته و برای اینکه خودش را دوست داشتنی نشون بده ناخودآگاه و به مرور زمان این رفتار در شخصیت او نهادینه شده.
یا مثلا در مورد سن گاهی نه فقط چهره بلکه نوع رفتار ما، یعنی میزان پختگی یا ناپختگی ما باعث میشه دیگران بهمون بگن بزرگتر یا کوچکتر بنظر میاییم و ما اینو بد تفسیر کنیم مثلا پیش خودمون میگیم چون به ما گفتن بزرگتر بنظر میاییم یعنی به ما گفتن پیر هستیم یا اگر کوچکتر بنظر میاییم یعنی به ما گفتن بچه هستیم! درحالیکه اونها اصلا چنین منظوری نداشتن. اتفاقا خودم یه خاطره دارم. یادمه 3 سال قبل رفته بودم بانک برای انجام یه کاری، خانومی که متصدی بانک بود قبل از اینکه کارمو انجام بده یه نگاهی بهم انداخت و گفت ببخشید شما به سن قانونی رسیدین!!؟؟ حتی حرفمو باور نکرد و ازم کارت شناسایی خواست!!!!؟؟ اون موقع من 23 سالم بود!!! یادمه خیلی بخاطر اون حرف حرص خوردم اما بعدش دیدم لزومی هم نداشت.
چون ما با ذهنیت دیگه ای به مسئله نگاه میکنیم اونو برای خودمون بزرگ میکنیم، بهش شاخ و برگ میدیم، بدون اینکه متوجه باشیم، و هربار که با اون رفتارهای تکراری اطرافیان روبرو میشیم یا حالت خصومت در نهادمون بوجود میاد یا رنجش و یا هردو بدنبال همدیگه.
البته عکس این قضیه هم صادقه. یعنی همونقدر که ما از جانب اطرافیانمون دچار این سوء تفاهمات میشیم، ممکنه خودمونم رفتارهایی داشته باشیم که شاید اصلا متوجهش نشده باشیم یا شاید از نظر خودمون موضوع ساده ای باشه اما ناخودآگاه اطرافیانمون را هم دچار سوء تفاهماتی کنه، درحالیکه منظورمون اصلا اون چیزی نبوده که اونها تصور کردن. مثل همون قضیه لجبازی که مادرت گفته.
نکته مهم این قضیه اینجاست که هیچکدوم این حرفا و این رفتارها از روی عمد و با مقصود بد نیست، بلکه ناخواسته شبهه ایجاد میشه. پس نتیجه میگیریم که نه ما اونقدر بدیم که دیگران فکرمیکنن و نه دیگران اونقدر بدهستن که ما تصور میکنیم.
اما عکس العمل ما توی این شرایط چطور باشه بهتره. این مسئله رو در یه تاپیک دیگه به یکی ازدوستان گفتم که اینجا برای شما هم مینویسم.
برای بروز و نشون دادن ناراحتی راه های زیادی وجود داره و هرکی یه جور ناراحتیشو نشون میده.
1- یکی مستقیما و بطور خیلی زننده و با الفاظ خیلی تند و گاها الفاظ زشت ناراحتیشو خالی میکنه.
2- یکی دیگه با کنایه و جملات منظوردار و بعضا در موقعیت هایی که فراهم میشه حرفش را میزنه.
3- یکی ناراحتیشو درون خودش میریزه و در جای دیگه به صورت های دیگه یی ناراحتیشو خالی میکنه.
4- یکی دیگه هم با خنده و شوخی و طوریکه جنبه طنز به کلامش داده باشه دوطرف رو حفظ میکنه. طوریکه هم ناراحتیشو کاملا منطقی و بدون خصومت ابراز میکنه و هم به شیوه ای اینکارو میکنه که رفتارش باعث رنجش طرف مقابل نشه و عین رفتار اونو تحویلش نده.فکر میکنم دسته چهارم قشنگترین انتخابه.
وقتیکه قضیه رو مطرح کردی سعی کن دیگه فراموشش کنی و مدام در ذهنت فیدبک نزن و مرور نکن، سعی کن واقعا ازش بگذری و تو ذهنت نگهش نداری تا جای دیگه دومرتبه بخوای خالی کنی.
با مادر و خواهرت ارتباط صمیمانه تر و نزدیک تری برقرار کن. سعی کن تو شروع کننده باشی. تا حدودی از این احساس تنهائی که داری ساخته ذهن خودت هستو تا حدودی هم اقتضای سن، مادر و خواهرتو مقابل خودت نبین، مادرت پدرت و خواهرتو درکنار خودت ببین شما یه خانواده هستین و مطمئن باش اگر کمترین مشکلی برای هرکدومتون پیش بیاد دیگری بشدت نگران میشه و قلبش برای اون میتپه. هر فکری که شمارو از اونها جدامیکنه بریز دور و خودتو جدای از اونها نبین.
اینو یادت باشه که عقـــل هیچوقت عاقل تر از موقعی نیست که پرهیز بکنه از قضاوت کردن درباره چیزهایی که از احساسات ما ناشی شدن درحالیکه مبنای عقلی درست و واقعی ندارن.
در مورد اون چیزایی هم که توی جامعه شبیه ارزش شده، باید بگم همه اینطور نیستن و همه اینطوری فکر نمیکنن، و در جامعه شاید خیلی تفکرات غلط دیگه ایی هم وجود داشته باشه اما این دلیل نمیشه که ما مبنای تفکرمون را حرف هایی قرار بدیم که یا مبناش غلطه و به غلط در ذهن ها جا افتاده و یا برداشت های غلطیه که رایج شده.[/align]
اينجا كسي است پنهان، دامان من گرفته
خود را سپس كشيده، پيشان من گرفته
اينجا كسي است پنهان چون جان و خوشتر از جان
باغي به من نموده، ايوان من گرفته
اينجا كسي است پنهان همچون خيال در دل
اما فروغ رويش، اركان من گرفته
اينجا كسي است پنهان مانند قند در نی
شيرين شكرفروشي دكان من گرفته
جادو و چشمبندي چشم كسش نبيند
سوداگري است موزون، ميزان من گرفته
در چشم من نيايد خوبان جمله عالم
بنگر خيال خوبش مژگان من گرفته
من خستهگرد عالم درمان ز كس نديدم
تا درد عشق ديدم درمان من گرفته
بشكن طلسم صورت، بگشاي چشم سيرت
تا شرق و غرب بيني سلطان من گرفته
ساقي غيب بيني پيدا سلام كرده
پيمانه جام كرده، پيمان من گرفته
ياران دلشكسته بر صدر دل نشسته
مستان و ميپرستان ميدان من گرفته
تبريز شمس دين را بر چرخ جان ببينی
اشراق نور رويش كيهان من گرفته
RE: با تنهايي چه ميشه كرد
Pk1365 عزيز واقعا از شما ممنونم.....:46:
ممنون كه وقت گذاشتيد و تجربيات خودتون رو به من گفتيد
حق با شماست شايد من به اقتضاي سنم يك سري مسائل رو بزرگتر از حد واقعيش مي بينم و همين باعث تخريب روحيم ميشه!
ولي الان كه شما و ساير دوستان عمق مسئله رو جور ديگه اي برام تبين كرديد به خيلي چيزها پي بردم
اميدوارم به آرزوتون كه تحصيل در رشته حقوق هم برسيد
واقعا سپاسگزارم،اميدوارم هميشه سربلند و موفق باشيد
:72::46: