نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
سلام به همه دوستان خوب تالار
در مورد تاپیک مشکل پسرم با خدمتکار مدتی هست که اوضاع خونه کمی ساکت و آروم شده .سعی کردم توی این مدت نسبت به دعواهای این دو تا کمی بی تفاوت باشم فقط یکی دو بار به خدمتکار که از رفتارهای فربد و دوستش باز گله داشت گفتم عزیزم در شان تو نیست با دو تا بچه لج کنی و از حرفای دو تا بچه ناراحت بشی اینا دو تا بچه ده یازده هستن و خیلی من نمی تونم کنترلشون کنم سعی کن باهاشون دوست باشی تا کمتر باهات لج کنن تو بزرگی و لجبازی تو با دو تا بچه برای من خنده دار هست ..همین فعلا جواب داده و خدا رو شکر فعلا رابطشون با هم خیلی عادی هست خطوط قرمزم برای هر دو تاشون مشخص کردم و دیگه می دونن چه مسایلی به اونا مربوط نیست ..خدا رو شکر فعلا که اوضاع چند وقتی هست که آروم شده و هر کدوم سرشون تو کار خودشونه...اگه چشمم شور نباشه البته:311:
مشکل الانم در مورد پسرم هست .از وقتی ما جدا شدیم پدرش تقریبا به طور مرتب با این بچه تماس تلفنی داشته .زنگ می زد به خونه و باش حرف می زد و مدام هم با من از طریق ایمیل پیگیر اوضاع پسرم بود ..دو سه هفته پیش به پسرم چند باری زنگ زد که من دارم از ایران میام تو رو بینم و اگه چیزی می خوای برات بیارم که این بچه هم سفارش سی دی داده بود و از طریق ایمیل به منم خبر داد که داره میاد بچه رو بینه و منم گفتم که کار خیلی خوبی می کنه چون بچه هم نیاز به پدرش داره.
بار اخری هم که برای من میل زد نوشت که من دیگه ایران نیستم و دارم میرم آمریکا و خونه و همه چی رو هم توی ایران فروختم و این مدت هم سنگاپور زندگی کردم..هر چند که برای من اصلا مهم نبود که اون کجاست ..من توی این 13 سال زندگیم با این مرد هیچوقت ندیدم این یه شماره داشته باشه تقریبا هر هفته شمارشو عوض می کنه و هر چند ماه خونشو و هر چند وقت یه شناسنامه جدید با یه اسم جدید و یه پاسپورت جدید ..کلا چند تا اسم داشت و هیچوقت روش حسابی باز نکرده بودم که این بار دومم باشه
از دو هفته پیش به بعد این آقا یه دفعه غیب شده بدون هیچ خبری و نشانی ...فقط از طریق زن شریکش توی مصر متوجه شدم که شوهر اونم توی جریان این اختلاس این چند وقت اخیر ایران گرفتن و توی زندان هست .
از اینکه هیچ خبری از شوهرم نیست و از دور و آشنا فهمیدم که هیچ کس هیچ خبری ازش نداره تقریبا مطمین شدم که اونم باید توی این جریان گرفته باشن چون کار اونم همین جریان ال سی و نقد کردنش بود و من اینو دیده بودم ازش بارها...خانواده خودش که دارن کم کم دیوانه میشن و هیچ کس خبر نداره کجاست اینو مادرم از طریق مستاجر مادرش شنیده بود و تمام گوشی هاش هم یه دفعه خاموش شدن..تقریبا مطمینم که گرفتنش ..
الان مساله پسرم هست که مدام روی قول پدرش منتظرشه و هر چند روز یه بار از من می پرسه که پس بابایی کی میاد؟؟خودش گفت هفته دیگه میام..
نمی دونم من باید چکار کنم ..اصلا باید این بچه چیزی از کارهای پدرش بدونه یا نه؟؟ لازمه من چیزی براش توضیح بدم یا نه؟؟؟ این بچه اینقدر منطقی و باهوش هست که خودش یه چیزایی حس کرده و دیشب از من می پرسید که چی شد شما از هم طلاق گرفتین و چجوری جدا شدین و ...
همه اینا رو براش کامل توضیح دادم و بچه می پرسد خوب من اگه دوستام ازم چیزی پرسیدن باید اینو بگم یا نه؟؟ و جالبه که توی این مدت با اینکه خبر داشت ولی کلا زیپ دهنش رو همه جا کشیده بود ..گاهی طوری رفتار می کنه که من احساس می کنم خدا رو شکر که این بچه اینقدر اقاست و درکش واقعا یه چیزی ورای بچه های عادی هست...
به نظر شما باید در مورد مسایل پدرش چیزی بدونه یا نه؟؟؟
ممنونم که مثل همیشه کمکم می کنین.:72:
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
سلام،
شاید بهتر باشه که به او این مسائل رو نگویید.
احتمالاً هضم اینها برای او سخت خواهد بود و همینطور ممکن است رابطه اش با پدرش بد بشود و یا به خاطر کارهای او خجالت بکشد.
حقیقتش با خواندن این مسائل خیلی ناراحت پسرتون شدم...
شاید بد نباشه که فعلاً به او بگویید که پدرش گرفتار مسائل شغلیش شده و نمی تواند فعلاً با او تماس بگیرد و همینطور اینکه معلوم نیست کی بیاید.
امیدوارم زودتر از پدرش خبری بشود و یا حداقل بتواند با پسرش تماس بگیرد.
در این چند وقت خیلی بیشتر از قبل مواظبش باشید و بیشتر بهش توجه کنید.
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
برادر بزرگوار آقای حامد
توی تمام این سالها من هیچوقت نذاشتم این بچه از مشکلات پدرش و مسایل بین من و پدرش چیزی متوجه بشه ولی مشکل من اینه که قبلا کوچیک بود یا من اینطور احساس می کردم الان همه چی رو می فهمه درک می کنه حس می کنه و با اینکه به روی خودش نمیاره ولی بعدها می فهمم که کاملا فهمیده و خبر داشته ولی بچه خیلی توداری هست و اصلا به روی خودش نمیاره!
راستش من از اینکه این بچه اعتمادش از من سلب بشه خیلی نگران هستم نمی خوام هیچوقت فکر کنه مادرش بهش دروغ میگه همیشه سعی می کنم مسایل رو در حد سنش براش شرح بدم و زیادم توی جزییات واردش نکنم..ولی آخه تا کی من باید از این بچه پنهان کنم؟؟؟؟ این بار اولی نیست که پدرش بازداشت میشه یا زندان میره این مساله مثل نوار توی زندگی ما مدام تکرار شده و چون همیشه از ما دور بوده و فربدم کوچیک بوده پنهان کردنش کار سختی نبوده ولی الان خودش یه چیزایی حس می کنه و من نمی دونم این وسط باید جواب سوالاشو چی بدم ..مثلا چند روز پیش یکی از شاکی های پدرش اومد توی دفتر من و شروع کرد به فحاشی و شکستن شیشه و طوری شد که همسایه ها به پلیس زنگ زدن همون شب فربد از تلفن های من یه چیزایی دستگیرش شده بود و آخر شب از من می پرسید که چرا بابایی این آقا رو اذیت کرده بود که اون با تو اینجور کرد؟؟؟
در صورتیکه من هیچی بهش نگفته بودم ..گیج شدم بخدا ..
ممنونم که کمکم می کنی...:72:
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
البته به او دروغ نگویید.
ولی به نظر من اسم "زندان" رو جلویش نیاورید و همینطور نگویید که پدرش خلاف کرده.
به صورت کلی توضیح بدهید که با همکارانش اختلافش شده و حالا باید بروند و ببینند که تقصیر کی بوده و مشکلشون رو حل بکنند.
به هر حال او یک روزی این مسائل رو خواهد فهمید. ولی فکر می کنم خوب نباشه که در این سن راجع به این مسائل فکر کند.
البته اینها نظر من هست.
فکر می کنم خوب باشد که شما با توجه به این شرایط با کسی که تخصصش روانشناسی کودکان هست صحبت کنید و بهترین راه رو پیدا کنید.
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
سلام.
به نظر من هم نباید بهش مستقیم بگید که چه اتفاقی افتاده. البته من که کارشناس نیستم. اما فکر میکنم مفهوم ِ پدر زندانی و خلافکار و این مسائل، چیزی نباشه که در ذهن بچه با این سن و سال بگنجه و شاید اذیتش کنه.
همون اختلافی که حامد عزیز گفت شاید خوب باشه.
ضمن اینکه همونطور که خودتون اشاره کردید، لازم نیست مسئله ای رو مستقیم به فربد بگید تا متوجه بشه. از روی مکالمات تلفنی و حرفاتون با دیگران و حتی رفتارتون ممکنه هر چیزی رو بفهمه. پس اگه قراره چیزی رو متوجه نشه، حواستون به همه رفتارهاتون باشه.
یه سوال برام پیش اومد. در جواب این سوالش بهش چی گفتید؟ (در مورد طلاق)
نقل قول:
اگه دوستام ازم چیزی پرسیدن باید اینو بگم یا نه؟؟
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
آقای حامد عزیز
من هیچوقت اسم زندان و حتی پلیس و بازداشت رو پیشش نیاوردم و نخواهم آورد می دونم که این مساله چه ضربه ای به روحیه این بچه می زنه شکم در مورد این هست که اصلا صلاح هست بهش در مورد اینکه پدرش مشکلاتی داره و کارهای غیر عادی انجام داده یا میده چیزی بگم یا اصلا همچنان بذارم این پدر بت این بچه باقی بمونه؟؟ این بچه هیچی از پدرش نمی دونه و رابطشون خوبه با هم برای همینه که پیگیر اومدنش میشه با اینکه هیچوقت با پدرش نبوده ولی دورادور بهش خیلی عقیده داره .سوالم اینه که بهتر نیست کم کم و به مرور زمان این بت رو بشکنم و یا اینکه به همین رویه ای که قبلا بوده باید ادامه بدم؟؟؟ اونم با توجه به درک بالای این بچه..
دختر مهربون عزیزم
خیلی سعی می کنم چیزی پیش نیاد این چیزی بفهمه ولی خوب واقعا صد در صد عملی نیست چون خیلی به من می چسبه و هر جا هم که میریم بحث ما صدر اخبار هست و هر کسی هم منو می بینه هر جا سوال جوابها شروع میشه و این بچه گاهی می شنوه ..البته فقط شنونده هست و فقط هم همیشه سکوت می کنه انگار هیچی نمی دونه ولی بعدها که بحثش پیش بیاد می بینم که می دونسته و به روی خودش نمی آورده!!
هر چی من برون گرا هستم این درون گرا!!!!
در مورد سوالت عزیزم بهش گفتم اگه کسی ازت پرسید بگو اطلاعی ندارم که دروغ هم نگفته باشی .البته من اینو کلا بهش یاد دادم که هر کسی هر سوال خانوادگی ازش پرسید فقط بگه من نمی دونم و اطلاع ندارم .و این بچه هم به این روش عادت داره ولی بهش گفتم مامان گفتنش اشتباه نیست و ما کار بدی نکردیم ولی برای اینکه کسی وارد زندگی شخصیمون نشه فقط بگو من نمی دونم و گفت باشه و خودشم کلا خیلی کم حرفه و اصلا نمی شه ازش حرف کشید!!! کلا بچه عجیبی هست و اصلا رفتارهاش مثل بچه های عادی نیست خیلی عاقل تر از سنش هست پیش اومده مثلا مامانم در مورد برادرم ازش یه سوال پرسیده بود و می گفت خیلی عادی گفته ببخشید مامان بزرگ ولی این مساله مربوط به بزرگ ترهاست و اتاق مامانم رو ترک کرده بود که دیگه اونم نتونه سوال پیچش کنه یا ادامه بده!!برای همین هاست که نگرانشم چون زیادی عاقله!!!!
ممنونم از شما و حامد عزیز که وقت می ذارین :72:
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
من فکر می کنم خیلی واجب است که با توجه به شرایط او حداقل خودتون با یک کسی که تخصصش روانشناسی کودکان است صحبت کنید و بخواهید که بهترین راه برخورد رو به شما نشان بدهند.
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
ممنون آقای حامد گرامی
سعی می کنم این چند روز بگردم یه مشاور کودکان پیدا کنم مخصوصا که احساس می کنم فربد هم بهانه گیر شده و سر مسایل جزیی می زنه زیر گریه ! با اینکه من خیلی سعی می کنم در برخورد باش صبور باشم و واقعا هم هستم ولی احساس می کنم علت اینکارش فقط بهانه گیری هست انگار دردش جای دیگست و دنبال بهانه می گرده!
امروز از طریق همون زن شریکش توی مصر فهمیدم که بازهم پدرش رو گرفتن توی ایران ..شکم درست بود ولی دیگه نمی دونم به این زودی ها بیرون بیاد و یا زیاد نگرش دارن....اونم هیچی بیشتر نمی دونست ..دلم گرفته .اون هیچوقت شوهر برای من نبود ولی ایکاش اقلا برای پسرش پدری می کرد این فکر اذیتم می کنه .شایدم من پر توقع هستم.....شاید
RE: نقش من توی رابطه پسرم با پدرش
سلام دوستان
من با مشاور صحبت کردم و اون بهم گفت بهتره که کمی در حد قابل قبول برای بچه براش توضیح بدم که پدرش خودشو درگیر مشکلات کاری کرده و این مشکلات براش ایجاد مشکل دادگاهی و حقوقی کردن و گفت در حد ابتدایی براش توضیح بده که پدرش کارهای غیر قانونی می کنه و خودش و بقیه رو دچار مشکل می کنه و از زندان و این حرفها هم صحبتی نکن ..
با فربد این چند روز صحبت کردم .جمعه با هم ناهار رفتیم رستوران و من براش اینا رو توضیح دادم ..بچه سوال زیاد پرسید .مخصوصا که خیلی واژه های حقوقی و قانونی براش آشنا نبود و من براش اینا رو توضیح دادم .اون گوش کرد و در نهایت گفت یعنی پلیس دنبال بابایی هست ؟؟ و من گفتم که آره .گهگاهی ..
خیلی با مساله ساده برخورد کرد .فقط گفت من می دونم همه اینا تقصیر مامان بزرگ هست که پسرشو خوب تربیت نکرده!!!!!!!!
گاهی از حرفهای فربد احساس می کنم این مربی منه .نه من مربی این!!
به هر حال طبق معمول دیگه اصلا به روی خودشم نیاورد و خیلی عادی از کنار موضوع گذشت ..
مساله اینجاست که پدر این بچه بازم سند گذاشته و اومده بیرون و اینبار از ایران فرار کرده و رفته سنگاپور!!
مشکلم اینجاست که مدام برای من ایمیل تهدید و فحاشی و توهین می فرسته و مدام منو نفرین می کنه که تو منو از بچم جدا کردی و ذهن بچمو نسبت به من خراب کردی ..اینقدر فحش های رکیک برای من می نویسه که من موندم چطوری می تونه این کلمات رو تایپ کنه!!
مدام میگه تو ذهن بچه منو مسموم کردی و بچمو ازم دور کردی ..دلیلشم اینه که این بچه اصلا احساس نمی کنه پدری هم داه!!!!!! یه بارم به من زنگ نمی زنه و دلش برای من تنگ نمی شه!!
بارها برای اینکه آرومش کنم براش با آرامش جواب نوشتم که فربد رو درگیر مشکلات ما نکن و خودتو با بچه ده یازده ساله طرف نکن..این بچه اسیر محبته .بارها براش توضیح دادم و نوشتم که خوب تو که پدری هستی که ده ساله رهاش کردی و هیچوقت براش وقت نذاشتی و باهاش نبودی چطوری انتظار داری برات بی تابی کنه!!!؟؟؟
اما مدام خر خودشو می رونه !!! مدام به این بچه هم فحاشی می کنه که اینم یکیه عین تو و با کلمات خیلی زشت مدام میگه که من نمی خوام دیگه این بچه رو ببینم و یا خرجیشو بدم ..حالم از جفتتون به هم می خوره!!!!!
این در حالیه که فربد دوستش داره و من بارها این به پدرش گفتم که فربد دوستت داره و ارتباطت رو باهاش قطع نکن .اما مدام میگه فایده نداره ..من هر کاریم بکنم دیگه اون بچه رو تو خراب می کنی....
اینا رو کرده بهانه که اصلا دیگه باشم تماس نگیره و خیالش راحت شه..
دلم برای فربد می سوزه ..چجوری به این مرد حالی کنم که حساب بچه رو از من جدا کنه و بیخودی به بچه ی احترامی نکنه؟؟؟واقعا این مساله داره منو نگران می کنه ..بچه ای که پدرش رو دوست داره و پدری که نفرتش از من روز به روز داره بیشتر میشه.تا جاییکه از بچه خودشم دل بریده..
من این وسط تکلیفم چیه ؟؟؟ گیج شدم ..
ممنونم که مثل میشه بام همفکری می کنین.:72: