مادرم از ازدواج من راضی نیست.چیکار کنم ؟؟؟

سلام دوستان خوب همدرد :72:
امیداورم حال همتون خوب باشه .من هانیه 22 سال و همسرم 25 سالشه . یک سال و دو ماهه که ازدواج کردیم . مشکل اصلی من اینکه که خانواده همسرم با ما تفاوت فرهنگی بالایی دارن . اونا یه سری چیزهارو ارزش میدونن و ما هم یه سری از چیزهارو .مادرم با ازدواج من راضی نبود.چون موقع خواستگاری هم این تفاوت فرهنگی مشخص بود . اما من تصمیم خودم رو گرفته بودم . موقع نامزدی که مادرم از برنامه ها و رسم و رسوم های اونا اصلاً راضی نبود و رفتارهاشونو خیلی بد میدونست. دقیقاً از شب عروسی ماهم مادرم با مادرشوهرم و خواهرشوهرم بگومگو کردن و همه چی خراب شد و روابط کاملا تیره تر .
البته من با همسرم اصلاً مشکل ندارم و از زندگییم راضی ام . گرچه اوایل خیلی کار کردم تا فرهنگ همسرم به ما نزدیک بشه .حالا تو مهمونی ها و مراسم ها که مادرم نمیاد و من باید همیشه در حال درست کردن اوضاع باشم . خیلی برام سخته که همیشه باید فیلم بازی کنم . نظر مادرم خیلی روم تاثیر میذاره . وابستگی زیادی به مادرم دارم .وقتی درمورد همسرم و خانواده اش چیزی میگه تا چند روز اعصابم به هم میریزه. در ضمن مادرم همیشه میگه ، این دوماد اون دومادی نیست که من آرزوشو داشتم .:302: در حالی که همسرم همیشه به مادرم احترام میذاره .!!!!!!!
از اون طرف مادربزرگم هم هر وقت خانواده همسرم و میبینه خیلی خوب باهاشون برخورد میکننو مادرم خراب میشه . در حالی که تو خیلی از مسائل انصافاً حق با مادرم بوده و اصولاً اخلاق مادربزرگم اینطوریه که پشت دخترهاش نیست .

حالا موندم چیکار کنم .میترسم این حرفا رو زندگیم تاثیر بذاره .
خواهش میکنم کمکم کنین .منتظرم دوستانم:72:

سلام :72:
رضایت خانواده مخصوصا مادر در ازدواج خیلی مهم و اساسیه .
ولی با توجه به شرایط شما و این که یک سال از ازدواج شما گذشته دیگه رفتار مادرتون درست نیست .
نکته ای که به ذهن من میرسه اینه که با مادرتون با صمیمت صحبت کنید و بهش بگید که خیلی دوستش دارید و راجع به مسائلی که با توجه به رفتار مادر و مادربزرگتون به وجود آمده باش کامل صحبت کنید .
و ازشون بخواید با توجه به اینکه زندگیتون در خطره و تحمل اینهمه فشار و ناراحتی ناشی از این رفتارها رو ندارید و ممکنه این رفتارها روی روح و ذهن شما تاثیر بگذاره .و به بیماری های روحی مثل افسردگی مبتلا بشید . ازش خواهش کنید به این رفتارها به خاطر دخترش پایان بده .
به نوعی سعی کنید کدورت به وجود آمده از بین بره . و از همسرتون هم خواهش کنید توی این دیدار با شمار همراهی کنه . راستی میتونید از پدر تون هم کمک بگیرید .
موفق و پیروز باشید .:72:

مرسی سمانه جان .بارها صحبت کردم و اون هم قبول داره که نباید پیش من اینطوری صحبت کنه اما بازهم یه چیزی از اونا میبینه که خیلی به هم میریزه . خانواده ما خیلی اشرافی و تجملاتی و طرف همسرم خیلی ساده و بیخیال.

تحملش بعضی وقتا برای خودم هم سخت میشه . همسرم همیشه پشتیبان بوده . البته من هیچ وقت نظر مادرم و به همسرم نگفتم .

بارها مادرم تصمیم گرفته توی یه مراسم همه چیرو تموم کنه ، اما باز مادرشوهرم یه رفتاری داشته که اون رفتارا تو خانواده ی ما فاجعه است و برای اونا عادی . مادر شوهرم با من خوبه و مشکلی باهم نداریم اما امان ازدست رفتارهای سبکش:302:

ضمناً من پدر ندارم . . . :302:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

یه سری من با مادربزرگم دعوا کردم که چرا پشت مارو خالی میکنه ؟ اونم اصلاً اهمیتی نمیده . انگار تو این دنیای به این بزرگی حسرت اینو میکشیده که با مادرشوهر من رفیق فابریک باشه . خیلی عجیبه ها . من مادربزرگم و خیلی دوست دارم اما اون با این کاراش همه چی رو بدتر میکنه . مادرشوهرم بهم میگه : چطور همه تو خانواده ی شما با ما خوبن به جز مادرت ؟ مادرت خیلی اخلاق خاصی داره . این حرف و بارها بهم زده .شاید اگه یکی دو بار پشت مادرم بود مادرشوهرم هم به خودش می اومد و یه کم خودشو اصلاح می کرد .

اول از همه ببخشید که ناراحتت کردم خدا همه اسیران خاک به خصوص پدر عزیز شما رو بیامرزد :323:
با توجه به حرفایی که گفتی حالا میفهم مادرت چه رنجی میکشه . درست خانواده شوهر خواهر من هم همین طورند
سعی کنید روابطشون رو کم کنید چه دلیلی داره مادر شما با خانواده همسرتون ارتباط داشته باشه . در حد سالی یکی یا دو بار کافیه . شوهر شما باید با مادرتون رابطه داشته باشه که اونو میگید خوبه .
با گذشت زمان شوهر تون تغییراتی را در جهت شما و خانوادتون خواهد کرد . که نظر مادرتون رو به امید خدا عوض میکنه . ب
به نظر من :
- اجازه ندید مادرتون با اونا تو یه مجلس باشند .
- هیچ وقت جلوی اونا از مادرت بد گویی نکن و همیشه جلوی اونا مقام مادرتو حفظ کن .
به امید موفقیتت عزیزم .:72:

مرسی آبجی سمانه

اتفاقاً مراسم های مشترک ما کمه اما امان از همون یکی دو بار:316::316::316: که مارو تا چند ماه به هم میریزه.

مشکل اصلی دیگه که گفتم اینه که مادربزرگم ارتباط زیادی داره و این همه ی ما رو حرص میده:97::97:

سلام هانیه جان.
مادر شما تا حدی مثله مادر من هستن و بی انکه بخوان دارن به زندگی لطمه میزنن.
عزیزم مادرها خیلی احساسی هستند برای همین ناراحتی و عدم رضایتشون رو به شکل بدی بروز میدن.
شما اگر در عقد هستین من امید دارم که با خونه رفتنتون و جدا شدن از خانه مادری، مشکلاتتون کاهش پیدا کنه..
اما اگه خونه خودتون هستین و با این حال مادرتون در فکر شما تاثرگذارند، به نظر بنده شما سعی در قوی و محکم کردن خودت بکن و نهایت احترام رو برای مادرت بذار و خیلی ظریف زمانهایی که از همسرت یا خانوادشون شکایت دارند خودتو غمگین بگیر که بالاخره همسرمه و من ناراحت میشم بدش گفته بشه. اما خیلی ظریف اعتراض کن تا دل نازک مادر عزیزت نرنجه.
مهم ترین کاری که برای من در این مسئله تاثیر داشت محکم کردن خودم بود. من عیب ها و تفاوت های همسرم و خانوادشو با جونو دل پذیرفتم و دیگه وقتی مادرم اینارو به رخم میکشن روم تاثیر کمی داره.
برات ارزوی موفقیت دارم:72:

راستش یه مشکل دیگه اینه که تو فامیل ما داماد های دیگه خیلی اهل تعارفات و زبون ریختن و قربون صدقه رفتن مادرزنشون هستن اما همسر من نمیدونم خجالتیه ، یا دوست نداره اون طوری باشه ، یا چی ؟؟؟ نمیدونم به هرحال این موضوع هم مادرم و ناراحت میکنه . مثلاً داماد های خاله ام ، اگه خاله ام براشون یه کار کوچیک انجام بده کلی تعریف و تمجید و . . . دارن اما همسر من خیلی معمولی تشکر میکنه و وقتی بهش میگم یه کم با شور و هیجان تر بگو ، میگه من همون طوری میگم تو فکر میکنی که من عادی ام .این موضوع هم به ناراحتی های مادرم اضافه میکنه .به نظر شما چیکار کنم همسرم تو رفتارش خودشو یه کم به حس و حال تر و شور و هیجان نشون بده ؟؟؟

شاید به نظر بعضی از دوستان این چیزی که من مطرح کردم خیلی پیش پا افتاده باشه اما واقعاً برای من به یه بحران تبدیل شده . واقعاً منتظرم کمک کنید .

سلام دوس خوبم
این زبون ریختن ها در اکثر موارد دورغی یا به عبارت دیگر پاچه خواری محسوب میشه . من که خودم اصلا از آدمهای زبون باز خوشم نمیاد .:311:محبت خوبه تو قلب آدما باشه . و خیلی از مردا اینطوری اند .
تو سعی کن خودتو به مادرت نزدیک کنی و راجع شوهرت باش صحبت کنی .
اینم بدون که هر آدمی یه شخصیت منحصره به خودشو داره و کلا آدما قابل مقایسه نیستند .
موفق باشی :72: