خیانت بعد از 4 سال دوستی ؟
سلام دوستان :72:
من یه دوستی دارم که به اینترنت دسترسی نداره و امروز از من یه سوالی کرد و خواست بش کمک کنم . منم تصمیم گرفتم سوالشو تو این تالار مطرح کنم تا شما دوستان هم اگه چیزی به نظرتون میرسه بگید تا من بش انتقال بدم . من مطالب رو از قول اون مینویسم .
سال 84 تو شهر زنجان دانشجو بودم که یه پسری به خوابگاه زنگ زد و از من خواست که با هم بیشتر آشنا شیم .منم پذیرفتم و باش دوست شدم اون پسر تهرانی و من ساکن شهر هشتگرد در استان آذربایجان غربی بودم و پسر متولد سال 65 و من متولد سال 62 تا آخر سال 89 باش دوست بودم تا بالاخره با هم عقد کردیم . و توی مدت دوستیمون خیلی سختی کشیدم چون خانوادش موافق نبودن و به خیلی از خواسته هاش تن دادم چون واقعا عاشقش شده بودم .
چند روز پیش که امده بودم تهران دیدم خیلی به گوشیش ور میره و تو یه فرصت مناسب گوشیش رو چک کردم و یه شماره پیدا کردم با شماره تماس گرفتم دیدم یه خانمه و اون خانم گفت شوهر خودت با من تماس میگره و اینکه ما سال قبل هم یه چند ماهی با هم دوست بودیم ولی الان یه هفته اس که دوباره داره با من تماس میگیره و اینکه من اصلا نمیدونستم اون زن داره . خلاصه وقتی به شوهرم گفتم گفت آره من برا اینکه لج تو رو در بیارم اینکارو کردم. چون تو اصلامنو قبول نداری !!!!!!!!!
در صورتی که این حرفش دورغه اگه من قبولش نداشتم چطور این همه سال براش صبر میکردم . تازه الان دارم به خاطر اون از محلی که درش شاغلم انتقالی میگرم و میام تهران .
کمکم کنید.:72:
RE: خیانت بعد از 4 سال دوستی ؟
دوست من گفتن اين كه شروع آشنايي شما به اين شيوه و با اين داده هاي كم از همسرتون درست نبوده يه امر ديگه است.
دوم خوبي ها و مشكلات همسر تونو برا خودتون بنويسين ببينين از نظر شما چقدر مورد قبولتونن
اگه در مرحله نامزدي هستين بسته به شرايط خانواده تون فرق ميكنه چه تصميمي بگيري
اگه ازدواج كردين و رسمي تر شدين كمي وضع متفاوته
در ضمن ننوشتين چرا ايشون گفتن شما از شون ايراد ميگيريد يا به قول خودشون لجشونو در مياريد ..
بيشتر توضيح بدين
RE: خیانت بعد از 4 سال دوستی ؟
با سلام اولا به نظر من آدم نباید همه زندگیش واحساسش شوهرش باشه که بعد اگه نخاله در آمد اینقدر بهم بریزه.....باور کنید این تجربه من هست که آدم باید اهداف زندگی ودغدغه های خودش را داشته باشه ودر شوهرش ذوب نشه....البته شوهرش را دوست داشته باشه ومحبت هم بکنه ولی ذوب ازدواج وشوهرش نشه چون حتما حتما سرخورده میشه...اما در این موردباید برای زندگیش مبارزه کنه وکاملا شوهر را شیر فهم کنه که این جوری نمیشه....وهمون حرفای همیشگی که به شوهرش محبت کنه وابراز احساسات کنه واحترام ولو ظاهری بگذاره و.....و نهایتا با خودش بگه این همینه وعوض نمیشه(بدترین حالت رادر نظر بگیره)حالا با این وجود میخوام باهاش باشم یا نه؟؟؟واگه حساب کتابش را کرد ودید بهتره بمونه پس دیگه اعصاب خودشو خرد نکنه وپابند تصمیمش باشه...و تلاش برای اصلاح هم بکنه ولی انتظار معجزه نداشته باشه..