احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
سلام خوشحالم که با سایت همدردی آشنا شدم
امیدوارم در اینجا بتونم با کمک شما به زندگی که دوست دارم برسم
تقریبا هفت ماه قبل با خانمم ازدواج کردم ما در یک دبیرستان با هم آشنا شدیم اختلاف سنی ما هم چیزی حول و حوش 9 سال است من 25 سال سن دارم اوایل علاقه خیلی شدیدی بهم داشتیم و یه لحظه دوری همو نمیتونستیم تحمل کنیم اما جدیدا با باز شدن یه سری مسایل پیش پا افتاده از طرف خانواده اونا باعث شد کارمون به دعوا و ....کشیده بشه
خانواده اونا گفته بودن دیگه نمیتونیم پیش هم باشیم من روزی 12 ساعت کار میکنم یعنی سه هفته کار و یک هفته استراحت قبلا به خانمم گفته بودم دوس دارم هفته استراحتم رو کاملا پیشم باشه اون قبول کرده بود اما بعدش زد زیرش و گفت از طرف خانواده اجازه نداره و دعوای ما سر همین موضوع شروع شد
خلاصه جر و بحث ما به گذشته ختم شد اونم یه خواستگار داشت که به من بله گفت خلاصه اون شبی که دعوامون شد بهم گفت؟
حرفات همه تکراریند؟
قولات قول نیست؟
تو دلمو داری میشکنی؟
تو اون آدمی که من میخواستم و فکرشو میکردم نبودی ؟
خلاصه الان حس میکنم روابطمون بشدت سرد شده فکر میکنم خانمم دیگه از ازدواج با من راضی نیست اما نمیخواد و یا نمیتونه بهم بگه البته اینو اضافه کنم که من شدید دوستش دارم
اینا هم مشکلاتی هست که حس کردم یعنی دارم میبینم
1-بشدت احساس تنهایی میکنم قبلا هم تنها بودم اما فک میکردم با ازدواج تنهایی ام فروکش میکنه اما اینگونه که نشد هیچ بلکه بیشترم شد
2-با این همه حرف و حدیث اما بازم خانمم دوست دارم و بشدت ازش خوشم میاد؟
3-بشدت برا همسرم نگرانم نگران؟(ترس از دست دادن او بنا به هر دلیل؟)
4-وقتی کنار همدیگه هستیم بیشتر اوقاتمون با سکوت میگذره؟ بهش میگم بیا بریم تفریح و یا بیرون اما میگه حوصله نداره؟ چاره چیه؟
5-یه شب رفتم پیشش بهش گفتم بریم بیرون بهم گفتش اگه حوصلت سر رفته برو خونه خودتون تا منم بگیرم بخوابم
6-کمتر با کسی می پره اما من خیلی دوس دارم دیدنی افراد و مهمونی رفتن و یا مهمون اومدن
7- قبلا اینجوری نبود اما حالا به اتاقم گیر میده شمارشو از تو گوشیم پاک میکنه و خیلی کارای دیگه
خواهش میکنم اگه نظر یا پیشنهادی دارید که بتونه کمکم کنه دریغ نکنید سپاسگذارم
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
ازدواج شريك شدن دونفر در دنياي هم و اغلب تغيير باورهاي ماست.. ظاهرا( با همين مقدار كم صحبت نميشه فهميد)شما دو انسان داراي خلق متفاوتيد .. شما برون گرا و ايشون درون گرا..تفاوت سني تون هم كم نيست( 9 سال؟)از ايشون بيشتر بگين.. از فعاليتهايي لذت ميبرن؟ چند دوست دارن؟ چند سال دارن؟چطور بهم معرفي يا باهم آشنا شدين؟ موقعيت فرهنگي اجتماعي دوتا تون چطوره؟
بزرگوار كسي براي زندگي با ديگري ساخته نشده.. آدمها خودشونو براي تطابق و عشق و دوستي تغيير ميدن..صحبت درباره مشكل شما نيازمند توضيحات بيشتر شماست.بفرماييد تا ماهم عرض كنيم . يا علي
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ملاحت1
ازدواج شريك شدن دونفر در دنياي هم و اغلب تغيير باورهاي ماست.. ظاهرا( با همين مقدار كم صحبت نميشه فهميد)شما دو انسان داراي خلق متفاوتيد .. شما برون گرا و ايشون درون گرا..تفاوت سني تون هم كم نيست( 9 سال؟)از ايشون بيشتر بگين.. از فعاليتهايي لذت ميبرن؟ چند دوست دارن؟ چند سال دارن؟چطور بهم معرفي يا باهم آشنا شدين؟ موقعيت فرهنگي اجتماعي دوتا تون چطوره؟
بزرگوار كسي براي زندگي با ديگري ساخته نشده.. آدمها خودشونو براي تطابق و عشق و دوستي تغيير ميدن..صحبت درباره مشكل شما نيازمند توضيحات بيشتر شماست.بفرماييد تا ماهم عرض كنيم . يا علي
ممنونم از توجه شما
راستشو بخوایید یکی از دلایلی که باعث شد من با ایشون ازدواج کنم این بود که دوران راهنمایی و اول دبیرستان شبانه روزی و خوابگاهی بود با خودم میگفتم همین دلیل کافیه برا اجتماعی بودن و حتی با خودم میگفتم سختی هم کشیده مثلا دوری از خانواده یه شب هم باهاش کلا حرف زدم و دیدیم از هم خوشمون میاد ازدواج کردیم یعنی عقد کردیم میدونید تو محله های کوچیک جنوب اینجوریه که شما اگه عاشق دختری شدی با خانوادت در میون میذاری به دیدن خانواده اونا میری بعدش با هم صحبت میکنن پسر و دختر از هم خوششون اومد عقد میکنن و میشن نامزد دقیقا بالعکس شهرها
نحوه آشناییمون هم از اینجا شروع شد که من دبیرستان رفتم یکی از اقوام رو از خوابگاه برگردونم که ایشونو دیدم سوار ماشین یکی از رفقای صمیمی ام شد خوب کنجکاو شدم و از دوستم در موردش تحقیق کردم که دختر خاله دوستم میشد اینجوری ما با هم آشنا شدیم اون از قبل خواستگارهایی هم داشت که یکیشون با من رقابت میکرد و گفتم اون منو انتخاب کرد
فعالیتهای مورد علاقشم فقط تو خونه موندن و تلویزیون نگاه کردنه کلا آدم کم حوصله ای نه علاقه ای به گردش داره نه علاقه ای به دیدن اقوام نه ما و نه خودشون
دوستاشم همون دوستای دوران دبیرستان "خوابگاهی" که کمتر دیدم باهاشون بپره به ندرت یعنی اصلا ندیدم این چند مدت با دوستاش بپره
از لحظ اجتماع و سطح فرهنگ هم میتونم بگم تفاوتی با هم نداریم
میگم این جر و بحث های اخیرمون باعث شده منو کمتر دوس داشته باشه راستشو بخواید راست یا چپ بره میگه مادرم الگوش مامانشه و اونه که بهش خط میده منم هر کاری کردم بهش اینو بفهمونم که من وارد زندگیت شدم و .... فایده ای نداشت که نداشت
نمیدونم شاید مشکل از منه
اگه بازم توضیح خواستید بگید چون من واقعا نمیدونم از چی باید بگم و از کجا بگم که بتونید کمکم کنید من واقعا گیج شدم و دارم کم کم افسرده میشم
بازم مرسی
اون 16 سال داره وقتی بهم گفت از طرف خانواده اجازه نداره بیاد پیشم پیشنهاد عروسی بهش دادم اما بازم گفت آمادگی خونه داری هم نداره ترس از زود حامله شدن اما من بهش گفتم که تا 23 سالگی شما اصلا بچه ای وارد زندگیمون نخواهد شد کلا حرفش اینه که نمیتونه فعلا همه چی رو زود میبینه
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
خب بزرگوار همسرتون هنوز خيلي جوانن.لازمه دوباره باهم شروع كنيد . البته مشاور نيستم . اما يك كوچولو چيزهايي ميدونم.باهم در تماشاي برنامه هاي مشترك بشين. درباره برنامه نظر بدين نظرشونو بخوايين.اگر در امور منزل كار ي انجام دادن تشويقشون كنيد. ايشونو به اسم كوچكشون با لحن مهربون صدا كنين. براشون به قدر استطاعتون چيزاي كوچيك و قشنگ بيارين. ( همه چيزاي قشنگ گرون نيستن.)در برنامه هاي تلوزيوني مورد علاقه شون رفتار گرم و همدلي زن نسبت به شوهرو اگه نشون دادين ابراز كنين كه خوشتون مياد. گاهي بخواين كه دوتا چايي بيارن باهم بخورين.بعضي از بستگان خودشونو برا دفعات كم به خونه دعوت كنين تا معاشرت كم كم براشون عادي بشه.نسبت بهشون مهربوني كنين. گاهي مهربوني يه نگاه قشنگه. گاهي يه لبخند پر از تشكر.ببينيد چه كاراي رو بلده از همونا برا نقطه شروع استفاده كنين.بحث نكنين. ثابت نكنين. اول يه كم دنيا رو از چشم ايشون ببينين. درسته شما وارد زندگي ايشون شدين.اما اين كارو بايد با مهربوني انجام بدين بهار وقتي وارد يه باغ ميشه اونو پر از گل ميكنه برگها رو نميريزه..گلها رو نميسوزونه.. با باغ مدارا ميكنه. در ضمن ايشون 16 سال دختر مامانشون بودن و هستن شما يه ساله وارد دنياشون شدين كمك كنين ايشون هم وارد دنياي شما بشن.. از آرزوهاتون باهم حرف بزنين.. شده ازشون بپرسين برا آينده چه طرحي دارن؟ شروع كنين.شاد و مويد و خوشبخت باشين ايشالله.
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ملاحت1
خب بزرگوار همسرتون هنوز خيلي جوانن.لازمه دوباره باهم شروع كنيد . البته مشاور نيستم . اما يك كوچولو چيزهايي ميدونم.باهم در تماشاي برنامه هاي مشترك بشين. درباره برنامه نظر بدين نظرشونو بخوايين.اگر در امور منزل كار ي انجام دادن تشويقشون كنيد. ايشونو به اسم كوچكشون با لحن مهربون صدا كنين. براشون به قدر استطاعتون چيزاي كوچيك و قشنگ بيارين. ( همه چيزاي قشنگ گرون نيستن.)در برنامه هاي تلوزيوني مورد علاقه شون رفتار گرم و همدلي زن نسبت به شوهرو اگه نشون دادين ابراز كنين كه خوشتون مياد. گاهي بخواين كه دوتا چايي بيارن باهم بخورين.بعضي از بستگان خودشونو برا دفعات كم به خونه دعوت كنين تا معاشرت كم كم براشون عادي بشه.نسبت بهشون مهربوني كنين. گاهي مهربوني يه نگاه قشنگه. گاهي يه لبخند پر از تشكر.ببينيد چه كاراي رو بلده از همونا برا نقطه شروع استفاده كنين.بحث نكنين. ثابت نكنين. اول يه كم دنيا رو از چشم ايشون ببينين. درسته شما وارد زندگي ايشون شدين.اما اين كارو بايد با مهربوني انجام بدين بهار وقتي وارد يه باغ ميشه اونو پر از گل ميكنه برگها رو نميريزه..گلها رو نميسوزونه.. با باغ مدارا ميكنه. در ضمن ايشون 16 سال دختر مامانشون بودن و هستن شما يه ساله وارد دنياشون شدين كمك كنين ايشون هم وارد دنياي شما بشن.. از آرزوهاتون باهم حرف بزنين.. شده ازشون بپرسين برا آينده چه طرحي دارن؟ شروع كنين.شاد و مويد و خوشبخت باشين ايشالله.
بازم ممنون از راهنمایتون
یعنی من باید با این شرایط کنار بیام یعنی باید دوریشو تحمل کنم؟ و اینکه چقدر میتونم به دیدنش برم 2 مهر درساش شروع میشه بنظرتون چند روز تو هفته ببینمش خوبه یا اصلا نبینمش؟ در مورد اون صحبتهایی که بهم زده بود چی یعنی بیخیالش شم منظورم ایناست؟
حرفات همه تکراریند؟
قولات قول نیست؟
تو دلمو داری میشکنی؟
تو اون آدمی که من میخواستم و فکرشو میکردم نبودی ؟
پس من تهایی ام رو چیکار کنم راستشو بخوایید یکی از دلایل ازدواجم همین تنهایی ام بود که بشدت عذابم میداد اما حالا واقعا تنها شدم؟
میدونید چیه من یه لحظه دوریشو نمیتونم تحمل کنم اما حس میکنم اون از من فراریه و نمیدونم دلیلش چیه ؟
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
سلام ميشه بگي تحصيلات چيه ؟وهمينطورخانمت كلاس چندمه؟؟؟
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط srr72
سلام ميشه بگي تحصيلات چيه ؟وهمينطورخانمت كلاس چندمه؟؟؟
سلام
تحصیلاتم لیسانسه و خانمم تازه انتخاب رشته کرده همین مهرماه شروع کلاساشه
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
چی خانم تون رو خوشحال می کنه؟از چه کارهایی لذت می بره.یه مدت همون کارا رو انجام بدین تا مشکل بر طرف شه.
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
البته چون خانمت 16ساله اش توقعه ايني كه ازهمه اي كارهاسردربياره بعيده!!!ولي توهم زياد بهش گيرنده وهرساعت بهش نگواين كاروبكن واون كارنكن!!!درضمن دخترها دوست دارن شوهرشون خوشتيپ ومرتب باشه!!!!ولي به نظرم الان كه فصل مدرسه است روزي يه باربهش تلفن كن.وبراش كادوبگير...
RE: احساس تنهایی شدید و احساس سردی روابط بعد از دوران نامزدی و عقد
فکر می کنم یک نوجوان 16 ساله که الان میشه همسر شما هم 1- غیر منطقی و احساسی هست 2- شخصیتش شکل نگرفته 3- به خانواده و حرف خانواده وابسته هست 4- برمیگرده به دوستاش نگاه میکنه که دارن مجردی نوجوانیشونو میگذرونن ولی ایشون باید از الان به فکر خانواده و همسر باشه 5- رابطه جنسی برای ایشون فکر نمی کنم جذابیت چندانی داشته باشه 6- زیاد نباید روی حرفهاش مثل همین هایی که گفتید : تو حرفهای تکراری می زنی و ... حساب کرد و هی تکرار کرد
شما آگاهانه رفتی با یک نوجوان ازدواج کردی ، می دونستی ایشون چند سالشه و اگر هم فکر میکردی نسبت به همسن هاش پخته تر هست و غیره اینها همه فکر شما بوده و شما مسئولشی وگرنه اصلا ازدواج زیر 18 سال در کشورهای دیگه به نوعی قانون شکنی محسوب میشه
الانم باید صبرت عین دریا باشه، چون خودت ازدواج کردی و خواستی، باید زیاد حرفهاشو جدی نگیری و سعی کنی با محبت و جذاب بودن توجهش را جلب کنی. باید توقعت ازش به اندازه سنش باشه وگرنه اگر زیاد تحت فشارش بذاری ازت زده میشه . باید خوش تیپ و جذاب باشی ( دخترها در این سن دنبال یک پرنس هستند و شما باید اون پرنس باشید ، اینها نمیتونن درک کنن که یک مرد ممکنه خسته باشه ژولیده باشه ادکلن نزده باشه )
تو این سن به حرف خیلی اهمیت داده میشه، روابط رومانتیک و ولنتاین و این چیزها در اولویت هست برای این رده سنی که شما باید مراعات کنی، لب کلام من اینه که شما یک نوجوان را انتخاب کردی و نمی تونی توقعی را که از یک دختر 25 ساله همسن خود داری از ایشون داشته باشی، البته میتونی ولی خود سرخورده وعصبانی میشی همونطور که الان هستی... ویژگی های این رده سنی را بشناس و اونطوری رفتار کن که آروم آروم بفهمه اون پرنس با اسب سفیدش تو هستی ...