نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام
اینروزا کلا تو خاطرات غوطه ورم،خواستم این تاپیکو بزنم و از دوستانم بخواهم که از خاطرات 60 به بعد چون اکثرا دهه شصتی هستیم صحبت کنیم از فیلم ها و برنامه های اون دوران،از خاطرات مدرسه،از موسیقی اون دوران،حتی از قیافه ها و ظاهر و رفتار و منش اون دورانمون،از برنامه های اخیر صداو سیما و ...و..و..
من خودم چون هفته دفاع مقدسه،از این فیلم ها شروع میکنم،که برام خاطره انگیزه:
1.اژانس شیشه ای:بنظر من بهترین اثر حاتمی کیا و حتی میشه گفت بهترین کارِ دفاع مقدسیه سینمای ایران،با بازی بی نقص پرویز پرستویی،مظلومیت
چهره حبیب رضایی،انتخاب شایسته رضا کیانیان تو نقشی که ایفا کرد،همه و همه باعث شدن یه کار پرسرو صدا و خوب تولید بشه،بعد ها که بیتا بادران
تو دلشکسته بازی کرد و معروف شد فهمیدم که ایشون
هم تو اژانس بازی داشتن ولی من اصلا یادم نمیاد ایشونو!
2.موسیقی از کرخه تا راین کار مجید انتظامی فوق العادست،خوراکه ایام عزاداریه،هنوز هم با هر بار شنیدنش یجوری میشم،امشب هم شبکه3قرار بود پخشش کنه.
3.کیمیا:با بازی خسرو شکیبایی و اگه اشتباه نکنم بیتا فرهی،این فیلم رو هم دوست داشتم مخصوصا اون صحنه ای رو دوست داشتم که بیتا فرهی با نوزادی که
بغلش بود از تو اب رد میشد،و تانک های عراقی همون اطراف بودن.
امروز سینمایی روز سوم برای چندمین بار از شبکه یک پخش شد من دوباره نشستم این فیلمو دیدم،و واقعا لذت بردم،داستان جالب فیلم،بازی خوب بازیگرا مخصوصا حامد بهداد،پورسرخ ،موسیقی خوب ،چند تا لحظه دلهره اورهمه و همه از روز سوم بنظر من یه کار خوب در مورد اونایی که تو خرمشهر موندن و با دشمن جنگیدن و ایستادگی کردن، ارائه داد،و بهتر از فیلم دوئل بود،من اصلا نتونستم با دوئل ارتباط بگیرم.
صحنه ای که رضا(پورسرخ)مجبور میشه سمیره(باران کوثری)رو چال کنه تو حیاط خونه،صحنه ای که رسول برادر کوچکتر رضا مجروح میشه و تانک هر لحظه جلوتر میاد و اجساد رو له میکنه،و تلاش دوستان رضا برای اینکه تانک منفجر بشه و نجات بدهند رسول رو از مهلکه(ولی شهید میشه)،بهت رضا تو اینموقعیت و موسیقی فیلم تو این لحظات منو که وادار به اشک ریختن حسابی کرد حالا خدارو شکر کسی پیشم نبود والا نمیتونستم احساساتمو تخلیه کنم :D،البته خیلی جاهاش اشکمو دراورد اون جاییکه بهداد فهمید بمبی که تو بازار گذاشته باعث افلیج شدن سمیره شده اونجاییکه رضا اومده خونشون سمیره رو صدا میکنه و بهداد به رضا میگه که اگه بیاد تو ،سمیره رو میکشه ولی سمیره جلو چشماش بیرون میره و اون نمیتونه شلیک کنه،لحظات وداع هر کدوم از بر و بچز :Dو شهادتشون واقعا دردناک بود.
بحث خرمشهر شد وجنگ،اگه تونستین کتاب دا نوشته اعظم حسینی رو بخونین ،داستانی واقعی در مورد جنگ و اشغال خرمشهر که نقطه اوج داستانه،البته حواشی هم داره،از زبان سیده زهرا حسینی،کتاب معروف و خیلی خوبیه :104:
چقدر صحبت کردم،برنامه های خاطره انگیز دهه شصت رو هنوز رو نکردم،ولی فعلا برا پست ابتدایی کافیه شما ها هم
بیایین و همکاری کنین،خوشحال میشم
از الان میگما :324: نزارین این تاپیک خاک بخوره:316:
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
کاربر گرامی
با توجه به مضامین تاپیک ، این موضوع در روزهای آتی، به انجمن هم وزن خود ( انجمن آزاد ) منتقل خواهد شد ،
اما اگه وزنش زیاد نباشه همین جا میمونه اما دیگه از ازادی خبری نیست
و اما نوستالژی چیست؟
اصطلاح جذاب نوستالژی Nostalgia از دو کلمه یونانی ساخته شدهاست : nostos که به معنی بازگشت به خانهاست و algia که معنی «درد» میدهد. واژهنامه انگلیسی آکسفورد ، نوستالژی را شکلی از دلتنگی که ناشی از دوری طولانی از زادگاه است ، تعریف کردهاست. نوستالژی nostalgia را میتوان به طور خلاصه یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا ، اشخاص و موقعیتهای گذشته ، تعریف کرد. معنی دیگر نوستالژی دلتنگی شدید برای زادگاه است
کاربر گرامی ایا شما درد دارید ؟؟
بابا دهه شصت خیلی . . .
دهه هفتاد بهتره همچی پربارترره ;)
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
در مورد دو خط اول نمیخام بحث کنم!داریم از خاطراتمون میگیم
مثل خیلی از تاپیک های دیگر و ازین دستِ تالار :)
ممنون از اینکه معنی نوستالژی رو اینجا اوردی.
دهه شصتیا هم خوبن دیگه،مثلا دیدنیها با اون موسیقی بکر و اجرای دوبلور خوش صدا جلال مقامی،برا من هیچوقت از یادرفتنی نیست.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...84046c4943.jpg
،درسته ما اون قسمتهایی که دهه هفتاد نمایش داده شده یادمون هست ولی بالاخره از دهه60شروع شده.
میتونین برین اینجا و موسیقیشو دانلود کنید.
http://1.sanecity.net/post-555.html
چند تا فیلم دیگه ژانر دفاع مقدس:
بوی پیراهن یوسف هم دوست داشتم مخصوصا موسیقیشو،دو تا صحنه داشت که اشک منو در اورد:یکی وقتی جعفر دهقان داماد نصیریان با صورتی سوخته
بعد از اینکه از خارج که برای درمان رفته بود،برگشته و نگرانه ازین بابت که
زن و بچش چه عکس العملی باهاش خواهند داشت،زن و بچه دهقان تو کوچه منتظر بودن ،دهقان از ماشین پیاده میشه و کمی جلوتر میره و اغوششو باز میکنه تا دخترشو بغل کنه،دختره چند قدم میدوه بسمت پدر ولی با دیدن چهره سوخته پدر عق عقب برمیگرده(اینجا من خیلی ناراحت شدم :302:)چند لحظه مکث میکنه و ایندفعه تصمیمشو میگیره و خودشو به اغوش پدر میسپاره(خنده همراه با اشک)
دومییه هم وقتیکه نصیریان و نیکی کریمی رفتن لب مرز دنبال خسرو برادر کریمی،چون اسرا دارن برمیگردن،مضطرانه
در هر اتوبوس دنبال یه نگاه اشنا میگردن که کریمی این نگاهو میبینه ولی این اشنا خسرو نیست بلکه یوسفه،بعدش دنبال کردن اتوبوس با ماشینشون برای نگه داشتن اتوبوس خیلی لحظات شیرینیه،دویدن همراه با افت و خیزهای نصیریان برای به اغوش کشیدن پسر صحنه زیباییه
هامون:تکیه کلام حمید هامون(خسرو شکیبایی) که تا مدتها سرزبونها افتاد:اون عشق منه،سهم منه،حق منه،بهداد
هم همین حرفا رو تو روز سوم میزد:311:
میگم تیپو سلطان ،لینچان یادتون هست؟
من چیزی که از تیپوسلطان یادمه یکی اینه که فیلم هندی بود یکی هم شمشیرش،اصلا عکس
پیدا نکردم ازین فیلم:316:،خیلی دوست داشتم ببینم لباس ها،قیافه و گریم ها،دکوپاژ چطور بود چون چیزی یادم نیست.
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
هویت (۱۳۶۵)
دیده بان (۱۳۶۷)
مهاجر (۱۳۶۸)
وصل نیکان (۱۳۷۰)
از کرخه تا راین (۱۳۷۱)
خاکستر سبز (۱۳۷۲)
بوی پیراهن یوسف (۷۴/۱۳۷۳)
برج مینو (۱۳۷۴)
آژانس شیشهای (۱۳۷۶)
روبان قرمز (۱۳۷۷)
موج مرده (۱۳۷۹)
ارتفاع پست (۱۳۸۰)
به رنگ ارغوان (۱۳۸۳)
به نام پدر (۱۳۸۴)
دعوت (۱۳۸۷)
گزارش یک جشن (١٣٨٩)
شایانای عزیز
ببخشید وسط تاپیکت
اگه گفتم دهه هفتاد بهتره برای این بود که تو اون دهه اتفاقاتی افتاد که باعث شد
فیلمایی که گفتی به وجود بیاد
دهه گذر از دهه شصت و گذر از دهه شصتی ها
وقتی موقع دیدن فیلم اشک تو چشات جمع میشه که قلبت هم درد بگیره
بازم ببخشید وسط حرفات :72::72:
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وسط دیدنی ها همه اش برق می رفت! :311:
یادتونه شبکه 3 اومده بود؟ چقدر خوشحال بودیم 3 تا کانال داریم!
ساعت خوش یادتونه؟
آتاری، میکرو، سگا...
عجب روزهایی بود!
یک حیاط کوچولو داشتیم که وسطش یک حوض بود. روزی 100 بار با دوچرخه دور می زدم.
یادتونه ویدیو اومده بود؟ فقط پولدارها ویدیو داشتند. چقدر دلم می خواست.
یادتونه باید دفترهامون رو خط کشی می کردیم؟
فیلم من زمین را دوست دارم رو یادتونه؟ خمسه!
کلاه قرمزی... یادمه از طرف مدرسه رفتیم سینما. من اونجاش که کلاه قرمزی نشسته بود روی پیکان و با آقای مجری دعواش شده بود گریه کردم :311:
فیلم ضیافت یادتونه؟ اونم با مدرسه رفتیم. یکی نیست بگه آخه این فیلم به درد بچه 8-9 ساله می خوره؟! :311:
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
من یادمه برادرام، لینچان (اگه اشتباه نگم اسمشو) میدیدن.
من زیاد نمیفهمیدم سریال چیه اون وقتا:) ولی فکر کنم هر هفته نشون میداد.
وقتی فیلم کلاه قرمزی اومد، اول مدرسه ی داداشم اینا برده بودنشون، بعد اومده بود واسه من از صحنه های اکشن فیلم تعریف میکرد :311: اونجایی که دایناسوره کلاه قرمزی رو گیر آورده بود :311: بعد از چند روز ما از طرف مدرسه رفتیم... چقدرم داداشم آب و تابش رو زیاد کرده بود :)
چه روزایی بود...
(شایانا جان ببخشید وسط تاپیکی که از فیلمای پر بار یاد میکنی ما یاد این چیزا افتادیم! حس نوستالژی من (به همون معنایی که شاید به اشتباه رایجه) گل کرد یهو:) )
بعد از اینکه پستم رو زدم دیدم شایانا هم اسم لینچان رو آورده! چه با حال!! :D
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
خارپشت چقدربچه مثبت شدی،همش
از من طلب بخشش میکنی:311:،دلم سوخت برات و قلبم درد گرفت :302:
خب
منم میگم دهه هفتاد بهتره،خود من غیر دیدنیها و تیپوسلطان،جنگجویان کوهستان مثالی از اون دهه نیاوردم،من رو دهه شصت هیچ اصراری ندارم، منتظر شما هستم تو این تاپیک
نقل قول:
ساعت خوش یادتونه؟
آتاری، میکرو، سگا...
اره مهران مدیری،هرمز شجاعی مهر،شفیعی جم؟کاردان،یادش بخیر
میکرو و سگا من بازی کردم،چه کیفی میداد
نقل قول:
یادتونه ویدیو اومده بود؟ فقط پولدارها ویدیو داشتند. چقدر دلم می خواست.
اونم مخفیانه،هیشکی صداشو نمیتونست در بیاره،اصلا اون روزا فکر نمیکردیم ویدیو رو چند سال بعد تو تلویزیون تبلیغ کنن،و ازاد بشه،بعد چند سال بعدش هم رو پشت بام هر خونه دیش ماهواره باشه
نقل قول:
یادتونه باید دفترهامون رو خط کشی می کردیم؟
اونم با مداد یا خودکار قرمز
نقل قول:
فیلم من زمین را دوست دارم رو یادتونه؟ خمسه!
نه!منکه یادم نیست
من ضیافتو ندیدم
مسابقه هفته نوذری اجرا میکرد یادتونه؟
زمون ما دختر بچه ها ارزوش این بود یه چادر گل من گلی واسه خودشون
داشته باشن،احساس بزرگی میکردن
من دقیقا یکساعته دیسکانکت شده بودم:302:
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یک فیلم دیگر که مربوط به فلسطین هست:فیلم بازمانده از سیف الله داد هست که خیلی دوستش داشتم و دارم،سه چهار باری دیدمش، همیشه دوست داشتم کاش سعید و زن و بچش اونروز صبح میتونستن حیفا رو ترک کنن.
این فیلم حس همذات پنداری مخاطبو بدجوری تحریک میکنه و همچنین حس خشم و تنفر از صهیونیست های اشغالگر،.
صفیه (مادر سعید)فوق العادست یه شیرزن واقعی،نقش افرینیش خوب بود :104:
صدایی که براش انتخاب شده به اقتدار و محکم بودن این شخصیت خیلی کمک کرده،صحنه هایی که دوستشون دارم:صحنه ای که سعید(واقعا هم قیافه یک مرد مهربونو داشت)سر همسرشو به سینه میچسبونه و ازش میخاد بره خونه پیش فرهان،صحنه ای که سعید شهید شده،خانومه هم مجروح و خودشو بسختی میکشونه سمت سعید،زن در حالیکه دست همسرشو گرفته،با گلوله یه سرباز زن اسرائیلی از پا در میاد ،کلا این صحنه های قتل عام خیلی خوب و واقعی از اب در اومده بود،واقعا ادم متنفر میشه از صهیونیست ها.
صحنه ای که صفیه،با فرهان(یا موشل )از قطار بعد از خوندن ایة اکرسی(اینجا صدای خودش بود با لهجه عربی که این ایاتو میخوند خیلی بهم چسبید)میپرن پایین
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...c1cbe5247a.jpg
باز هم موسسیقی ِعالی،کاری از مجید انتظامی،میتونین از ادرس زیر دانلود کنید،البته کاملشو پیدا نکردم،نصف و نیمست ولی میارزه.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=8321&Keyword
نوای جبهه:اثار اهنگران،کویتی پور،اغاسی و..هست،من چنگ ِدل و یاران چه غریبانه ی کویتی پور را دوست دارم،در باغ شهادت اهنگران هم همینطور.
که بازم هر کدومو خواستین میتونین در ادرس زیر با کلیک رویplayدانلود کنید.
نوای جبهه
ساعت خوش رو هم من اشتباه کردم شجاعی مهر و کاردان انگار نبودن.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...ecbd589e23.jpg
ناوارو یادتونه،با اون قیافه جذاب و قد بلند و هیبتش،با انتخاب یه صدای خوب براش(کلا تو این نوستالژی هامون دوبلورها هم نقش بسزایی ایفا میکنن،صدای زیبای بهرام زند هست که ناوارو رو واسمون خواستنی تر میکنه)کلا
خیلی دوستش داشتم خیلی مهربون بود،رابطش با دخترش هم حرف نداشت،شوخی هاشون با مزه بود.
یکی از پلیس ها بود که بچه ننه بود و هیچوقت نمیتونست
ازدواج کنه بخاطر کارهای(بامبولهای) مادرش:311:،طفلکی خیلی ساده بود.
یه جایی خوندم انگار این ناوارو(روژه هانن)،داماد رئیسجمهور اسبق فرانسه، فرانسوا میتران، است.
ناوارو موقعی که این فیلمو شروع کرد 60 ـ64ساله بوده
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...6031ea052a.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...d16f9af781.jpg
موسیقیش خیلی خاطره انگیزه
موسیقی ناوارو
یادتونه اخر انشامون مینوشتیم :این بود انشای من خوش بود استاد من،
یکبار پسر داییم بهم انشا میگفت اخرش گفت بنویس چوب معلم گله هر کی نخوره خله،منم که ساده :D،فک میکردم چیز خوبیه:311:
یادمه معلم که میومد کلاس مبصر یا هر کی یه برپا میگفت و بلند میشدیم میگفتیم:سلام صبح یا ظهر بخیر خسته نباشید همیشه زنده باشید معلم ما باشید،یا بعد ترها یک خیرمقدم دیگری در اومده بود میگفتیم:در باز شد وگل اومد خانوم معلم خوش اومد.
مبصر اسم مینوشت یادتونه :خوبها ،بدها:311:حسرت بدل موندم یبار دوران ابتدایی یا راهنمایی مبصر شم،ولی دوست صمیمیم مگه گذاشت،اخه وقتی اون بود دیگه ما بحساب نمیومدیم.:302:
یاتونه اولها سه تا ثلث داشتیم،راستی این سه تا ثلث چجوری تقسیم بندی میشد یادتونه؟فک کنم از راهنمایی دو ترمه شدیم،اولش من اصلا دوست نداشتیم میگفتم همون 3ثلث خوبه.
چقدر از تو صف وایستادن بدم میومد انتظامات هم که کوتاه بیا نبودن اگه نمیرفتیم صف،اسممونو مینوشتن،حالا یه چند بار من دوران دبیرستان تونستم از صف رفتن طفره برم چون انتظامات اشنا بود(همسایمون بود،بیچاره یکم با من مثل اینکه رودربایستی داشت)،بچه تر که بودیم پاهامونو کش میدادیم تا واسه دوستمون اگه نیومده جا نگه داریم ،به اندازه یه دست هم باید از نفر جلویی فاصله میداشتیم،تا موقع نرمش(خیلی بدم میومد)همدیگرو با مشت و کشیده مهمون نکنیم:311:
زنگ های پرورشی یادتونه،ما همیشه تو این زنگا بخور بخور داشتیم،هر سری نوبت یه گروه بود که پذیرایی کلاسو بعهده بگیرن،چقدر معلمامون از جیب ماها مفتی خوردن:311:،نوش جونشون:43:
یادتونه قمقمه میبردیم مدرسه،من دوستام انقد قمقمه هاشون قشنگ بود منم دلم از مال اونا میخاست مال من خیلی درپیتی بود:316:
معلم بهداشتا یادتونه به موها با یه شونه یا خودکار و ناخونامون نیگا میکردن:311:
تیم ملی فوتبال اون زمونا یادتونه:محمد خاکپور،عابدزاده،پاشازاده، نعیم سعدابادی (یا سعداوی)،مهدوی کیا،کریم باقری،خداداد عزیزی،علی دایی،استاد اسدی،میناوند،یه نفر هم بود فک کنم اسمش شاهین یا شاهرخ بود و...اونموقع ها چه خوب بود تیممون
ایران ـ استرالیا خیلی بازی خوبی بود،ایران ـ امریکا هم تو جام جهانی همینطور،استیلی که گل زد دراز کشیده بودم چنان بلند شدم کف زدم که پدر و برادرام تعجب کرده بودن ازین ابراز احساسات من،
ای بابامنم داشتم با حمید استیلی گریه میکردم،بعدش مردم ریخته بودن تو خیابونا،چه شور و حالی بود.
یادش بخیر
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یعنی من خیلی دیگه مادربزرگم؟ :316:
یادم میاد اُشین رو ساعت نه کانال دو می داد و مامانم می گفت برو بخواب وقت خوابت هست و من به زور از لای در اتاقم چشم به تلویزیون می دوختم و گوشم رو تیز می کردم که بشنوم چی می گن
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...c7fba58fa1.jpg
کارتون کزت رو خیلی دوست داشتم یادم میاد سه شنبه ها می داد
یادتون میاد ظرف های آلاسکا مد شده بود ، با شیر و شکر و وانیل بستنی درست می کردیم میذاشتیم توی فریزر که یخ بزنه و بشه بستنی
آدامس های لاویز یادتون میاد؟ من یه عالمه ازشون داشتم و توی یه قوطی خوشگل نگهشون می داشتم
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...94cedbf182.jpg
بستنی زمستونی چی ؟ اونها که دورش قهوه ای بود توش یه ماده ژلاتین مانند
خودکار چهارنگ مد شده بود
جعبه های مداد رنگی دو طبقه ... یادش به خیر ، مامانم واسه یکی از بچه های فامیل جایزه خرید آخ که چقدر دلم می خواست و هیچی نگفتم :302:
پاک جوهری ها چی اونهایی که یه سرشون آبی بود که مثلا خودکار رو پاک می کرد ( اون هم با کلی تف مالی که آخرش دفترمون پاره می شد! ) یه طرفش مداد رو پاک می کرد
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...44bd917d74.JPG
خودکار عطری ها چی ؟ من یه صورتی اش رو داشتم
موقع دیکته صحیح کردن می دادم خانوم معلممون
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
شما که کل دوران دبستان من رو آوردید جلو چشمم! :)
کلاس اول مدرسه ام خوب بود. خودشون تغذیه هم می دادن. بعضی روزها شیر کاکائو. گوجه سبز! :311:
فکر کنم یک بار هم موز دادن. اون موقع موز واسه خودش چیزی بودها! شایدم اشتباه می کنم و موز ندادن. بعید می دونم از این ولخرجی ها کرده باشن. ولی یک چیزهایی یادمه :)
لیوان های آب خوری داشتیم که جمع می شد! یادتونه؟
به قول شایانا قمقمه هم داشتیم :)
کلاس اول یکبار با گچ من یک کلمه بی ادبی رو زمین نوشتم. معلممون کلی دعوام کرد. یک ساعت جلوی بچه های کلاس با من حرف زد. آخرش گفت برو دست و دهنت رو بشور و بیا. باحالیش اینه که من هم رفتم دهنم رو شستم اومدم. در صورتی که اون موقع کسی اونجا نبود که ببینه من می شورم یا نه :311:
داستان این قضیه خیلی خنده داره، ولی نمیشه اینجا بگم :311:
هر وقت یک جشنی چیزی بود، باید 4 ساعت سر صف تو آفتاب می ایستادیم تا برنامه اجرا کنند!
یادتونه از کلاس سوم اجازه داشتیم با خودکار بنویسیم؟!
یادتونه از کلاس سوم اجازه داشتیم حرف سین رو به صورت کشیده بنویسیم؟
یعنی من یکبار رفتم به معلم گفتم، خانم، ما اجازه داریم سین رو بکشیم؟ گفت چجوری؟ بنویس!
نوشتم. گفت بله!
راستی شما هم می گفتید: اجازه، ما بریم آب بخوریم؟ چرا نمی گفتیم من برم آب بخورم؟
کلاس پنجم یکبار من شدم مبصر. هیچ کس به حرفم گوش نمی داد. لیست بدها می نوشتم. فکر کنم اسم همه رو نوشته بودم! یک وضعی شده بود. معلم اومد. کلی با من دعوا کرد!!! :)
دیگه مبصر نشدم.
کلاس پنجم یک پسره بود، هی پز می داد، می گفت ما از خارج کامپیوتر آوردیم. ولی تو کمد گذاشتیم. درش نمیاریم! :311:
یک بار من شدم پیش نماز. هول کردم، نفهمیدم 4 رکعت خوندم یا 5 رکعت.
بعد نماز از مکبر پرسیدم من چند رکعت خوندم؟ گفت نمی دونم. تو هر چی خوندی، منم گفتم! :311:
پیک شادی یادتونه؟!
من قشنگ تصویر خودم، زمانی که کلاس اول بودم و خونه نشسته بودم رو زمین و داشتم پیک شادی رو پر می کردم یادمه!
مدرسه ی ما یک دوچرخه آویزون کرده بودند. می گفتند هر کس 300 امتیاز بیاره، این رو بهش می دیم. حالا مثلاً بیشترین امتیازی که آدم می شد بیاره، 40-50 بود! :311: