پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام من دختری هستم 22 ساله که خواستگاران زیادی داشتم را ردمیکردم یعنی ندیده رد میکردم تا اینکه پسر یکی از اقوام به خواستگاری اومد از اونجایی که همیشه خانواده ایشون زبانزد فامیل بود من با اومدن ایشون به خواستگاری موافقت کردم وقتی بار اول به خانه ما اومدن بعد از اینکه رفتن خواهرام که ازدواج کردند همه گفنتند نه از لحاظ ظاهر به تو نمیخوره و تو خیلی سر تری ولی من که شرم مانع شده بود توی صورت ایشون زیاد نگاه کنم تعجب کردم و گفتم به نظرم خوب بود و ایرادی نداشت خلاصه تحت تاثیر بقیه قصدم این بود که بار دومی که ایشون رو میبینم یه جوری قضیه رو تموم کنم و جواب منفی بدم ولی بار دومی که صحبت کردیم ایشون ابراز علاقه کرد و گفت هر چقدر که من بخوام صبر میکنه تا جواب مثبت بگیره نمیدونم چی شد که وقتی فهمیدم انقدر بهم علاقه داره و از لحاظ تحصیلات ادب شخصیت خانواده خیلی خوبه و در ضمن از خانوادش شناخت دارم با وجود مخالفت های سفت و سخت خواهرم که میگفت این به تو نمیاد قدش از تو کوتاهتره قیافش قشنگ نیست من انگار چشمم کور شده بود با خودم میگفتم خواهرم چی میگه آخه این کجاش بده خلاصه جواب بله دادم و محرم شدیم و من دقیقا از بار سومی که با هم بیرون رفتیم دودلیهام شروع شد کم کم داشتم به حرفهای خواهرم پی میبردم وقتی تو خیابون کنار هم راه میرفتیم اصلا احساس خوبی نداشتم رفته رفته این احساس قوی تر شد جوری که دیگه در تنهایی جز گریه کار دیگه ای نمیکردم در واقع وقتی بدرتر شد که هر کسی میدیدش حرفای خواهرمو تایید میکرد تا اینکه سردی رفتارم باعث شد اون هم شک کنه و همش از اینکه سردم گله داشت رفتیم پیش مشاور مشاور گفت عقد نکنید به من گفت اگه دوستش نداری این کارو نکن گفت کسایی هستن که با عشقای آتشین ازدواج میکنند بعد چند ماه جدا میشن چه برسه به تو که اصلا دوستش نداری ولی من که از آبروریزی میترسیدم و اینکه قبلا پسرای زیادی تو فامیل به خواستگاری اومده بودند بهم میخندن قبول نکردم و عقد کردیم یادمه حال بدی داشتم وقتی بله گفتم خلاصه بعد از اون یه هفته بعد از عقد حالم انقدر بد بود که یه گوشه ی خونه افتاده بودم توان هیچ کاری رو نداشتم خدا نصیب هیچ کس نکنه زجری که کشیدم باعث شد در عرض سه روز 5 کیلو وزن کم کنم جوری که هر کس منو میدید وحشت میکرد همش حرفای اطرافیان میومد تو ذهنم راجبه قدش و قیافش مدام با خواستگارای قبلی مقایسش میکردم وقتی یکی از خواستگارامو اتفاقی توی یه مهمونی دیدم داغ دلم تازه شد خیلی سرتر از نامزد من بود ناگفته نماند که من قبلا هر وقت حرف از شوهر میشد به دوستام میگفتم من دوست دارم شوهرم قدش خیلی بلند باشه جوری که وقتی میخوام نگاش کنم سرمو بگیرم بالا یا اینکه میخوام شیطون باشه شوخ باشه د صورتی که نامزدم اصلا شیطنت نداره عامیانش میشه پایه نیست مقرراتی د جمع جدی ولی چیزی که بیشتر منو عذاب میده ظاهرشه نمیتونم تصور کنم روزی باهاش روابط زناشویی داشته باشم قبلا همش حالم بد بود دیگه از اون دختر سرحال و شیطون خبری نبود تا اینکه تصمیم گرفتم همه چیزو تموم کنم ولی نامزدم قبول نکرد و قرار شد پیش مشاور بریم وقتی رفتیم پیش مشاور پیشنهاد داد مدتی صبر کنم تا ببینم احساساتم عوض میشه یا نه الان دیگه مثل قبل حالم بد نمیشه قبلا ازش متنفر بودم ولی حلا هیچ احساسی نسبت بهش ندارم و خودم فکر میکن علت اینکه دیگه ازش متنفر نیستم و مثل قبل حالم بد نمیشه اینه که میدنم یه راه دومی هم وجود داره یعنی جدایی چون به محض اینکه این تصمیم رو گرفتم حالم بهتر شد ولی الان که بهش هیچ احساسی ندارم موندم سر دوراهی از طرفی از آینده میترسم میترسم ادامه بدم و عروسی کنیم و حال من بدت بشه اون موقع وضع با الان فرق میکنه و من باید جوابگوی نیازهای اشون باشم البته تا الان هیچ رابطه ای با هم نداشتیم خواهش میکنم کمکم کنید درمانده به معنای واقعی کلمه هستم :302:
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
دوست عزیززندگی کردن باهمسرت عروسک بازی نیست که اگه امروزخوشت نیادبندازیش دورویکی دیگه بری بخری.اگه واقعاهنوزدودلی وهیچ احساسی به نامزدت نداری قبل ازاین که باهم واردیک سقف بشیدخوب فکراتوکن تاوابستگی نامزدتون به شمابیشترازاین نشده .به هرحال اونم مرده وواسه خودش غروروشخصیت داره.ودرست نیست که بااحساسات اونم بازیشه.دوران نامزدی برای شناخته بیشترشماتوهمین دوران سعی کن تصمیمتوبگیر ی
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
هر روز که از خواب پا میشم میگم خدایا جونمو بگیر هم خودم راحت میشم هم اون دیگه نمیدونم باید چیکار کنم خسته ام از دنیا سیرم واقعا نمیدونم کار درست کدومه؟؟؟؟
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام
ورود شما رو به تالار همدردی تبریک میگم
میترا خانم خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به نظر من انتخاب شما خیلی احساسی بوده و اصلا منطقی در انتخاب شما نبوده که به این دو دلی رسیده اید
اول سعی کنید به آرامش برسید و بعد جواب سوالات زیر رو بدید .
1 -بجز خانواده خوب وتحصیلات و ادب خوبی که نامزدتون داره چه چیزی داشته که به این خواستگارتون جواب مثبت دادیدو بقیه رو رد کردید حتی ندیده ؟
2- چرا این انتخاب رو کردید ؟
شما اولین کاری که باید بکنید اینه که بیاید تمامی معیار ها ملاک های خودتون رو از انتخابتون بنویسید و ببینید که این معیار ها رو نامزدتون دارن یا نه یا چند درصد از این معیار ها رو دارن
دومین کار اینکه اگر انتخابتون رو انجام دادید به انتخاب خودتون و نظر خودتون احترام بزارید و از مقایسه نامزدتون با باقیه خواستگاران قبلی خودتون خودداری کنید این کار جز اینکه اعصابتون رو بهم بریزه و هر روز شما رو نسبت به روز قبل مردد تر کنه چیزی نداره اگر انتخابت درست بوده تا آخرش برو و کم نیار
سومین کار که یه نصیحت برادرانه است اینه که اصلا به ظاهر طرف مقابلت اهمیت نده فقط در حدقابل قبول باشه کافیه همه ما توی ذهنمون از همسر آینده خودمون یه تصوراتی داریم که وقتی به اون رویایی که توی ذهنمون ساخته ایم نرسیم سر خورده میشیم و فکر میکنیم که ما به درد هم نمیخوریم یا به هم دیگه نمیایم پس توقع نداشته باش که از نظر ظاهر دقیقا همون چیزی باشه انتظارش رو داشتی
در اصل ظاهر آدم ها بعد از یه مدت برات عادی میشه این باطن آدم هاست که هیچوقت برای شما عادی نمیشه
ظاهر آدم ها مثل زیبایی صورت یا اندام و این جور چیز هاست و اما باطن آدم ها مثل اخلاق خوب و ادب و خیلی چیز های دیگه است
به اولی اهمیت نده فقط در حد قابل قبول کافیه اما به دومی اهمیت بده که هیچوقت برات تکراری نمیشه
در آخر هم به حرف مردم اهمیت نده
قرار نیست که با حرف مردم زندگی کنی و زندگیت رو بر اساس حرف های مردم بسازی بزار مردم هرچی دلشون می خواد بگن این حرفها اهمیتی نداره
به خودت آینده ات و زندگی خودت فکر کن
یه مثال از خودم برات میزنم
من 7 ماه که با نامزدم عقد کردم و در حال حاضر در حال جدایی هستم روز های اول همه اطرافیان مثل خانواده خودم خواهر و مادر و بقیه فامیل میگفتن که خانمت چقدر بهت میاد و چه قیافه خوبی داره از هر نظر عالیه اما فقط برای روزهای اول بود
بعد از گذشت 4 ماه (بخدا راست میگم فقط 4 ماه ) قیافه خانم من برای من کاملا عادی بود هیچ حسی نداشتم نه اینکه بگم بر اساس ظاهرش انتخاب کردم . نه اما ظاهر آدم ها بعد از گذشت یه مدت کاملا عادی میشه
این باطن آدم هاست که هیچوقت عادی و تکراری نمیشه
بعد از یه مدت اخلاقش و باطنش برای من رو شد و کارمون به اینجا رسید
موفق باشی
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
سلام
ورود شما رو به تالار همدردی تبریک میگم
میترا خانم خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به نظر من انتخاب شما خیلی احساسی بوده و اصلا منطقی در انتخاب شما نبوده که به این دو دلی رسیده اید
اول سعی کنید به آرامش برسید و بعد جواب سوالات زیر رو بدید .
1 -بجز خانواده خوب وتحصیلات و ادب خوبی که نامزدتون داره چه چیزی داشته که به این خواستگارتون جواب مثبت دادیدو بقیه رو رد کردید حتی ندیده ؟
2- چرا این انتخاب رو کردید ؟
سلام و ممنون از اینکه وقت گذاشتید ، خودم فکر میکنم علت اینکه بهش جواب مثبت دادم این باشه که ملاکم فقط اخلاق و داشتن ایمان و خانواده خوب بود از اونجایی خواستگارای زیادی رو چون تحصیل میکردم رد کردم وقتی ایشون به خواستگاری اومد درسم داشت تموم میشد از طرفی دیدم معیارای منو داره یعنی پاک بودن نجیب بودن به حرف های بقیه که از ظاهرش ایراد میگرفتند اهمیت ندادم و گفتم ملاک ظاهر نیست در صورتی که بعدا رو ظاهرش حساس شدم و همه رو از اون بهتر میبینم و واقعا هم همینطوره بین ما از لحاظ ظاهری تفاوت زیادی وجود داره اگه تعریف از خودم نباشه من دختری هستم قد بلند لاغر اندام پوست روشن چشمای روشن در صورتی که ایشون کوتاه کمی چاق پوست بی نهایت تیره جوری که گاهی نمیتونم تو چشماش نگاه کنم با اینکه همیشه از کودکی مردهای قد بلند منو جذب میکردن نمیدونم چی شد که به ایشون جواب دادم حالا میبینم خواستگارای قبلی خیلی بهتر بودن و کم و بیش اخلاق خوبی هم داشتن با اینکه عقد کردم هنوز هم داره خواستگار میاد که مامانم به همشون میگه دخترم نامزد داره و من افسوس میخورم که چرا انقدر زود تصمیم گرفتم یا اینکه تازه فهمیدم دوست دارم شوهرم بذله گو خوش مشرب باشه اعتماد به نفس بالای داشته باشه ولی اون اینطوری نیست بین اقوام من از همه ی دخترای فامیل چه از لحاظ تحصیلات چ ظاهر سر بودم ولی شوهرای اونا خیلی بهتر و همسر من از اونا خیلی پایینتره هرکسی میبینتش تعجب میکنه که من و اون!!!!چرا هیچکس باورش نمیشه همش حسرت نامزدها و زوج های رو میخورم که به هم علاقه دارن از دوران نامزدی لذت میبرن ولی من نه دلم تنگ میشه علاقه ای به بیرون رفتن باهاش درام میترسم برم سر زندگی و نتونم با احساساتم کنار بیام همش افسوس بخورم که ای کاش تمومش میکردم ولی الان واقعا نمیدونم کار درست کدومه.
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
عزیزم
مادر من هم خیلی به من میگفت که فلانی بهت نمی خوره و ... اما از همین دور دستاشو می بوسم چون همیشه همین مادر تو دوران بزرگ شدنم یک ضرب المثل رو همیشه برام تکرار می کرد که واقعا الان برام معنا داره و گفتم از سر تجربه برای شما هم بنویسم.
"به مالت نناز که به یک شب بنده ، به جسنت نناز که به یک تب بنده"
اما اگر واقعا اینقدر تصمیمات اساسی زندگیت رو بر قضاوت مردم بنا نهادی و حتی اینقدر دیگران در شما نفوذ دارند که شما الان همسرت از نظرت افتاده بهتره به یک مشاور مراجعه کنی تا کمکت کنه تا در اینده کمتر تحت تاثیر دیگران عمل کنی.
سعی کن یکبار دیگه معیارهای انتخابت رو مرور کنی و از خودت بپرسی چی شد که من برای تصمیمی که یک زمانی گرفتم (و البته تصمیمم مربوط به زندگی شخص دیگری هم بود) احترام قائل نیستم و برای نظرات دیگران و نگاه مردم ارزش بیشتری قالم؟
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام خواهر عزيز ،ميتونم درك كنم چه حالي داريد
متاسفانه اشتباهات زيادي داشتين و نبايد با ترديد و شك عقد ميكردين،يك انسان رو بازيچه خودتون كرديد،با احساسات و عواطف و شخصيتش بازي كردين،دلش رو شكوندين(يا احتمالا تا چند روز ديگه خواهيد شكوند!) و مطمئنا تاوان اين اشتباهاتتون رو پس خواهيد داد، اما...
خوشبختانه هنوز عروسي نكرديد و زير يه سقف نرفتين و رابطه زناشويي نداشتيد...
شما مدت كافي با ايشون بودي و به اندازه كافي ايشون رو ديدي،پس بعيد به نظر ميرسه نظرتون در مورد ظاهر ايشون عوض بشه...پس بهتره تا دير نشده مقدمات جدايي رو فراهم كنيد!!
جدايي به هر نحوي كه باشه تلخي و مشكلات خودش رو داره ولي به قول معروف:"يك پايان تلخ خيلي بهتر از يك تلخي بي پايان هست"
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
اگه واقعا احساس می کنی و دوستش نداری همین الان ولش کن
اگه الان جذبت نکرده یعنی بعدا هم جذبت نخواهد کرد یا درصدش فوق العاده پایینه چشماتو باز کن ببین کجا هستی؟با کسی عقد کردی که دوستش نداری این اشتباه رو دیگه ادامه نده اگه ادامه بدی حتی اگه اون بهترین مرد دنیا باشه وقتی دوستش نداشته باشی زندگی برات جهنمه
یادت باشه بعضی جاها فقط باید به خودت فکر کنی خودت رو برای کسی قربانی نکن نامزد شما هم ممکنه یه مدت ناراحت یا غمگین باشه ولی تارک دنیا نمیشه می ره یکی رو پیدا می کنه و باهاش ازدواج می کنه
شما اشتباه کردید که توی این شرایط عقد کردید ولی جلوی ضرر رو هر کجا که بگیرید منفعته ازش جدا شید و دفعه بعد با چشم باز تصمیم بگیرید
اسم این اقا چون ازدواج نکردید هم از شناسنامه شما پاک می شه و شناسنامه تونو براتون عوض می کنن
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام به میترا خانم عزیز
بینید ٰ مانند مورد شما در جامعه فعلی بسیار زیاده ٰ چون متاسفانه افراد امروزی ( با عذر خواهی از شما ) به یک ساعت عاشق میشن و به ساعتی به جدایی می اندیشند ٰ دلیلش هم اینه که عقل و منطق را حاکم نمی کنن ٰ مشورت نمی کنن ٰ آگاه نیستند ....
فکر نکنید شما اولین و آخرین هستید ٰ به خود من افراد زیادی رجوع میکنن که این وضعیت رو دارن ...
اما ببین خواهرم ٰ اگه شما عقد نکرده بودید ٰ شاید تنها راه شما جدایی بود ٰ اما بعد از عقد اگر این موقعیت پیش بیاید ٰ وضعیت قبل از عقد را ندارد ٰ الان شما زن و شوهر هستید ٰ هم شرعا ٰ هم در شناسنامه ٰ هم در ذهن مردم و ... در ابتدای کار هرگز نباید به جدایی فکر کنید ٰ
اما فعلا به عروسی هم فکر نکنید ٰ شما در گفتارتون تنها فکرتون شاید جدایی باشه و تا زمانی که این اولین انتخابتون باشه مسأله ای حل نمیشه ....
فکر را مدتی عوض کنید ٰ فقط برای امتحان ٰ صفات خوب او کدامند که برای تو یک ارزش محسوب میشن ؟؟؟ اونا رو پیدا کن ٰ بنویس ٰ خوب روشون فکر کن ٰ
ببین زیبایی در هیچ کس تضمینی نیست ٰ همیشگی نیست ٰ اما ایمان به خدا ٰ اخلاق زیبای الهی ٰ انسانیت ٰ اینها همیشه ماندگارند ٰ
در ضمن ما روایت داریم ٰ اگه کسی فردی را به خاطر زیبایی و ثروتش انتخاب کنه ٰ خدا او را به همون وا میگذاره ٰ اما اگه کسی فردی را انتخاب کنه به خاطر دین و تدین و اخلاقش ٰ خدا ثروت و زیبایی هم به او می بخشد ٰ
این رو خود خدا تضمین کرده ٰ اما به شرطی که او این معیارهای اصلی انسانیت را دارا باشه ٰ
زندگیت رو سعی کن فقط خودت انتخاب کنی ٰ اجازه دخالت بی جا به دیگران نده تا برایت تصمیم بگیرن ٰ اگه اینگونه باشن ٰ حتی زیباترین فرد دنیا رو هم انتخاب کنی باز دیگران حتما یه عیبی خواهند گرفت ...
قراره میترا زندگی کنه ٰ پس باید میترا انتخاب کنه ٰ نه دیگران
پس خواهر گلم ٰ کاری به حرف دیگران نداشته باش ٰ کاری به زیبایی تنها نداشته باش ٰ انسانیت را ملاک خود قرار بده ٰ سعی کن یک انسان را به شوهری خودت انتخاب کنی ٰ اگر زیبارو ترین و ثروتمند ترین فرد عالم آمد به خواستگاریت اما انسانیت در او نبود با ضعیف بود گول ظاهرش را نخور ٰ و بلعکس
بعد هم این خداوند است است که باید حواله محبت و دوستی دو قلب را صادر کنه ٰ اوست که ( مولفة قلوبهم ) است ٰ او قلوبی را حقیقتا به یکدیگر پیوند میدهد که به خاطر او انتخاب کرده باشند نه به خاطر حرف مردم ......
به امید موفقیت خواهر گلم میترا
انشاالله میرسد به زودی خبر جدیتت در زندگی به گوش ما
:72::72::72:
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
مورد این خانم مس مورد من هست. واسعم جالبه که تو پستِ من تاا جای که میشد همه سفارش به سازش میکردن و اینکه باید فکر کنم و اینکه تردیدها رو رفع کنم. فقط چند نفر گفتن که اگه هیچ راهی نموند جدا شو.
حالا اینجا از همون اول داره بهشون توصیه میشه که جدا شید ازش. در حالی که تاا جای که من دیدم زیبایی واسه آقایون مهم هست و معمولان خانمها رو اخلاق و این چیزا حساس هستن. تازه آقا هم که مشکلی ندران و میگن خوبن.
یه نکته دیگه هم جالبه. یه مورد بود چند روز پیش دیدم که خانم ۲۲ سال از شوهرش کوچیک تر بود و تازه کلی هم شوهرش مشکل داشت (به قول خودشون) ،بعد من کامنت نوشتم که شما ۲۳ سالتونه و هنوز جوونید، حتا اگه جدا شید هنوز وقت دارید. بعد کامنتِ من حذف شده بود! من گفتم احتمالا سیاستِ سایت بر این هست که تاا جای که میشه نگید جدا بعثهید.
خواهر من، شما هم دچار دردِ من شدید ! یه همسر خیلی خوب ، همه شرایط خوب به جز اینکه زیبا نیست ! از شما شهر از من خانم. و زمانِ عقد من هم عجله شد و نفهمیدم که باید بیشتر دقت کنم . کاش یونوقتا با سایت آشنا شده بودم. این سایت بهترین مشاور هست به نظر من. معتاد شدم من که ! روزی ۳-۴ ساعت میام اینجا !!
الان یه صحبت هست خواهر من. ما الان تنها نیستیم ، زندگی یه نفرِ دیگه هم هست ! بعدشم جدایی خیلی بد هست. دوستان دارن میگن جدا شو اما واقعا جدا شدن سخت هست . من که پسرم میترسم از جدایی چه برسه به شما که دخترید. البته احتمالا بده یه مدت ۴-۵ ماه آدی میشه اما به این فکر کنید که بعد از جدایی به شما میگن مطلقه. دیدِ جامعه تو ایران به زنِ مطلقه خوب نیست. من الان خانمم اصرار به جدایی داره. خودم ته دلم دوست دارم جدا شم چون میخوام اشتباهم رو جبران کنم و ازدواجِ بدیم رو با چشم باز انجام بدم اما مشکل اینه که از عذابِ خدا میترسم. اینکه میگن "از مکافاتِ عمل غافل مشو" . اینکه میگم اگه من اشتباه کردم دقت نکردم چرا باید یون بدبخت بشه. من مقصر هستم !
البته همونطور که آقا مهرداد گفتن یه نکته هست. اگه این تردیدها بخواد از بین نره، بهتر هست که جدا بشیم . هم من ، هم شما ! من عدمِ خیلی خوش اخلاقی هستم تو دوستم هم به خوش اخلاقی معروفم اما این تردیدها باعث شده که الکی به همسرم گیر بدم ، بیخود ایراد بگیرم ازش. همین مسالهٔ سنّ ، واقعا همونطور که دوستان میگن خنده داره واسه ۶ ماه اختلافِ سنّ ! همون حرفی که مشاور به من زد و کاش نمیزد ! این مساله سنّ یه بهونه بیشتر نیست. شما هم الان اگه واقعا واقعا نتونی ظاهرشون رو بپذیری ، تو زندگی مس من بهونه گیری میکنی. این عقده تو دلت میمونه.
البته واسعم جالبه . کلا کم دیدم خانمها رو ظاهر گیر بدن. اونطور که فهمیدم شما به خاطره حرفِ دیگران بیشتر دچارِ شک شدید. بذارید یه چیزی بگم که ببینید من و شما چقد مشکلمون مثلِ همه ! من قبل از خواستگاری از خانمم یه عکسِ باحجاب خواستم واسعم ایمیل کنه. واقعا یکی از بدترین عکس هاش رو که الان حتا دوست ندارم نگاش کنم واسعم فرستاد. باورتون میشه یون موقع چقد با یون عکس من ذوق میکردم ؟!! فکر میکردم خوشگلترین عکسیه که دیدم ! ولی وقتی مامانم عکس رو دید و گفت زشته، من جلوشون وایستدم ولی واقعا تو فکرم رفت که آره زشته ! دیگه بعد از یون روز همش تو ذهنم بود که خانمم خوشگل نیست. باور کن به جرات میگم انصافاً از ۶۰-۷۰% دخترای معمولی خوشگل تره اما با یون حرفی که مادر و پدرم زدن، دیگه هیچ وقت نمیتونم باور کنم که یون خوشگله. خواستم بگم که بدونی بعضی وقتا حرفهای بقیه ملکهٔ ذهنِ ما میشه و ما رو به اشتباه میندازه.
من یه راه کارِ دیگه دارم. میتونی سعی کنی به همسرتون بگید محترمانه که شیک بشه. آقایون راحت میتونن شیک بشن . لباسهای خوش تیپ ، سعی کنن آرایشگاه برن مرتب، ادکلنِ خفن بزنن. باور کنید خیلی با کلاس میشنها !