-
چرا؟؟
سلام:72:
شما همیشه برای من کمک بودید، لطفا این دفعه هم تنهام نذارید.
من 28 سالمه همسرم 30 سالشه من کارمندم و همسرم شغل اش آزاده. خانواده هامون خیلی از نظر اخلاقی حمایتمون می کنن. از نظر مالی هم زیاد مشکل نداریم. ولی نمی دونم چرا زندگیمون مرتب به فاجعه منجر می شه....
از رفتارهای دو گانه همسرم خسته شدم.
از یک طرف:
ظاهرا هم خیلی دوستم داره و هم سعی می کنه رفاه منو تامین کنه.
از طرف دیگه:
- چون کار اون نیاز به رفت و آمد داره (اینطور میگه) ماشین همه اش دست اونه، و اگه وقت کنه منو می رسونه.
- همه اش می گه پول نداریم و من تمام حقوق ام رو به اون می دم ولی اون با قطره چکون به من پول می ده (از نظر من) ولی یکهو می بینی برای لباس اش و مسافرتی که میریم (از نظر من) کلی خرج می کنه. هراز گاهی هم با هم میریم بیرون برای من کلی خرج می کنه ولی فقط چند تا لباس می شه.
- توی خونه بیشتر اوقات صدام می کنه که پیش اش باشم ولی گاهی بعد از چندین ساعت که منتظرش بودم یه کاری رو با هم بکنیم می بینیم تنهایی رفته اون کار رو انجام می ده. (مثل خرید، غذا خوردن، عکس و فیلم دیدن و....)
- وقتی سرش خلوت تر بود توی کار خونه خیلی کمک ام می کرد (اینطور می گفت) ولی الان که سرش شلوغ شده می بینم با صرف زمان کم تر خونه ام خیلی تمیز تر از وقتیه که اون بهم کمک می کرد.(از نظر من)
وضعیت الان خونمون(از نظر من):
صبح با هم بیدار می شیم میریم سر کار. من 6 می رسم خونه. هر شب غذای تازه می ذارم، مرتب خونه رو تمیز می کنم، خودم میرم و میام و وقت نداره منو جایی برسونه، تمام حقوق ام رو به اون می دم، خرج خاصی نمی کنم، مرتب می گه دلم برات تنگ شده ولی حساس و عصبیه و تا یه چیزی می شه داداش می ره بالا. بیشتر از من رابطه می خواد. تا ساعت 6 سر کاره. بعدش هم میره پاتوق همکاراش تا بتونه از کار اونها سر در بیاره(خودش اینطور میگه). 9:30 میاد خونه خسته و بی حال و بی حوصله شام می خوره، تلویزیون می بینه، می خوابیم. یه وقت هایی هم می فهمم بعد از 6 رفته خرید یا سلمونی و این جور چیزها...
دچار دگانگی شدم، نمی دونم واقعا دوستم داره یا داره تظاهر می کنه که کار خودش رو پیش ببره
دیشب چندین ساعت منتظرش بودم که با هم شام بخوریم، ساعت 8 اومد خونه و یه عصرونه خورد و دوباره کار داشت و رفت بیرون. بازم منتظرش شدم، وقتی ساعت 10برگشت ازاش خواستم غذا بخوریم، گفت گشنه اش نیست، داشتم سریال می دیدم که اخبار شروع شد. اخبار دوست ندارم حوصله ام سر رفت و ساعت 10:45 چشام رو بستم. ساعت 10:55 چشام رو باز کردم دیدم رفته برای خودش غذا کشیده و داره می خوره. هیچی دیگه منم دیوونه شدم و دیگه کاسه صبرم لبریز شد و برای اولین بار حسابی دعواااااااااا...........
گفت نمی دونستم می خوای شام بخوری، گفت صدات کردم نشنیدی، گفت فکر کردم خوابی، گفت فکر کردم غذا خوردی. ولی نمی دونم چرا حرف اش رو باور نمی کنم؟!
-
RE: چرا؟؟
سلام ابر بهاری عزیز
به نظر من باید باهاش راه اومد رفتارت رو باید عوض کنی شاید زندگیش یکنواخت شده.بچه داری؟
-
RE: چرا؟؟
سلام عزیزم
:72:
شما یه کم زیاده روی کردی عزیزم.چرا حقوقت رو کامل به ایشون می دی؟با توجه به اینکه می گی از لحاظ مالی هم مشکلی ندارین فکر نمی کنی اینکه حقوقت رو کامل به همسرت می دی متوقعش می کنه .
عزیزم کم کم سعی کن ازلحاظ مالی وابستگی همسرت رو کم کنی.مطمئن باش ایشون دوستت داره اما یه سری رفتار ها باعث شده شما دوست داشتنش رو نتونی درک کنی که یکیش همین مساله مالی هست.هیچ وقت دعوا راه حل برای مشکلات ما نیست .تا زبان منطق هست دعوا چرا؟؟:43:
با حرف jili عزیزهم موافقم بد نیست یه کم تنوع توی زندگی تون ایجاد کنین.
-
RE: چرا؟؟
سلام دوست عزیز
برای راهنمایی سریعتر لطفا عنوان مناسبی برای تاپیکتون انتخاب کنید ، و به مدیران پیشنهاد بدهید تا عنوان تاپیکتون را عوض کنند
طبق قوانین تالار باید عنوان مناسبی برای تاپیکتون انتخاب کنید.
با تشکر:72:
-
RE: چرا؟؟
چرا رابطمون اینجوریه؟
چرا حس بدی دارم؟
چرا رفتارمون اینجوریه؟
چرا نتیجه نمی گیریم؟
چرا نمی فهمم باید چیکار کنم؟
.
.
.
این عناوین می تونن باشن، هر کدوم که مناسب تره خودتون انتخاب کنید.
-
RE: چرا؟؟
با سلام
عنوان تاپیک شما کلی بوده و نامفهوم،چنین تاپیکهای طبق قوانین تالار حذف میشوند
لطفا" در ارسال بعدی خود عنوان جدید را ذکر کنید تا نسبت به تغییر اقدام شود
در غیر اینصورت تاپیک حذف خواهد شد
تشکر از همکاری شما
-
RE: چرا؟؟
عزیزم باید به مدیران بگی عنوان تاپیک رو عوض کنن.یکی رو خودت انتخاب کن و بهشون اطلاع بده.
-
RE: چرا؟؟
فکر می کنم شما خودتون را زیادتر از حد معمول در زندگی مشترکتون حل کردید. همه چیز را واقعا یکی می بینید. تمرکزت را بذار روی خودت، نه شوهرت. به خودت برس. به خودت احترام بذار. به خودت توجه کن.
توی برنامه ای که گفتی من ندیدم بگی می رم ورزش واسه خودم. کتاب می خونم واسه خودم. کلاس می رم واسه خودم. شما از صبح تا شب کار می کنی، پولش را می دی به همسرت. شب هم می آیی خونه در خدمت همسر و زندگی مشترکی و دیگر هیچ. خودت کجای زندگی خودت هستی؟
اما همسرتون زندگی فردیش در اولویت است. این باعث شده شما سرخورده بشید.
بهتره یک نگاه مجددی به خودتون و خواسته هاتون بندازید. به اونها توجه کنید. من را فراموش نکنید. شما کار می کنید حقوق می گیرید، چرا باید حقوقتون را به همسرتون بدید؟ چرا اختیار درآمد شخصیتون را می دید به کس دیگه؟ این به معنی بی احترامی به همسر یا بی توجهی به زندگی مشترک نیست. این به معنی توجه به خود است. اگه شما خودتون را فراموش کنید، مطمئن باشید هیچ کس دیگه ای شما را به یاد نخواهد آورد. اگر شما به خودتون توجه نکنید همسرتون و هیچ کس دیگه ای به شما توجه نخواهد کرد.
این رفتار شما باعث شده توقعتون از همسرتون هم بالا بره. توقعاتی که بعضا صحیح یا به جا نیستند.
خیلی وقتها برای من هم پیش اومده که خسته رسیدم خونه و با خودم گفتم حال هیچی ندارم. شام هم نمی خورم. اما نیم ساعت بعد متوجه شدم که دارم شام می خورم!!!
دلیل شام خوردن همسرتون بی توجهی به شما نبوده. فقط خسته بوده و با کمی استراحت حالش بهتر شده و رفته سراغ شام. اما شما بخاطر توقع بیش از حد حساس شدی. بخاطر اینکه همه انرژیت را گذاشتی روی اون. انتظارت هم ازش رفته بالا.
بیشتر به خودت برس. بخشی از ستاده هات از طریق خودت تامین می شه.
کمتر خودت را وقف همسرت کن. بخشی از داده هات و خروجیهای انرژیت کمتر می شه.
مجموعش باعث می شه که حالت بهتر بشه.
-
RE: چرا؟؟
شبنم جونممممممممممم مرسی
الان حالم خیلی بهتره
انقدر که می تونم برای تاپیک ام به فکر یه اسم جدید باشم.
مدیر همدردی عزیز لطفا اگر ممکنه نام تاپیک من رو به "چرا حس بدی دارم؟" تغییر بدید
همتون رو دوست دارم
-
RE: چرا؟؟
با سلام
عنوان انتخابی شما همچنان کلی بوده ونامفهوم