برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
سلام دوستان عزیز،
پدرم حدود 2 سال است که از دست دوستش عصبانی است. چند ماه پیش که پدرم اینجا بود، همدیگر را دیدند. من می خواهم از شما بپرسم که برخوردی که من در این رویارویی داشتم صحیح بوده یا نه. و اگر صحیح نبوده، می خواهم رفتار صحیح رو یاد بگیرم، چون ممکن است باز هم در این شرایط قرار بگیرم.
از قدیم با یک خانواده ای دوست بودیم و رفت و آمد داشتیم. وقتی که پدر مادرم جدا شدند و پدرم به ایران بازگشت، ما به این دوستی ادامه دادیم. و همینطور مادرم با خانم دیگری هم دوست بود که کم کم من هم با شوهر اون خانم آشنا شدم. خیلی مرد خوبی هست (اسمش رو بگذاریم محمودی) و کم کم صمیمی شدیم و رفت و آمد های خانوادگی داشتیم. این آقای محمودی به خصوص به من خیلی لطف داشت و چند بار به بهانه های مختلف (تولدم و اعیاد) به من مبلغ قابل توجهی پول هدیه داد. البته وضعش خوب است و شاید این پول برای او چیز خاصی نبود، ولی با این حال این کارش برای من ارزش داشت.
این ها رو برای پدرم هم تعریف می کردم. پدرم بعد از یک مدت گفت که با این دو خانواده رفت و آمد نکنید. و می گفت که اینها باعث جدایی من و مادرت شدند. یک سری دلایل آورد که هیچ کدام برای من قابل قبول نبود. البته روی حرفهایش فکر کردم، ولی به این نتیجه رسیدم که همه اش از بدبینی او است. تا اینکه یکبار سر این مسئله با من و خواهرم دعوای شدیدی کرد.
از اون به بعد دیگر به پدرم چیزی نمی گفتیم و طوری وانمود می کردیم که قطع رابطه کردیم.
تا اینکه همین 2-3 ماه پیش که پدرم آمد اینجا، شب قدر بود و رفتیم مسجد. دوست قدیمی پدرم و آقای محمودی هم اونجا بودند. همیشه اینطور بود که من وقتی اینها رو می دیدم، بلند می شدم و می رفتم سلام می کردم و پیش اونها می نشستم. ولی این دفعه نمی دانستم جلوی پدرم چه کار باید بکنم.
البته از دور خیلی کوتاه دست تکون دادم و سلام کردم.
آخر مراسم دوست پدرم بلند شد اومد پیش ما تا به پدرم سلام کنه. ولی پدرم اصلاً از سر جایش بلند نشد! و خیلی سرد جواب سلامش رو داد. دوست پدرم هم زود رفت. آقای محمودی هم که از دور این صحنه رو دید، از همون دور از من خداحافظی کرد و رفت.
با توجه به محبت های ایشون به من، فکر می کنم انتظار داشت پدرم با او سلام علیک گرم بکند و از او تشکری بکند.
بعد از این جریان یکبار دیگر دوست پدرم رو در جایی دیدم و ایشون برخورد سردی با من داشت.
با آقای محمودی هم در تماس هستم، ولی ایشون هم سردتر از قبل شده.
مادرم می گوید تو اشتباه کردی و باید می رفتی جلو با اونها سلام علیک می کردی.
درست است که من الآن به اونها شاید بی احترامی کرده باشم، ولی آیا اگر جلو می رفتم، این بی احترامی به پدرم نمی بود؟!
از شما ممنونم که من رو راهنمایی می کنید!
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
به نظر من هم بی احترامی می شد.اما یه سوال اگه اینکه پدرتون به دلایل خودش می خواد با اون رابطه نداشته باشی درست ولی چرا مخالف ارتباط با محمودی است؟.ازش توضیح بخواه.خیلی مردونه یه روز بشین باهاش صحبت کن.راجع به هر دو نفر بگو درسته پدرمی اما این بی محلی من کلا شخصیت منو می بره زیر سوال.
البته ببخشید پرروئی کردم و تو تاپیکتون نظر دادم:316:. شاید شما منتظر ریش سفیدها باشین
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
ممنونم که جواب دادید.
پدرم فکر می کنه هم دوست خودش، و هم محمودی (به خصوص خانم های جفتشون) در زندگی ما دخالت کردند و برنامه قبلی برای به هم ریختن زندگی ما داشتند! و می گوید که حالا می خواهند سر برنامه های بعدی بروند و اینکه اونها می خواهند بین من و خواهرم هم اختلاف بیاندازند!
به هر حال دوست پدرم و محمودی هم با هم دوست هستند. شاید این هم یک دلیلش باشه که پدرم از محمودی هم بدش بیاید. ولی مسئله ی دیگر این بود که می گفت او چرا باید به تو چنین هدیه ای بده. البته من نگرانی هایش رو می فهمیدم و سعی در آرام کردنش داشتم. ولی با گذشت ماه ها این طرز فکر او فرق نکرد.
یکی از دلایل اصلی جدایی پدر و مادرم به خاطر همین طرز فکرهای پدرم بود...
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
سلام حامد عزیز
من همیشه تو تاپیک های دوستان نظراتت رو میخونم و خیلی از راهنمایی و توضیحاتت خوشم میاد به نظرم خیلی خیلی آدم منطقی هستی
در مورد این تاپیک میتونم بگم یه مورد مشابهی برای من هم هست که بخاطر اختلاف خیلی قدیمی (مثلا30 ساله قبل!!) از صمیمی شدن من با اون خانواده خودداری میکنن !!!
رفتارت منطقا درست بوده و اگه اون آقایون با اخلاق پدرشما آشنا باشن درک کردنت و اینکه سرد تر برخورد میکنه محمودی بنظر شخصی من بخاطر اینه که این موضوع رو فهمیده که پدرت دوست نداره معاشرت کنن باهات نه اینکه صرفا بخاطر برخورد اون شبت باشه ولی از پدرت توضیح منطقی بخواه و اتلاش کن شااله که پدرت رو بتونی قانع کنی که اشتباهی شده ودر هر حال طوری رابطه داشته باش با هاشون که هیچ دو طرف رو دلخور نکنی :72:
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
به نظرخودتون چه دلیلی داره که اون به شمامبالغ بالایی هدیه میده؟
اصلااون اقاخودش فرزندداره؟اگه داره جنسیتشون چیه؟
درضمن من اگه به جای شمابودم ازپدرتون می پرسیدم که چرافکرمیکنه خانواده محمودی عامل اصلی جدایی پدرومادرتون بودند.
فکرکنم خیلی کاراگاهی سئوالاتموپرسیدم.:163:اگه ایناروپرسیدم واسه اینکه واقعابرای منم عجیبه .
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
سلام شاید جای نظر دادن من نباشه ولی این جسارت رو میکنم و نظرمو میگم
موضوع جدایی پدر مادر شما فقط به خودشان مربوط است انسان قدرت تصمیم گیری دارد و حتی اگر دیگران هم نطری دادند تصمیم گیرنده این دونفر بودند ولی حساسیت پدرتان طبیعی است شما هم کار خوبی کردی که احترام نگه داشتی و بخاطر ایشان بلند نشدی
ولی درمورد سردی برخورد این دو دوست شما میتوانید علت را جویا شوید و حتی این سوء تفاهم پیش آمده را رفع کنید و چون اصولا پول رو به عنوان کادو نمیدن به نظر من از این به بعد هم از این دوستان پول قبول نکنید (البته طوری که ناراحت نشن)
درصورت امکان هم میتوانید این مشکل را با اون دوستان درمیان بگذارید و خواهش کنید که با پیش قدم شدن انها و هماهنگ کردن شرایط توسط شما با پدرتان آشتی کنند
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
ضمن تشکر از همه شما،
در رابطه با اینکه ایشون "پول" هدیه دادند، باید بگویم که اینجا این مسئله طبیعی هست. یعنی ما هم خیلی وقت ها به دوستانمون پول هدیه می دهیم و مسئله ای جا افتاده است.
به هر حال ایشون هر محبتی به من کردند، من هم از طریق دیگری سعی کردم جبران کنم.
ببینید، مسئله شخص این آقا نیست. یعنی هر کس دیگری هم جای این آقا بود، باز هم پدرم همینطور برخورد می کرد.
سوال اصلی من همان است که در پست اولم مطرح کردم.
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
مادرم می گوید تو اشتباه کردی و باید می رفتی جلو با اونها سلام علیک می کردی.
درست است که من الآن به اونها شاید بی احترامی کرده باشم، ولی آیا اگر جلو می رفتم، این بی احترامی به پدرم نمی بود؟!
به نظر من کار خوبی کردی که پدرت رو ناراحت نکردی
در عین حال پدرت باید بدونه که شما مایل به ارتباط با این افراد هستین
خیلی مختصر و بدون اینکه بحثی پیش بیاد در مورد این موضوع با پدرت حرف بزن
رابطه شما با این دو فرد که خیلی صمیمی و نزدیک نیست در حد یه دوستی خونوادگیه
اما پدرت باید بدونه که با دلایل واهی نباید به جای شما و برای شما تصمیم بگیره
با احترام و خیلی منطقی بدون اینکه حساسیتی ایجاد کنی نظر خودت رو در مورد ارتباط با اونها به پدرت بگو
از همون رفتارهای جرات مندانه :)
در مورد این دوستانتون هم بهتره همه چیز رو براشون توضیح بدی
به نظرم کارت کاملا قابل درکه
شاید نتونی روابط دوستانه پدرت و دوستانش رو برگردونی اما میتونی روابط خودت رو با اونها جداگانه ادامه بدی
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
سلام
تاپیک شما منو یاد یک جریانی انداخت که برای خودم پیش اومد
من با دختر یکی از آشناهامون دوست شده بودم بعدا فهمیدم که مادرش از این دوستی و ارتباط راضی نیست و خودش هم جلوی مادرش رفتارش عوض می شد و به نظرم میومد یکم معذب می شه
بعد از اون من سعی کردم رابطه رو یک مقدار محدودتر کنم علتش هم این بود که نمی خواستم توی معذوریت قرار بگیره و احیانا سر اینکه من ناراحت نشم با مادرش مشکل پیدا کنه گفتم من اینکارو می کنم اگه اون سعی کرد مثل قبل رفتار کنه یعنی می تونه قضیه رو یک جوری مدیریت کنه که باعث دلخوری مادرش هم نشه و منم می شم مثل قبل ولی اگه اونم از این تغییر رفتار و محدود شدن رابطه استقبال کرد و همین روندو ادامه داد یعنی خوب واقعا اینجوری واسش بهتره ولی حالا روش نشده در موردش مستقیم چیزی بگه
من اصلا از تغییر رفتارش جلوی مادرش دلخور نشدم می فهمیدم که اونم بنده خدا راضی نیست و داره رعایت مادرشو می کنه با این کارم مثلا می خواستم کمک کنم که اگه این رابطه به صلاح نیست اون نخواد تغییرش بده نمی دونم کارم درست بود یا نه!
حالا می گم شاید آقای محمودی هم همین حسابو کرده دیده به هر دلیلی پدر شما راضی نیست نخواسته شما این وسط بین دوراهی گیر کنی و بین پدر و پسر دلخوری پیش بیاد خودش رابطه رو کم کرده البته چون ایشون از شما بزرگترن شاید هم واقعا توقع داشتن
برای منم جالبه بدونم رفتار درست چیه به نظر من رفتار اون شب شما اشکالی نداشت در هر صورت خیلی بهتر می شه اگه با پدرتون سر این موضوع به توافق برسید ولی در نهایت رضایت پدر مهمتره.
RE: برخورد من در مورد اختلاف پدرم با دوستش
نقل قول:
در عین حال پدرت باید بدونه که شما مایل به ارتباط با این افراد هستین
خیلی مختصر و بدون اینکه بحثی پیش بیاد در مورد این موضوع با پدرت حرف بزن
رابطه شما با این دو فرد که خیلی صمیمی و نزدیک نیست در حد یه دوستی خونوادگیه
اما پدرت باید بدونه که با دلایل واهی نباید به جای شما و برای شما تصمیم بگیره
با احترام و خیلی منطقی بدون اینکه حساسیتی ایجاد کنی نظر خودت رو در مورد ارتباط با اونها به پدرت بگو
از همون رفتارهای جرات مندانه
پارسال تابستون که ایران بودم، اینقدر سر این مسئله دعوا پیش اومد!
پدرم هم گاهی اوقات یکطوری هست، انگار وقتی به خواسته اش برای قطع رابطه با یک نفر جواب رد بدهی، بدتر حساس می شود و همه کار می خواهد بکنه تا این رابطه قطع بشود!
یعنی شاید احساس می کنه که به خصوص موقعیت خودش در خطر هست. یعنی فکر می کنه که من می خواهم در دل خودم کسان دیگری رو جایگزین او بکنم. در صورتی که به هیچ وجه اینطور نیست!
یعنی حتی من این اواخر احساس می کردم که به خصوص سر آقای محمودی، این که می گفت اونها باعث جدایی ما شدند بیشتر یک بهانه است! می خواست با این حرفها من از اون بدم بیاد و رابطه ام رو باهاش بهم بزنم.
یا یک مثال دیگر. چند سال پیش پدرم دوستی داشت که او کمک های بزرگی به ما کرد. بعد هم دوستان صمیمی خانوادگی شدیم. پدرم به خاطر مسائل کاری 2 سال به ایران برگشت. در این مدت اینها خیلی به ما لطف می کردند. چون اکثراً تنها بودیم، ما رو دعوت می کردند خانه شان و کلاً سعی می کردند ما تنها نمانیم. پدرم بعد از یک مدت روی این روابط حساس شد. یکروز آمد و گفت با اینها قطع رابطه کنید! مادرم می گفت آخه چطور؟ این همه به ما محبت کردند! ولی پدرم باز اصرار کرد. مادرم با خانم اون آقا دوست شده بود و اینجا هم که ما به اون صورت دوستی نداشتیم و این برایمون با ارزش بود. بعد پدرم اینقدر گیر داد و آخر هم با کلی دعوا و بعد از پیش آمدن شرایطی بد و بی احترامی به مادرم و همینطور به اون خانواده با قهر و دعوا همه چیز تمام شد! و پدرم با خیال راحت برگشت ایران و ما تنها به زندگی ادامه دادیم :)
مشکل بیشتر نوعی نگرانی از ترس از دست دادن ما است. من این رو می فهمم، چون این اخلاقیات رو گاهی در خودم هم می بینم. ولی من تا به حال، یا بهتر بگویم از وقتی که با همدردی آشنا شدم، این احساسات رو سعی کردم کنترل کنم.
متاسفانه او آدم گوشه گیری شده و تقریباً با تمام فامیل (حتی با مادرش) قطع رابطه کرده.
و به نوعی دوست دارد که ما هم همینطور باشیم! می گوید که بهتر هست آدم تنها باشه تا اینکه از اطرافیان ضربه بخورد!
راه حل من در برخورد با پدرم این بوده که دیگر هیچ وقت جلوی او از کسی صحبت نکنم. انگار که ما با هیچ کس رابطه ای نداریم...
ولی خب، این راه حل تا حدی جواب می دهد و همینطور که در این تاپیک توضیح دادم به مشکل برخوردم...