درمانده ام. کمک............
سلم دوستان ممنون میشم کمکم کنید...........
من 21 ساله و دانشجو هستم.
دیگه از خودم بدم میاد. توان و ظرفیت ادامه زندگی ندارم. از خودم و شخصیتم خسته شدم. توان مقابله با مشکلات رو ندارم.
:316::302:یا 0 هستم یا 100.
یعنی وقتی همه چی آروم و خوبه من خوشحال ترین و خوشبخت ترینم با کوچکترین مشکل هم انقدر به بد بینیم و ناراحتیم دامن میزنم که تا مرز خودکشی هم میرم.
ثبات ندارم.
اعتماد به نفسم -100 هست.
از خوندن کتاب و مقاله دیگه خسته شدم هیچ فایده ای نداشته برام.
از خودم بدم میاد:302::302::302::302::302:
:323::320:
RE: درمانده ام. کمک............
سلام نوشین عزیزم
مطمئن باش با کمک دوستان همدردی همه چی درست می شه:46:
ولی قبل از هر چیزی به چند تا سوال جواب بده
چرا از خودت بدت میاد؟چی باعث شده است که از خودت خسته بشی؟
منظورت از وقتی همه چی آرومه و خوبه چیه؟ چه اتفاقی می افته که فکر می کنی همه چی آروم هست؟
در چه مواقعی همه چی بهم می ریزه؟
RE: درمانده ام. کمک............
عزیزم الان دانشجویی؟ خانوادت درکت میکنن؟
تفریحت خوبه؟ از کی اینجور شدی؟
شاید دچار افسردگی شدی تا حالا روانشناس رفتی؟
RE: درمانده ام. کمک............
سلام گل مریم جان و همدم عزیزم. مرسی از جواب:43::46:
بله من دانشجو هستم و نمیدونم که خانوادم درکم میکنن یا نه اما توقعی هم ازشون ندارم به دلیل تفاوت نسل.
خواهر برادرام همه از من بزرگترن و ازدواج کردن و هرچند اگه هو ازدواج نکرده بودن رابطه صمیمی نداشتیم.
تفریح خاصی تو زندگیم ندارم مگه اینکه چیزی لازم داشته باشم برم بخرم:302:
نه تا حالا نه روان شناس رفتم نه مشاور اخه هزینه اش خیلی زیاده.
اما جواب شما گل مریم جان......... خیلی مفصله........
:302:من از خودم بدم میاد چون فکرم و ذهنم خیلی مریضه.
هر رفتاری که انجام میدم حس میکنم اشتباهه.
بدترین و زشت ترین افکاری که دارم اینه که تو رویاهام یا تو افکارم دلم میخواد همه چه اعضای فامیل دختر عمو پسرعمو پسردایی............. چه همکلاسی ها و هم دانشکده ای ها فک کنن من خیلی آدم خوب و خوشتیپو.... هستم.
نه که زشت و بد تیپ باشما نه ولی دلم میخواد همه از هر نظر تاییدم کنند. فک کنم چون اعتماد به نفسم خیلی پایینه. از خدم بدم میاد چون این افکارم شبیه فکر یه دختر 14 ساله هست نه 21 ساله.
من اصلا عقلم رشد نکرده:302:
وقتی یه مشکل خیلی کوچیک پیش میاد مثلا یهنفر یه ذره ازم ناراحت میشه من اینقدر به خودم بدبین میشم و همه مشکلات زندگیم میاد جلو چشمم. همه اشتباهام و سوتیام و اشتباهات از اول زندگیم تا الان...
همش به خودم میگم توی هیچ چیز و هیچ کاری نمیتونی درست عمل کنی و اینقدر این افکار زیاد میشه و بهم فشار میاره که از خودم و زندگی کردن متنفر میشم و کارم همش میشه گریه و اوضام هم روز به روز بدتر میشه و شرایطی پیش میاد که با چاشنی بدبینی من باعث میشه فک کنم بی عرضه تر و کم ارزش ترم
از دوستان و مدیران میخوام که بان و کمکم کنند.
من واقعا از کتاب خوندن و... خسته شدم.
تقریبا همیشه داشتم رو خودم کار میکردم اما نتیجه نداده و اگه هم داده کوتاه مدت و مقطعی.
همه راهکارها و شعارهای روان شناسی رو حفظم از بس که کتاب و مقاله خوندم اما الان دیگه نا امیدم.
حوصله هیچ کاری رو ندارم:316:
RE: درمانده ام. کمک............
با سلام
عنوان تاپیک شما کلی بوده و نامفهوم،چنین تاپیکهای طبق قوانین تالار حذف میشوند
لطفا" در ارسال بعدی خود عنوان جدید را ذکر کنید تا نسبت به تغییر اقدام شود
در غیر اینصورت تاپیک حذف خواهد شد
RE: درمانده ام. کمک............
دوست عزیز همین که درس می خونی و دانشجو هستی یعنی تا به اینجا بسیاری از کارهارا خوب انجام داده ای. متنی که نوشتی هم بسیار روان است و نشان می دهد که دختر صاف و ساده و خوش ذاتی هستی. پس به خودت اعتماد داشته باش.
1- این احساسات ممکن است ریشه در کودکی و یا خانواده تو داشته باشد. سعی کن ریشه یابی کنی و ببینی آیا مسائلی د زندگیت بوده که به تو این احساس را داده است.
2 - آیا کسی بوده است که در مسائل مختلف دائما از تو ایراد بگیرد و یا سرکوفت بزند؟
3- آیا دچار بیماری خاصی نبوده ای؟
علاوه بر اینها بری از این فکر ها در سن تو عادی است پس بایتی خودت را سرگرم کنی. ورزش برایت بسیار مناسب است مخصوصا شنا.
ضمنا اینکه خیلی وقتها همه کارها آن طور که ما می خواهیم پیش نمی رود و این نباید باعث شود که ما فکر کنیم بلد نیستیم هیچ کاری را انجام دهیم.
سعی کن وقت بیشتری را با دوستانت که همسن و سال تو هستند بگذرانی.
امیدوارم دوستان دیگر نیز به تو کمک کنند.
RE: درمانده ام. کمک............
سلام نوشین عزیز
رابطه تون با خانواده تون چطور هست ؟ با مادرتون چطور رابطه ای دارید ؟ وقتی از چیزی ناراحت می شوید دوست نداری برای کسی تعریف کنی تا کمی آرامش بگیری ؟
فکر می کنم اگر برای خودت یه سرگرمی و یا یه برنامه ورزش مستمر بگذاری خیلی توی روحیه ات تاثیر بگذاره اگر باشگاه نزدیکتون نیست می تونی بری پیاده روی و یا شنا . خلاصه ورزش می تونه خیلی توی روحیه ات تاثیر مثبت داشته باشه.:72:
RE: درمانده ام. کمک............
توان مقابله با مشکلات رو ندارم.
:316::302:یا 0 هستم یا 100.
یعنی وقتی همه چی آروم و خوبه من خوشحال ترین و خوشبخت ترینم با کوچکترین مشکل هم انقدر به بد بینیم و ناراحتیم دامن میزنم که تا مرز خودکشی هم میرم.
ثبات ندارم.
http://www.hamdardi.net/thread-18291-lastpost.html
سلام دوست عزیزم:
راستش منم تقریبا مشکلات شما رو دارم و اصلا تعادل ندارم بااین تفاوت که اعتماد به نفسم خیلی زیاده. برای تقویت اعتماد به نفس مشاوران میگن باید مهارتهای مختلفی یاد بگیرین مثل موسیقی نقاشی زبان انکلیسیو........
RE: درمانده ام. کمک............
[align=justify]سلام دوست عزیز
امیدوارم راه حل ما بتونه کمکت کنه
در هر حال تمام این راهنمایی ها و تمام کتاب ها مثل یه نسخه پزشکیه (البته سوء تفاهم نشه خدای نکرده فقط مثال میزنم) مسئله شما زمانی برطرف میشه که نسخه را ببری داروخونه و داروهارو تهیه کنی و مرتب استفاده کنی اما تا زمانیکه نسخه توی جیب شلوارتون باشه هرجا هم با خودت ببریش فایده ای نداره.
دو چیز میتونه به شما کمک کنه
اولیش آزادی
وقتی به این آزادی میرسی که هیچ چیزو به خودت نگیری.
مثلا تو موقعیتی قرار میگیری و یکی از آشناها میگه:
"کارخیلی خوبی کردی،خوب از پسش براومدی، من اگه جای تو بودم گندمیزدم، فکر نمیکردم اینقد باعرضه باشی"
تو یه موقعیت دیگه قرار میگیری و یکی از نزدیکانت که شاید خیلی هم قبولش داشته باشی میگه :
"خجالت بکش، دیگه بچه نیستی، آبرومونو بردی با این کارت، اصلا ازت انتظار همچین رفتاری نداشتم!"
اولی یه حس تایید و جلب نظر دیگری و دومی یه حس پذیرش بی عرضگی و احتمالا سرخوردگی
نمیخوام مثل روانشانسا و مشاورا حرف بزنم چون هیچکدوم نیستم اما خودم با این قضیه درگیر بودم و البته کماکان ادامه داره چون ما مجبوریم با آدما در ارتباط باشیم اما دیگه اون اهمیت قبلی رو برام نداره.
نیمی از مشکل بخاطر خانواده است، فکر میکنم نیمی از خانواده ها درهمه جای دنیا چنین کاری میکنن
از بچگی یه باوری توسط خانواده ها توی ذهن ما جا افتاده که ملاک خوب یا بد بودن، تایید دیگرانه یعنی هر قضاوتی که بقیه درباره ما بکنن باید بهش توجه کنیم و بها بدیم و خیلی مهمه که درنظر بقیه چطور بنظر بیاییم!
درصورتیکه همین دیگران هم مثل ما تحت تاثیر چنین تربیتی بودن و اونا هم در معرض قضاوت های بقیه رفتارهاشونو کنترل میکنن.
آزادی یعنی تایید یا عدم تایید کسی رو به خودت نگیر!
وقتی کسی میگه تو بهترینی به خودت نگیر. وقتی هم کسی میگه تو بدترینی بازم به خودت نگیر.
شاید علت اینکه خیلی از راه ها رو رفتی و جواب نداده همین بوده چون شما منتظر تایید از دیگران هستی
درواقع باورت بر این محور داره میچرخه که یکی باید منو تایید کنه، حالا اگه این تایید مثبت بود خوشحال میشی و عزت نفس میگیری و اگر منفی بود ناراحت میشی و خودتو تخریب میکنی.
باورت باید این باشه که تو برای احساس خوب یا بدت احتیاج به تایید کسی نداری. اگر کار درستی انجام بدی مسلما خودت از خودت راضی هستی و اگر کارت اشتباه باشه خودت میتونی بفهمی و جبرانش کنی. البته اینم فراموش نکن که عادلانه نیست که برای هر کار غلطی چند بار خودتو مواخذه کنی. مگه چند بار باید تاوان یه اشتباه رو بپردازی؟ ما اشتباه میکنیم، درباره خودمون قضاوت میکنیم، خودمونو گناهکار میدونیم و مجازات میکنیم همین یه بار کافیه. نیاز به تجدید محاکمه نیست. اما هرباری که بخاطر میاری دومرتبه خودتو مورد قضاوت قرار میدی و مجازات میکنی و اینکارو با اطرافیانمونم میکنیم. منصفانه اینه که هر فردی برای هر اشتباهی فقط یکبار مجازات بشه نه بیشتر.
اما دومین مورد
کارهای عملی
کتاب و مقاله و تئوری و .... همه شون فقط راهنمایی فکری میکنه
انجام دادن کـــــــار خیلی به آدم احساس خوبی میده. همون احساس خوبی که منتظری دیگری اونو بهت بده
دیگران اگه صبح تا شبم مارو تایید کنن نهایت تا چند روز میتونیم با احساس خوب حرفاشون سرگرم باشیم اما باز از درون یه چیزی نهیب میزنه که کجای کاری عمـــو!؟ مخصوصا شب که آدم میخواد بخوابه یه فکر میاد سراغش که من امروز چکار کردم!؟ چه کار با ارزشی انجام دادم؟
کارایی که میتونی انجام بدی به ذوق و علاقه خودت برمیگرده. هرچیز که احساس میکنی انجام دادنش بهت خوشحالی، آرامش خاطر و استحکام و رضایت خاطر میده،
حالا لازم نیست حتما کار خیلی سختی باشه تا احساس رضایت خاطر کنی. از کوچیک ترین کارا شروع کن.
مثل کاشتن یه گل توی گلدون، یا اگه امکاناتشو داری یه باغچه کوچیک درست کن.
مثلا من باتوجه به مرتبط بودن رشته م یه آزمایشگاه الکترونیک کوچیک تو خونه برای خودم درست کردم ... و خیلی کارا اونجا انجام میدم و خیلیم بهم کمک کرده چه از نظر روحی و فکری و چه درسی ... درکنارش کار ترجمه هم انجام میدم
یا کلاسهای ورزشی که دوستان گفتن یا کلاسای هنری مثل طراحی، موسیقی و ...
هر کاریکه یه چیزی رو خودت بسازی
یه کار نیمه وقت میتونی پیدا کنی
یا کمک به کسایی که میشناسی، چه مالی چه فکری ...
سعی کن یه time هم درنظر بگیری برای مطالعه شخصی تو هر موضوعی که بهش علاقه داری. بالا بردن سطح فرهنگ و اطلاعات آدمو خیلی غنی میکنه از جنبه فکری.
گاهی وقتی اگرم امکانشو داری میتونی با دوستات خونه یکی جمع بشین به صرف چای و شیرینی با هم در مورد مسائل مختلف بحث کنید، درباره هرچیزی مثل عرفان، فلسفه، زندگی... اصلا از مشکلاتتون با هم بگید سعی کنید به هم کمک فکری بدید.[/align]
موفق باشی به امید خدا